p4
ویو ا.ت
منو جیمین رفتیم آتلانتیس خیلی تغییر
کرده راستی کی پادشاه شده
+: جیمین
=: هوم؟
+: تو کی پادشاه شدی؟
=: یک سال پیش
+: پس چرا اونموقع نیومدی دنبالم ؟
=: جون جنگ رخ داده بود
+: آها
منو جیمین داشتیم حرف میزدیم که یه
دختره اومد پیشمون اونجوری که معلوم بود
جیمین اونو میشناخت و اون دختره هم جیمین و
می شناخت که دختره زبون وا کرد و گفت
دختره: عشقم این کیه پیشت؟
+: چی؟!
=: لیا این ا.ته
دختره: نکنه داری بهم خیانت می کنی جیمین؟
+: خ خیانت ؟ ع عشقم؟
=: ا.ت خوبی؟
+: بیا کارت دارم جیمین (بغض)
باهم رفتیم پشت قصر جیمین
+: اون نامزدته؟
=: اره
+: یعنی چی پس چرا اومدی دنبال من؟ (بغض)
=: ا.ت من فک کرد..
+: تو عاشق من نیستی نه؟
پس اون حرفا چی بود بهم زدی ؟
=: ا.ت ببین تو متوجه نیستی
+: چیو متوجه نیستم من میرم روی زمین
و هیچ وقت بر نمیگردم آتلانتیس
=: ا.تتتت بزار برات توضیح بدم
خواهش می کنم
+: بفرمایین توضیح بده آقای پارک
=: خوب بین
قبل اینکه بابام بمیره و من پادشاه بشم
مجبور شدم با این دختره نامزد کنم
ولی من ازش جدا می شم چون علاقه ای بهش
ندارم
+: خوب؟
=: خوب دیگه هیچی
+: من میرم روی زمین اینجا حالمو بد میکنه
=: خوب باشه
بعد این حرف از جیمین خداحافظی کردم و رفتم
روی زمین حالم بد بود خیلی خیلی بد که
ویو شوگا
آیو داشت داد میزد و نامجون می خواست
آرامش کنه منم فقط نشسته بودم لب پرتگاه
و گریه می کردم که دوباره ببینمش
و بهش بگم عاشقشم من واقعاً دوسش دارم
که اون حولینای عوضی اومد کنارم
✓: عشقم تو نباید خودتو بخاطر اون دختر ناراحت کنی
که هانا اومد جواب اون به گوشه ای از درختا
نشسته بود و با داد گفت
&: اگه یه بار دیگه به داداش من بگی عشقم
دمار از روزگارت در میارم (گریه داد)
_: هانا ولش کن اون دیگه جز اکیپ ما نیست
خودتو خسته نکن
✓: چی؟ اما اوپا؟
_: خفه شو (داد)
که یهو آب پاشید همه جا و ا.ت از بین اون آبا اومد
بیرون چشمش به ما افتاد آیو هانا و دید و
پرید بغلشون بعد اینکه منو دید سریع اومد کنارم
+: ش شوگا چرا گریه می کنی؟
_: ا.ت (گریه)
+: جانم؟
_: خیلی دوست دارم دیگه ترکم نکن
و بعد پریدم بغل اونم متقابلاً بغلم کرد
و می تونستم ببینم جولینا از حسودی
داره می ترکه
(دلمون خنک شد🙂)
ویو ا.ت
وای خدا جرررررررر جولینا داشت
از حسودی جر می خورد که راه شو کج کردو رفت
که صدای دست و جیغ بچه ها بلند شد
که شوگا یهو...
منو جیمین رفتیم آتلانتیس خیلی تغییر
کرده راستی کی پادشاه شده
+: جیمین
=: هوم؟
+: تو کی پادشاه شدی؟
=: یک سال پیش
+: پس چرا اونموقع نیومدی دنبالم ؟
=: جون جنگ رخ داده بود
+: آها
منو جیمین داشتیم حرف میزدیم که یه
دختره اومد پیشمون اونجوری که معلوم بود
جیمین اونو میشناخت و اون دختره هم جیمین و
می شناخت که دختره زبون وا کرد و گفت
دختره: عشقم این کیه پیشت؟
+: چی؟!
=: لیا این ا.ته
دختره: نکنه داری بهم خیانت می کنی جیمین؟
+: خ خیانت ؟ ع عشقم؟
=: ا.ت خوبی؟
+: بیا کارت دارم جیمین (بغض)
باهم رفتیم پشت قصر جیمین
+: اون نامزدته؟
=: اره
+: یعنی چی پس چرا اومدی دنبال من؟ (بغض)
=: ا.ت من فک کرد..
+: تو عاشق من نیستی نه؟
پس اون حرفا چی بود بهم زدی ؟
=: ا.ت ببین تو متوجه نیستی
+: چیو متوجه نیستم من میرم روی زمین
و هیچ وقت بر نمیگردم آتلانتیس
=: ا.تتتت بزار برات توضیح بدم
خواهش می کنم
+: بفرمایین توضیح بده آقای پارک
=: خوب بین
قبل اینکه بابام بمیره و من پادشاه بشم
مجبور شدم با این دختره نامزد کنم
ولی من ازش جدا می شم چون علاقه ای بهش
ندارم
+: خوب؟
=: خوب دیگه هیچی
+: من میرم روی زمین اینجا حالمو بد میکنه
=: خوب باشه
بعد این حرف از جیمین خداحافظی کردم و رفتم
روی زمین حالم بد بود خیلی خیلی بد که
ویو شوگا
آیو داشت داد میزد و نامجون می خواست
آرامش کنه منم فقط نشسته بودم لب پرتگاه
و گریه می کردم که دوباره ببینمش
و بهش بگم عاشقشم من واقعاً دوسش دارم
که اون حولینای عوضی اومد کنارم
✓: عشقم تو نباید خودتو بخاطر اون دختر ناراحت کنی
که هانا اومد جواب اون به گوشه ای از درختا
نشسته بود و با داد گفت
&: اگه یه بار دیگه به داداش من بگی عشقم
دمار از روزگارت در میارم (گریه داد)
_: هانا ولش کن اون دیگه جز اکیپ ما نیست
خودتو خسته نکن
✓: چی؟ اما اوپا؟
_: خفه شو (داد)
که یهو آب پاشید همه جا و ا.ت از بین اون آبا اومد
بیرون چشمش به ما افتاد آیو هانا و دید و
پرید بغلشون بعد اینکه منو دید سریع اومد کنارم
+: ش شوگا چرا گریه می کنی؟
_: ا.ت (گریه)
+: جانم؟
_: خیلی دوست دارم دیگه ترکم نکن
و بعد پریدم بغل اونم متقابلاً بغلم کرد
و می تونستم ببینم جولینا از حسودی
داره می ترکه
(دلمون خنک شد🙂)
ویو ا.ت
وای خدا جرررررررر جولینا داشت
از حسودی جر می خورد که راه شو کج کردو رفت
که صدای دست و جیغ بچه ها بلند شد
که شوگا یهو...
۱۳.۹k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.