"تيمارستان صورتی" پارت سی و یکم
ویو جیمین
آخه نمیدونه من از آب متنفرم؟..
جیمین:خودت خواستی..
ا/ت:چی..
گرفتمش و انداختمش توی آب..
ا/ت:*جیغغغغ*چی کار کردی الااانننن؟
جیمین:من از آب متنفرم ..
ا/ت:خیلی بدی ...حداقل دستم رو بگیر بلند شم..
جیمین:نمیخوام
ا/ت:جیمیننن..لطفا..
دستش رو گرفت که به خلاف میلم منو کشید و ..درسته افتادم توی آب..
جیمین:اگه همین جا خفت کردم چی؟
ا/ت:نمیتونی..
جیمین:چرا؟
ا/ت:جیغ بزنم؟به جونگ کوک بگم؟
جیمین:برو بابا خودت و دوست پسرت ایش..
ا/ت بلند شد و رفت اما من هنوز توی آب بودم..منو یاد اون میندازه..و این واقعا..عذابم میده...هوففف..
ویو ا/ت
پاشدم و رفتم ایش مرتیکه فکر کرده کیه؟چی میشد اگه عاشق من بوددد؟اهه اینقدر اذیتم نمیکرد..چی..یعنی اگه عاشقم بشه..همینه..پس باید عاشق خودم کنمش..اینطوری میتونم از شر اذیت هاش خلاص شم..و یکمم درمورد اون بیول بفهمم..
از فکرای عجیب غریبم اومدم بیرون..قراره چیکار کنم؟الان کجام دقیقااا؟شت..من گم شدم...خدایااا این چه زندگیه؟..یکم رفتم جلو تر که یه جاده دیدم ..پس راهی که میرفت رو دنبال کردم..بعد از کلی راه رفتن ..
ا/ت:ایی..خداااا.. پاهام..دارن..میشکنن..من..کج..
با چیزی که دیدم دهنم وا موند..چه عمارت بزرگی بود..واو..یعنی مال کیه؟اونم توی جنگل؟..در عمارت باز بود..مگه میشه؟نکنه تله ای چیزی باشه؟نبابا بزار برم داخل..تا پام رو گذاشتم داخل عمارت نگهبانا ریختن سرم..
ا/ت:وااییی خدا چتونه؟
نگاهبانا:تو دیگه کی هستی؟
ا/ت:چیکار من دارین اخهه؟
نگهبان:رئیس رو خبر کن..
نگهبان دیگه:اوکی ..
این قول پیکرا رفتن و رئیسشون رو آوردن..مرد جوون و خوشتیپی بود..
دا یونگ:تو دیگه کی هستی؟
ا/ت:*بچم زل زده بهش..یکمی خله*
دا یونگ:اهای با توئممم
ا/ت:چ..چی بله؟
دا یونگ:چرا اینجایی؟
ا/ت:خب چی..چیزه من گم شدم..
دا یونگ:اسمت چیه؟
ا/ت:م.. من ا/تم..ش..شما؟
دا یونگ:نیازی نیست ازم بترسی من دا یونگم..بیاریدش داخل..
ویو دا یونگ
ا/ت..اسمش اشناس..یجایی اسمش رو شنیدم ..اما نمیشناسمش..باید درموردش تحقیق کنم..
ویو جیمین
رفتم به کلبه جونگ کوک ..قبلا خیلی باهم میومدیم اینجا..
جونگ کوک:اومدی؟ا/ت کجاست؟
جیمین:یعنی چی کجاست مگه نیومده؟
جونگ کوک:دیدن نگرانیم الکی نبود
تهیونگ:ا/ت خیلی وقته خبری ازش نیست ما فکر کردیم پیش توئه..
جیمین:نه
سویون:باهاش دعوا کردی نهه؟
جیمین:آروم باش.. فقط انداختمش توی آب..
سویون:خدایا صبرم بده..
.
.
.
ها ها ..بنظرتون آقا خوشتیپه کی میتونه باشه؟🌚😂حمایت کنین ..
