ꜱᴀᴅɪᴍ
ᴘᴀʀᴛ:ꜱᴇᴠᴇɴ
[ویو ات]
یونگ: باشه
دنبالش رفتیم سوار هواپیما شدیم
یونگ: هی تو بیا اینجا بشین (اشاره به بورام)
ات: خب منم کنارش میشینم
یونگ: نه من کنارش میشینم
چشم غره ای رفتم جلوشون نشستم که دیدم جونگکوک اومد کنارم نشست بوی عطر تلخش همه جا پیچیده بود
هواپیما داشت بلند میشد استرس گرفته بودم که جونگکوک دستمو گرفت به صورتش زل زدم سریع دستمو ازش خارج کردم
که دوباره دستمو محکم از قبل گرفت
ات: دستمو ول کن داری میشکونیش
جونگکوک: میخوام یکم بخوام دهنتو ببند
دستم درد گرفته بود مطمئن بودم وقتی دستشو از دستم ور داره کبود میشه
هواپیما بعد از پنج دقیقه ای بود که بلند شده بود اما جونگکوک هنوز دستمو ول نکرده بود
دستمو بردم جلوی جونگکوک مطمئن بشم که خوابه،دیدم خوابه پامو زدم به یونگ
یونگ: چته؟
ات: جونگکوک چرا هواپیماشو شخصی نکرد چرا با هواپیما عادی اومد
یونگ: نمیدونم سر از کارای جونگکوک درنمیارم
سرمو بردم رو صندلی تکیه دادم که چشمام خورد به یه پسره دیدم داره دقیق همه جا رو آنالیز میکنه یکم خودمو جمع و جور کردم
به صورت پسره نگاه کردم که دیدم داره بهم چشمک میزنه
ات: یونگ من باید برم دستشویی
یونگ: باشه انتهای اخرعه
دستمو آروم از دست جونگکوک درآوردم از رو صندلی بلند شدم رفتم دستشویی بعد از چند دقیقه درآومدم که با همون پسره روبهرو شدم
&: میای بیشتر آشنا شیم هوم؟
ات: برو اونور عوضی
&: راه بیا ناز نکن
داشت بهم نزدیک میشد که زدم به پاش
&: آخ لعنتی من ترو گیر میارم
سریع از اونجا رفتم نشستم رو صندلی نفس نفس میزدم که جونگکوک نبینه ببینه اینجارو منفجر میکنه
بورام: ات حالت خوبه چیزی شده رنگت پریده؟
هاج واج داشتم به بورام نگاه میکردم که با چشمام فهموندم که اوضاع خیته
بورام: وایی ات من دستشویی دارم میترسم برم میشه تو باهام بیای
با تعجب بهش نگاه کردم که بهم چشمک زد تازه متوجه قضیه شدم
ات: آره آره میام
یونگ: خب منم میام
ات: چی داری میگی تو مسائل دخترونه دخالت نکن
یونگ: باشه
از روی صندلی بلند شدیم رفتیم سمت دستشویی
&: میدونستم میای
بورام: هیی عوضی میخوای بمیری؟
ات: ول کن باهاش دهن به دهن نشو
بورام رفت دستشویی منم پشت در منتظرش موندم
&: چه اندامی داری؟ اونی که پیشته دوست پسرته؟
ات: برو گمشو اونور اونی که پیشمه شوهرمه شوهرم
&: چی میشه یه سرویس به من بدی قول میدم جیغات بره رو هوا...
[ویو ات]
یونگ: باشه
دنبالش رفتیم سوار هواپیما شدیم
یونگ: هی تو بیا اینجا بشین (اشاره به بورام)
ات: خب منم کنارش میشینم
یونگ: نه من کنارش میشینم
چشم غره ای رفتم جلوشون نشستم که دیدم جونگکوک اومد کنارم نشست بوی عطر تلخش همه جا پیچیده بود
هواپیما داشت بلند میشد استرس گرفته بودم که جونگکوک دستمو گرفت به صورتش زل زدم سریع دستمو ازش خارج کردم
که دوباره دستمو محکم از قبل گرفت
ات: دستمو ول کن داری میشکونیش
جونگکوک: میخوام یکم بخوام دهنتو ببند
دستم درد گرفته بود مطمئن بودم وقتی دستشو از دستم ور داره کبود میشه
هواپیما بعد از پنج دقیقه ای بود که بلند شده بود اما جونگکوک هنوز دستمو ول نکرده بود
دستمو بردم جلوی جونگکوک مطمئن بشم که خوابه،دیدم خوابه پامو زدم به یونگ
یونگ: چته؟
ات: جونگکوک چرا هواپیماشو شخصی نکرد چرا با هواپیما عادی اومد
یونگ: نمیدونم سر از کارای جونگکوک درنمیارم
سرمو بردم رو صندلی تکیه دادم که چشمام خورد به یه پسره دیدم داره دقیق همه جا رو آنالیز میکنه یکم خودمو جمع و جور کردم
به صورت پسره نگاه کردم که دیدم داره بهم چشمک میزنه
ات: یونگ من باید برم دستشویی
یونگ: باشه انتهای اخرعه
دستمو آروم از دست جونگکوک درآوردم از رو صندلی بلند شدم رفتم دستشویی بعد از چند دقیقه درآومدم که با همون پسره روبهرو شدم
&: میای بیشتر آشنا شیم هوم؟
ات: برو اونور عوضی
&: راه بیا ناز نکن
داشت بهم نزدیک میشد که زدم به پاش
&: آخ لعنتی من ترو گیر میارم
سریع از اونجا رفتم نشستم رو صندلی نفس نفس میزدم که جونگکوک نبینه ببینه اینجارو منفجر میکنه
بورام: ات حالت خوبه چیزی شده رنگت پریده؟
هاج واج داشتم به بورام نگاه میکردم که با چشمام فهموندم که اوضاع خیته
بورام: وایی ات من دستشویی دارم میترسم برم میشه تو باهام بیای
با تعجب بهش نگاه کردم که بهم چشمک زد تازه متوجه قضیه شدم
ات: آره آره میام
یونگ: خب منم میام
ات: چی داری میگی تو مسائل دخترونه دخالت نکن
یونگ: باشه
از روی صندلی بلند شدیم رفتیم سمت دستشویی
&: میدونستم میای
بورام: هیی عوضی میخوای بمیری؟
ات: ول کن باهاش دهن به دهن نشو
بورام رفت دستشویی منم پشت در منتظرش موندم
&: چه اندامی داری؟ اونی که پیشته دوست پسرته؟
ات: برو گمشو اونور اونی که پیشمه شوهرمه شوهرم
&: چی میشه یه سرویس به من بدی قول میدم جیغات بره رو هوا...
۱۷.۷k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.