مرسی که رفتی پارت 12
مرسی که رفتی پارت 12
محمد:تا اخرش پشتتم نفسم
دلبر لبخند زدم چند روز بعد عقد مامانم نهار دعوتشون کرد همه دور سفره بودیم یهو محمد گفت خانومم همه چشاشون اومد رو من از خجالت اب شدم و اروم گفتم جونم بابام و عموم خندشون گرفته بود
روزا همین جوری گذشت تا اینکه رسیدیم جند روز قبل عروسی قرار بود تو عید عروسی کنیم تو خونه خودمون بودیم داشتیم وسایل رو میچیدیم من خیلی خسته شدم و خواستم برم خونه
+محمد من دارم میرم خونه
محمد:چرا عشقم
+خسته شدم
محمد:پیشم بمون مریم
+وا خب عصر میام
محمد:باشع
یه لبخند خیلی خوشکل زد تاحالا اینقدر خوشکل نخندیده بود امروز رفتارش عجیب بود نمیدونم چش بود
محمد:مریم خیلی عاشقتم همیشه تو قلبمی
+وا عشقم منم دوست دارم
محکم بغلم کرد و لپمو بوسید
خدافظی کردم و اومدم بیرون بعد چند دقیقه متوجه شدم وسایلم رو جا گزاشتم ای خدا مگه محمد حواس میزاره واسم اخه با غر غر برگشتم و اومدم داخل
+محمد رفتییی چرا باز نمیکنی اخه
وقتی رفتم داخل ببینم هست یا نه با دیدن صحنه ی جلوم انگار دنیا رو سرم خراب شد
.....
ادامش پارت بعد
محمد:تا اخرش پشتتم نفسم
دلبر لبخند زدم چند روز بعد عقد مامانم نهار دعوتشون کرد همه دور سفره بودیم یهو محمد گفت خانومم همه چشاشون اومد رو من از خجالت اب شدم و اروم گفتم جونم بابام و عموم خندشون گرفته بود
روزا همین جوری گذشت تا اینکه رسیدیم جند روز قبل عروسی قرار بود تو عید عروسی کنیم تو خونه خودمون بودیم داشتیم وسایل رو میچیدیم من خیلی خسته شدم و خواستم برم خونه
+محمد من دارم میرم خونه
محمد:چرا عشقم
+خسته شدم
محمد:پیشم بمون مریم
+وا خب عصر میام
محمد:باشع
یه لبخند خیلی خوشکل زد تاحالا اینقدر خوشکل نخندیده بود امروز رفتارش عجیب بود نمیدونم چش بود
محمد:مریم خیلی عاشقتم همیشه تو قلبمی
+وا عشقم منم دوست دارم
محکم بغلم کرد و لپمو بوسید
خدافظی کردم و اومدم بیرون بعد چند دقیقه متوجه شدم وسایلم رو جا گزاشتم ای خدا مگه محمد حواس میزاره واسم اخه با غر غر برگشتم و اومدم داخل
+محمد رفتییی چرا باز نمیکنی اخه
وقتی رفتم داخل ببینم هست یا نه با دیدن صحنه ی جلوم انگار دنیا رو سرم خراب شد
.....
ادامش پارت بعد
۸.۵k
۰۱ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.