عصر ساعت ۴ ویو یونگی:
عصر ساعت ۴ ویو یونگی:
ات وسط تمرین اجرا همیشه خندههای قشنگی روی لبشه اما هیچ وقت نشده همینجوری عادی بخنده
ویو ات: امروز تمرینمون خیلی خسته کننده بود تمرین که تموم شد با بقیه نشستیم یک گوشه من ازشون فاصله گرفتم ولی خوب صداشون رو خوب میشنیدم کوکی میگفت که از من خیلی بدش میاد باهام حال نمیکنه تهیونگ میگفت که باید از این حرفها بزنه مخصوصاً وقتی که خودم اونجام نامجون و جی هوپ جین هم حرفهایی زدند اما تمام این مدت یونگی ساکت ساکت بود
ویو خونه
ات:ببخشید من یکم خسته ام میرم بخوابم
تهیونگ:وایی منم میام
یونگی :منم میخوابم فردا بیدارم کنید هاااا کار دارم
ات:شب همگی بخیر
همه خوابیدن
فردا شب اجرا بود
ویو ات
صبح ساعت ۵ از خواب بیدار شدم
رفتم دستشویی اتاقمو مرتب کردم حموم رفتم و در اخر یه چیزی خوردم همیشه این ساعت بیدار میشم ولی نمیدونم چرا دیروز برای تمرین بیدار نشدم امروز روز استراحت بود و هیچکس تمرین نمیکرد پس رفتم اتاق تمرین تا خودم یکم تمرین کنم
ویو بعد تمرین ات داخل خونه
دیگه ساعت 9 شده بود باید اعضا رو بیدار میکردم رفتم تهیونگ رو بیدار کنم که بقیه رو بیدار کنه
ات:تهیونگ تهیونگ(اروم)
تهیونگ:چیه بزار بخوابم ات ولم کن
ات:تهیونگ پاشو برو یونگی رو بیدار کن من میترسم گفت صبح بیدارش کنیم کار داره
تهیونگ:اه خودت برو دیگه
ات:باشه
ویو ات
رفتم یونگی رو بیدار کنم یونگی و جیمین تویه اتاق بودن
ات:یونگی یونگی گفتی صبح بیدارت کنم منم دیدم همه خوابن خودم اومدم پاشو
یونگی:جیمین گمشو خوابم میاد
ات:جیمین؟ ات عم
یونگی اروم چشاشو باز کرد دست ات رو گرفت و پرتش کرد تو بغل
ات:عه یونگی چیکار میکنی
یونگی:ات میتونم بهت یه چیزی بگم
ات:بگو
یونگی:من... خب من.... عاشقتم دیوانه وار دوست دارم میشه با من قرار بزاری
ات:چی ... اما.. خب اما... من فکر میکردم تو ازم متنفری
یونگی:چی من من نه غلط بکنم
ات:خب باشه قبوله
یونگی یهو از دستش در رفت داد زد
یونگی:واییی قبول کردی عاشقتم ذینیپبنبویکینتیابمب
جیمین:ها چی چیشده
یونگی:ات پیشنادمو برای قرار قبول کرد
جیمین:چی چیمگی دیوونه شدی میخوای با یه ه.ر.ز.ه قرار بزاری
ات:من ه. ر. ز. ه نیستم
جیمین:هیت هات صد برابر میشه یونگی
ات:راست میگه بیخیال بیا عادی زندگی کنیم
یونگی:اما من عاشقتم بیخیال هم نمیشم
ات بدون توجه به یونگی از اتاق خارج شد کلی گریه کرد خسته شد
جیمین به بقیه گفت اعضا اول کنار نیومدن یونگی باهاشون حرف زد و بقیه گفتن که اوکیه و اینا سعی میکنن دیگه به ات فحش ندن و مثل خواهرشون دوستش داشته باشن
قرار شد یونگی امشب توی کنسرت به همه بگه...........
ات وسط تمرین اجرا همیشه خندههای قشنگی روی لبشه اما هیچ وقت نشده همینجوری عادی بخنده
ویو ات: امروز تمرینمون خیلی خسته کننده بود تمرین که تموم شد با بقیه نشستیم یک گوشه من ازشون فاصله گرفتم ولی خوب صداشون رو خوب میشنیدم کوکی میگفت که از من خیلی بدش میاد باهام حال نمیکنه تهیونگ میگفت که باید از این حرفها بزنه مخصوصاً وقتی که خودم اونجام نامجون و جی هوپ جین هم حرفهایی زدند اما تمام این مدت یونگی ساکت ساکت بود
ویو خونه
ات:ببخشید من یکم خسته ام میرم بخوابم
تهیونگ:وایی منم میام
یونگی :منم میخوابم فردا بیدارم کنید هاااا کار دارم
ات:شب همگی بخیر
همه خوابیدن
فردا شب اجرا بود
ویو ات
صبح ساعت ۵ از خواب بیدار شدم
رفتم دستشویی اتاقمو مرتب کردم حموم رفتم و در اخر یه چیزی خوردم همیشه این ساعت بیدار میشم ولی نمیدونم چرا دیروز برای تمرین بیدار نشدم امروز روز استراحت بود و هیچکس تمرین نمیکرد پس رفتم اتاق تمرین تا خودم یکم تمرین کنم
ویو بعد تمرین ات داخل خونه
دیگه ساعت 9 شده بود باید اعضا رو بیدار میکردم رفتم تهیونگ رو بیدار کنم که بقیه رو بیدار کنه
ات:تهیونگ تهیونگ(اروم)
تهیونگ:چیه بزار بخوابم ات ولم کن
ات:تهیونگ پاشو برو یونگی رو بیدار کن من میترسم گفت صبح بیدارش کنیم کار داره
تهیونگ:اه خودت برو دیگه
ات:باشه
ویو ات
رفتم یونگی رو بیدار کنم یونگی و جیمین تویه اتاق بودن
ات:یونگی یونگی گفتی صبح بیدارت کنم منم دیدم همه خوابن خودم اومدم پاشو
یونگی:جیمین گمشو خوابم میاد
ات:جیمین؟ ات عم
یونگی اروم چشاشو باز کرد دست ات رو گرفت و پرتش کرد تو بغل
ات:عه یونگی چیکار میکنی
یونگی:ات میتونم بهت یه چیزی بگم
ات:بگو
یونگی:من... خب من.... عاشقتم دیوانه وار دوست دارم میشه با من قرار بزاری
ات:چی ... اما.. خب اما... من فکر میکردم تو ازم متنفری
یونگی:چی من من نه غلط بکنم
ات:خب باشه قبوله
یونگی یهو از دستش در رفت داد زد
یونگی:واییی قبول کردی عاشقتم ذینیپبنبویکینتیابمب
جیمین:ها چی چیشده
یونگی:ات پیشنادمو برای قرار قبول کرد
جیمین:چی چیمگی دیوونه شدی میخوای با یه ه.ر.ز.ه قرار بزاری
ات:من ه. ر. ز. ه نیستم
جیمین:هیت هات صد برابر میشه یونگی
ات:راست میگه بیخیال بیا عادی زندگی کنیم
یونگی:اما من عاشقتم بیخیال هم نمیشم
ات بدون توجه به یونگی از اتاق خارج شد کلی گریه کرد خسته شد
جیمین به بقیه گفت اعضا اول کنار نیومدن یونگی باهاشون حرف زد و بقیه گفتن که اوکیه و اینا سعی میکنن دیگه به ات فحش ندن و مثل خواهرشون دوستش داشته باشن
قرار شد یونگی امشب توی کنسرت به همه بگه...........
۲.۰k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.