قسمتی دیگر از زندگی ام اگه دوست داشتید بخونید.
می دونین چیه من به خاطر یه بستنی با عشق زندگیم آشنا شدم
راستش با دوستام رفتیم بیرون این داستان مال سه سال پیشه
رفتیم بستنی بخوریم دوستام برای من آوردن بعدش یه قاشق توی ذهنم کردن من از تعم پرتقال بدم میاد اونا هم اون طعم رو خریده بودن که من ازش بخورم و ازش خوش بیاد تا توی دهنم قاشق رو گذاشتن فهمیدم منم بستنی رو از شون گرفتم و پرت کردم یهو همه ی دوستام بهم نگاه کردن و خندیدن
منم نمیدونستم چرا میخندن ازشون پرسیدم اونا گفتن پشت سر تو نگاه کن .
وقتی نگاه کردم بستنی ریخته بود روی لباس عشقم البته اون موقع عشقم نبود.
بعد منم بدوبدو رفتم و ازش معذرت خواهی کردم
اونم گفت اشکال نداره
بعد رفتیم بعد از یه هفته برگشتیم همونجا که بستنی رو پرت کردم که اون پسره کنار بستنی فروشی وایساده بود بعد بهم گفت یه هفته است که همش اینجا منتظره که من برگردم و بعد داستان ما شروع شد.🖤🖤🖤
#عاشقانه #تنهایی #دخترونه
راستش با دوستام رفتیم بیرون این داستان مال سه سال پیشه
رفتیم بستنی بخوریم دوستام برای من آوردن بعدش یه قاشق توی ذهنم کردن من از تعم پرتقال بدم میاد اونا هم اون طعم رو خریده بودن که من ازش بخورم و ازش خوش بیاد تا توی دهنم قاشق رو گذاشتن فهمیدم منم بستنی رو از شون گرفتم و پرت کردم یهو همه ی دوستام بهم نگاه کردن و خندیدن
منم نمیدونستم چرا میخندن ازشون پرسیدم اونا گفتن پشت سر تو نگاه کن .
وقتی نگاه کردم بستنی ریخته بود روی لباس عشقم البته اون موقع عشقم نبود.
بعد منم بدوبدو رفتم و ازش معذرت خواهی کردم
اونم گفت اشکال نداره
بعد رفتیم بعد از یه هفته برگشتیم همونجا که بستنی رو پرت کردم که اون پسره کنار بستنی فروشی وایساده بود بعد بهم گفت یه هفته است که همش اینجا منتظره که من برگردم و بعد داستان ما شروع شد.🖤🖤🖤
#عاشقانه #تنهایی #دخترونه
۹.۸k
۲۷ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.