بلک رز part 34
رزی
رزی :مجبوریم بریم؟!
جنی: بهونه نگیر توروخدا ... بیا بریم خوش میگذره
بیحوصله از جام بلند شدم و یه میکاپ ساده کردم ،
تاپ و شلوارک و کت مشکی ستمو تنم کردم
دلم یه ایستایل گنگ میخواست...
رزی :استایلم چطوره ؟
جنی : پرفکت
ادکلنمو برداشتم و به معنای واقعی باهاش دوش گرفتم ...
جنی اعتراض کرد.
جنی: بسه دیگه چقدر از این کوفتی میخوای به خودت بزنی
رزی: آخه بوش خیلی خوبه بوی بهشت میده
دست به کمر با چهره عصبی ایستاده بود
جنی : بسه دیگه بدو بریم ...
گوشیمو از رویه میز برداشتم و سمت جنی رفتم .
جنی: اوکی بریم
از هتل بیرون زدیم، تهیونگ آدرس بار رو برای جنی فهرستاده بود .
با خودم گفتم ،
پسره احمق خب میمیردی یکم جنتلمن بازی در بیاری و خودت بیای دنبالمون که ما مجبور نباشیم تاکسی بگیریم ....
سمت خیابون رفتیم و یه تاکسی گرفتیم .
تویه ماشین سرمو رویه شونه جنی گذاشتم و چرت کوتاهی کردم دیشب انقدر فکرم مشغول بود که اصلا خوب نخوابیدم
با تکونی که جنی به شونش داد فهمیدم که رسیدم، از ماشین پیاده شدیم و سمت گوچه رفتیم ، ته کوچه یه در آهنی بود که دوتا مرد هیکلی کنارش ایستاده بودن
قسمت بالای در اسم بار به چینی نوشته شده بود .
وارد بار شدیم ، اولین چیزی که به چشم میخورد صدای بلند موسیقی و پسر دخترای بودن که وسط بار مثل دیونه ها بالا پایین میپریدندن ...
حواسم به اطرافم بود که دست جنی منو از افکارم بیرون کشید .
جنی دستمو محکم کشید منم بدون اعتراض دنبالش راه افتادم
جنی: اونجاست رزی
به جایی که جنی میرفت نگاه کردم
تهیونگ رو سر یکی از میزا دیدم که داشت سیگار میکشد و هواسش به جای دیگه ای پرت شده بود .
سمت میز رفتیم ، که جنی با زوق سلام کرد ، با صدای جنی توجه تهیونگ بهمون جلب شد و لبخند پر رنگی زد و از جاش بلند شد
تهیونگ: سلام دخترا ، منتظرتون بودیم...
لبخند فیکی زدم و به افرادی که دور میز نشسته بودن نگاه کردم ، واسه چند ثانیه خشکم زد ، چرا هر جا میرفتم اونم بود ؟!
البته تعجبی ام نداشت جای که تهیونگ باشه قطعا جیمینم هست .
استایلشو برسی کردم ...
تیشرت مشکی پوشیده بود و زنجیر نقره ای رنگ گردنش به شدت جلب توجه میکرد ، رویه صندلی لم داده بود و لیوان ویسکیشو مثل آب خوردن بالا میکشد ، با دیدن من پوزخند زد و چشاشو تویه حدقه چرخوند و به جای دیگه ای نگاه کرد
ادامه پارت بعد 💗🌈
بچهها سرم شلوغه زیاد نمی تونم فیک بنویسم تا جایی که بتونم سعی میکنم بزارم ♥️♥️♥️
رزی :مجبوریم بریم؟!
جنی: بهونه نگیر توروخدا ... بیا بریم خوش میگذره
بیحوصله از جام بلند شدم و یه میکاپ ساده کردم ،
تاپ و شلوارک و کت مشکی ستمو تنم کردم
دلم یه ایستایل گنگ میخواست...
رزی :استایلم چطوره ؟
جنی : پرفکت
ادکلنمو برداشتم و به معنای واقعی باهاش دوش گرفتم ...
جنی اعتراض کرد.
جنی: بسه دیگه چقدر از این کوفتی میخوای به خودت بزنی
رزی: آخه بوش خیلی خوبه بوی بهشت میده
دست به کمر با چهره عصبی ایستاده بود
جنی : بسه دیگه بدو بریم ...
گوشیمو از رویه میز برداشتم و سمت جنی رفتم .
جنی: اوکی بریم
از هتل بیرون زدیم، تهیونگ آدرس بار رو برای جنی فهرستاده بود .
با خودم گفتم ،
پسره احمق خب میمیردی یکم جنتلمن بازی در بیاری و خودت بیای دنبالمون که ما مجبور نباشیم تاکسی بگیریم ....
سمت خیابون رفتیم و یه تاکسی گرفتیم .
تویه ماشین سرمو رویه شونه جنی گذاشتم و چرت کوتاهی کردم دیشب انقدر فکرم مشغول بود که اصلا خوب نخوابیدم
با تکونی که جنی به شونش داد فهمیدم که رسیدم، از ماشین پیاده شدیم و سمت گوچه رفتیم ، ته کوچه یه در آهنی بود که دوتا مرد هیکلی کنارش ایستاده بودن
قسمت بالای در اسم بار به چینی نوشته شده بود .
وارد بار شدیم ، اولین چیزی که به چشم میخورد صدای بلند موسیقی و پسر دخترای بودن که وسط بار مثل دیونه ها بالا پایین میپریدندن ...
حواسم به اطرافم بود که دست جنی منو از افکارم بیرون کشید .
جنی دستمو محکم کشید منم بدون اعتراض دنبالش راه افتادم
جنی: اونجاست رزی
به جایی که جنی میرفت نگاه کردم
تهیونگ رو سر یکی از میزا دیدم که داشت سیگار میکشد و هواسش به جای دیگه ای پرت شده بود .
سمت میز رفتیم ، که جنی با زوق سلام کرد ، با صدای جنی توجه تهیونگ بهمون جلب شد و لبخند پر رنگی زد و از جاش بلند شد
تهیونگ: سلام دخترا ، منتظرتون بودیم...
لبخند فیکی زدم و به افرادی که دور میز نشسته بودن نگاه کردم ، واسه چند ثانیه خشکم زد ، چرا هر جا میرفتم اونم بود ؟!
البته تعجبی ام نداشت جای که تهیونگ باشه قطعا جیمینم هست .
استایلشو برسی کردم ...
تیشرت مشکی پوشیده بود و زنجیر نقره ای رنگ گردنش به شدت جلب توجه میکرد ، رویه صندلی لم داده بود و لیوان ویسکیشو مثل آب خوردن بالا میکشد ، با دیدن من پوزخند زد و چشاشو تویه حدقه چرخوند و به جای دیگه ای نگاه کرد
ادامه پارت بعد 💗🌈
بچهها سرم شلوغه زیاد نمی تونم فیک بنویسم تا جایی که بتونم سعی میکنم بزارم ♥️♥️♥️
۹.۱k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.