آخه نمیدونه من از آب متنفرم؟..
جیمین:خودت خواستی..
ا/ت:چی..
گرفتمش و انداختمش توی آب..
ا/ت:*جیغغغغ*چی کار کردی الااانننن؟
جیمین:من از آب متنفرم ..
ا/ت:خیلی بدی ...حداقل دستم رو بگیر بلند شم..
جیمین:نمیخوام
ا/ت:جیمیننن..لطفا..
دستش رو گرفت که به خلاف میلم منو کشید و ..درسته افتادم توی آب..
جیمین:اگه همین جا خفت کردم چی؟
ا/ت:نمیتونی..
جیمین:چرا؟
ا/ت:جیغ بزنم؟به جونگ کوک بگم؟
جیمین:برو بابا خودت و دوست پسرت ایش..
ا/ت بلند شد و رفت اما من هنوز توی آب بودم..منو یاد اون میندازه..و این واقعا..عذابم میده...هوففف..
ویو ا/ت
پاشدم و رفتم ایش مرتیکه فکر کرده کیه؟چی میشد اگه عاشق من بوددد؟اهه اینقدر اذیتم نمیکرد..چی..یعنی اگه عاشقم بشه..همینه..پس باید عاشق خودم کنمش..اینطوری میتونم از شر اذیت هاش خلاص شم..و یکمم درمورد اون بیول بفهمم..
از فکرای عجیب غریبم اومدم بیرون..قراره چیکار کنم؟الان کجام دقیقااا؟شت..من گم شدم...خدایااا این چه زندگیه؟..یکم رفتم جلو تر که یه جاده دیدم ..پس راهی که میرفت رو دنبال کردم..بعد از کلی راه رفتن ..
ا/ت:ایی..خداااا.. پاهام..دارن..میشکنن..من..کج..
با چیزی که دیدم دهنم وا موند..چه عمارت بزرگی بود..واو..یعنی مال کیه؟اونم توی جنگل؟..در عمارت باز بود..مگه میشه؟نکنه تله ای چیزی باشه؟نبابا بزار برم داخل..تا پام رو گذاشتم داخل عمارت نگهبانا ریختن سرم..
ا/ت:وااییی خدا چتونه؟
نگاهبانا:تو دیگه کی هستی؟
ا/ت:چیکار من دارین اخهه؟
نگهبان:رئیس رو خبر کن..
نگهبان دیگه:اوکی ..
این قول پیکرا رفتن و رئیسشون رو آوردن..مرد جوون و خوشتیپی بود..
دا یونگ:تو دیگه کی هستی؟
ا/ت:*بچم زل زده بهش..یکمی خله*
دا یونگ:اهای با توئممم
ا/ت:چ..چی بله؟
دا یونگ:چرا اینجایی؟
ا/ت:خب چی..چیزه من گم شدم..
دا یونگ:اسمت چیه؟
ا/ت:م.. من ا/تم..ش..شما؟
دا یونگ:نیازی نیست ازم بترسی من دا یونگم..بیاریدش داخل..
ویو دا یونگ
ا/ت..اسمش اشناس..یجایی اسمش رو شنیدم ..اما نمیشناسمش..باید درموردش تحقیق کنم..
ویو جیمین
رفتم به کلبه جونگ کوک ..قبلا خیلی باهم میومدیم اینجا..
جونگ کوک:اومدی؟ا/ت کجاست؟
جیمین:یعنی چی کجاست مگه نیومده؟
جونگ کوک:دیدن نگرانیم الکی نبود
تهیونگ:ا/ت خیلی وقته خبری ازش نیست ما فکر کردیم پیش توئه..
جیمین:نه
سویون:باهاش دعوا کردی نهه؟
جیمین:آروم باش.. فقط انداختمش توی آب..
سویون:خدایا صبرم بده..
.
.
.
ها ها ..بنظرتون آقا خوشتیپه کی میتونه باشه؟🌚😂حمایت کنین ..
۶.۵k
۱۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.