من هنوز غرق عالم بچگیم

من هنوز غرق عالم بچگیم
هنوز بزرگ نشدم
هنوز همون دختربچم
همون دختری که خونه مامان بزرگش رو به هیچ چیز ترجیح نمیداد
من تغییر نکردم ادما تغییر کردن همه رفتن
من موندمو اون خاطرات اون عروسک بافتنیا
اون بوی عطری که هیچ جا حتی مثلش از مادربزرگ پیدا نشد
من موندمو اون همه روز های خوب زندگی کردن تو روزای بد
من همونم که وقتی دلم برات تنگ میشه
چشامو می‌بندم
فکر میکنم پیشمی
بالشتت که هنوز عطر تنت روشه رو بغل میکنم
فکر میکنم تنت رو بغل کردم
من همونم که وقتی موهامو شونه میکنم یاد این میوفتم چطوری موهامو میبافتی
من همون دختر بچم
فقط تو نیستی:)
میشه حتی واسه اخرین بار هم که شده بغل کنی منو؟
تو بغلت واسه بار آخر گریه کنم؟
میشه بوسم کنی
برام شعر بخونی؟
میشه باز برگردی دوسم داشته باشی؟
میدونم تو هستی ولی من ندارمت
خودتو ازم دور کردی
من بهت الان نیاز دارم
الان حالم خوب نیست
چه فایده داره که تو فردا بیای
من الان حالم خوب نیست
یادته برام ی لباس خریدی
باورت میشه هنوز دارمش؟
من بعد از رفتن تو
شدم توخالی ترین ادم
فقط تظاهر میکنم به اون آدمی که نیستم
همین:)