پارت 4
ویو ا/ت:
جیمین برادر تهیونگ خیلی کیوت و با محبت بود
وقتی تهیونگ و جیمین داشتن حرف میزدن دلم قارو قور کرد
تهیونگ و جیمین بهم نگاه کردن و اروم حندیدن
ا/ت:چیه خوب گشنمه(اخم حالت قهر)
(یک چیز بگم این وسط تمام وزیر ها و سرباز ها تهیونگ رو دیدن)
تهیونگ:هیونگ(روبه جیمین)میگی صبحانه بیارن؟
جیمین:آره الان میگم(و رفت بیرون)
تهیونگ رفت نشست کنار ا/ت
تهیونگ:عشقم چند وقت اینجا ئیش من میمونی پس این نکات را رعایت کن
اصلا تا به من نگفتی بیرون نرو
گشنت شد یا به من بگو یا به جیمین
هرکی ازت پرسید کی هستی نگو زن منی
ا/ت:چرا؟
تهیونگ:چون اینجا همه دنبال بهونن که به من با تو و بچمون آسیب برسونن
ا/ت:اهان
صبحانه رو اوردن داشتم میخوردم ک تهیونگ گفت باید بره و رفت بیرون من حوصلم واقعا سر رفته بود تازه مدرسه هم نرفتم اه دلم برای آناستازیا تنگ شده(دوست صمیمیش)
داشتم غور میزدم که تصمیم گرفتم از اتاق برم بیرون
رفتم همین تور داشتم اطراف رو نگاه میکردم که یکنفر رو دیدم که مثل مامانم بود رفتم دنبالش رسیدیم به یک باغ بزرگ که کنارش یک آلاچیق بود رفت نشست اونجا تا نشست دویدم طرفش و سرم رو گزاشتم رو پاش وگریه میکردم
ا/ت:اما(مامان)
خدمتکار:ملکه مادر!!
ملکه مادر:بزارید راحت باشه
من انقدر گریه کردم نفهمیدم کی خابم برد
اسلاید دو= آلاچیق
جیمین برادر تهیونگ خیلی کیوت و با محبت بود
وقتی تهیونگ و جیمین داشتن حرف میزدن دلم قارو قور کرد
تهیونگ و جیمین بهم نگاه کردن و اروم حندیدن
ا/ت:چیه خوب گشنمه(اخم حالت قهر)
(یک چیز بگم این وسط تمام وزیر ها و سرباز ها تهیونگ رو دیدن)
تهیونگ:هیونگ(روبه جیمین)میگی صبحانه بیارن؟
جیمین:آره الان میگم(و رفت بیرون)
تهیونگ رفت نشست کنار ا/ت
تهیونگ:عشقم چند وقت اینجا ئیش من میمونی پس این نکات را رعایت کن
اصلا تا به من نگفتی بیرون نرو
گشنت شد یا به من بگو یا به جیمین
هرکی ازت پرسید کی هستی نگو زن منی
ا/ت:چرا؟
تهیونگ:چون اینجا همه دنبال بهونن که به من با تو و بچمون آسیب برسونن
ا/ت:اهان
صبحانه رو اوردن داشتم میخوردم ک تهیونگ گفت باید بره و رفت بیرون من حوصلم واقعا سر رفته بود تازه مدرسه هم نرفتم اه دلم برای آناستازیا تنگ شده(دوست صمیمیش)
داشتم غور میزدم که تصمیم گرفتم از اتاق برم بیرون
رفتم همین تور داشتم اطراف رو نگاه میکردم که یکنفر رو دیدم که مثل مامانم بود رفتم دنبالش رسیدیم به یک باغ بزرگ که کنارش یک آلاچیق بود رفت نشست اونجا تا نشست دویدم طرفش و سرم رو گزاشتم رو پاش وگریه میکردم
ا/ت:اما(مامان)
خدمتکار:ملکه مادر!!
ملکه مادر:بزارید راحت باشه
من انقدر گریه کردم نفهمیدم کی خابم برد
اسلاید دو= آلاچیق
۵.۱k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.