فانتزی من
فانتزی من
part1
صدای قدم هاش میاد...کی میونه پشت اون تاریکی باشه؟؟؟
مادر ناتنی:هوی یونا بیا صبحانه
یونا:خب بزار تا اینجا داستانو بنویسم...اومدم
.........
مادر ناتنی:بیا غدا اه
یونا:نه باید برم مدرسه
مادر ناتنی:به جهنم
یونا ویو
من یونا هستم.. حاضرم تا برم مدرسه
تاریخچه:یونا کیم.....
به سمت مدرسه حرکت کردم
ترجیح میدم پیاده برم تا با ماشین
اوه زنگ خورده
رفتم سمت کلاسم
تق تق
استاد:بله؟؟
یونا:استاد اجازه هست بیام داخل؟
استاد:بیا
یونا:سلام صبح. بخیر
استاد:دیر کردی
یونا:ببخشید...
استاد:عیب نداره برو بشین رو اون صندلی خالیه
یونا:ولی جای من پیش سوجین هست..سوجین دختره و دوست یونا هس..
استاد:برو بشین رو اون صندلی خالیه دیر آومدی دیگه قرار نیست پیش سوجین بشینی
یونا:چشم
استاد:خب خب اول از همه به دانش آموز پسر انتقالی داریم...بیا داخل
در باز شد یه پسر جذاب و کیوت و هات اومد داخل
استاد:خودت رو معرفی کن
جونگکوک:سلام به همه صبح بخیر مت جونگکوک هستم..مهربون..
همه دخترا داشتن براش میمردن ولی خب واسم عادی بود خوشگل بود ولی خب زیاد ریکشن نشون ندادم
استاد:خب پسرم برو پیش یونا بشین
جونگکوک:یونا؟
استاد:آره اون دختره کیوته
یونا:عه استاد..خنده..
جونگکوک:آها چشم
استاد خب بریم سراغ درس
جونگکوک:سلام اسمت یوناس،؟
یونا:آ خب آره
جونگکوک از دیدنت خوش بختم
یونا:مرسی منم همینطور..
جونگکوک:میشه با هم دوست بشیم؟
یونا:حتما
استاد:ساکت
یونا و کوک:چشم
part1
صدای قدم هاش میاد...کی میونه پشت اون تاریکی باشه؟؟؟
مادر ناتنی:هوی یونا بیا صبحانه
یونا:خب بزار تا اینجا داستانو بنویسم...اومدم
.........
مادر ناتنی:بیا غدا اه
یونا:نه باید برم مدرسه
مادر ناتنی:به جهنم
یونا ویو
من یونا هستم.. حاضرم تا برم مدرسه
تاریخچه:یونا کیم.....
به سمت مدرسه حرکت کردم
ترجیح میدم پیاده برم تا با ماشین
اوه زنگ خورده
رفتم سمت کلاسم
تق تق
استاد:بله؟؟
یونا:استاد اجازه هست بیام داخل؟
استاد:بیا
یونا:سلام صبح. بخیر
استاد:دیر کردی
یونا:ببخشید...
استاد:عیب نداره برو بشین رو اون صندلی خالیه
یونا:ولی جای من پیش سوجین هست..سوجین دختره و دوست یونا هس..
استاد:برو بشین رو اون صندلی خالیه دیر آومدی دیگه قرار نیست پیش سوجین بشینی
یونا:چشم
استاد:خب خب اول از همه به دانش آموز پسر انتقالی داریم...بیا داخل
در باز شد یه پسر جذاب و کیوت و هات اومد داخل
استاد:خودت رو معرفی کن
جونگکوک:سلام به همه صبح بخیر مت جونگکوک هستم..مهربون..
همه دخترا داشتن براش میمردن ولی خب واسم عادی بود خوشگل بود ولی خب زیاد ریکشن نشون ندادم
استاد:خب پسرم برو پیش یونا بشین
جونگکوک:یونا؟
استاد:آره اون دختره کیوته
یونا:عه استاد..خنده..
جونگکوک:آها چشم
استاد خب بریم سراغ درس
جونگکوک:سلام اسمت یوناس،؟
یونا:آ خب آره
جونگکوک از دیدنت خوش بختم
یونا:مرسی منم همینطور..
جونگکوک:میشه با هم دوست بشیم؟
یونا:حتما
استاد:ساکت
یونا و کوک:چشم
۱.۷k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.