چند پارتی جونگ کوک روز فن ساین پارت ۷
.......فردا ظهر ..... با صدای زنگ گوشیت بیدار شدی و نگاهی به صفحه اش انداختی با دیدن اسم رئیس از حالت خواب آلودگی بیرون اومدی و سریع جواب دادی ( لیا ) بله؟ چیزی شده؟ ( رئیس ) لیا همین الان هر جایی هستی بلند شو بیا کمپانی! سریع! / بعد گوشی رو قط کرد سریع بلند شدی یه آب به دست و صورتت کشیدی و در رو باز کردی ک جونگ کوک توی چهار چوب در بود ( جونگ کوک ) صبح بخیر ( لیا ) صبح تو هم بخیر ( جونگ کوک ) با این همه عجله کجا؟! ( لیا ) باید برم کمپانی ببخشید! / دستتو گرفت و نزاشت بری ( جونگ کوک ) بیا خودم میرسونمت! ( لیا ) نه لازم نیست! خودم میرم ( جونگ کوک ) گفتم میرسونمت! / از سر مجبوری قبول کردی و باهاش رفتی توی ماشین مدام ناخون هاتو میخوردی و یا پوست لبتو میکندی ( جونگ کوک ) بابا آروم باش انگار چیشده! ( لیا ) خوب...میترسم ک اخراجم کنه! ( جونگ کوک ) نه اصلا فک نکن ک اخراجت کنه! مطمئن باش اخراج نمیشی ( لیا ) امیدوارم / بعد اینکه رسیدین سریع پیاده شدی و دویدی داخل و بدون در زدن در اتاق رئیس رو باز کردی و رفتی داخل ( لیا ) دیر شد؟ چیشد؟ اخراجم؟ ( رئیس ) لیا این چه وضع اومدنه؟ ( لیا ) ببخشید هواسم نبود! / تعظیمی کردی و آروم حرفاتو ادا کردی ( لیا ) چرا گفتین بیام؟ / رئیس برگه ای رو بیرون اورد و به طرفت قدم برداشت....از ترس سر جات میخ کوب شده بودی و با هر قدم رئیس هزار بار خدا خدا میکردی ک برگه ی اخراجت نباشه .... رئیس برگه رو داد تو دستت و گفت ( رئیس ) درخواسته ک بری کمپانی هایب میل خودته اینجا ادامه بدی یا بری اونجا / بعد خیلی ریلکس برگشت و سر میزش نشست ( لیا ) ی. یعنی چی؟ ( رئیس ) همین دیگه از کمپانی هایب برات درخواست فرستادند ک بری اونجا / لبخندی رو لبهات نقش بست و از پنجره بیرون رو نگاه کردی....جونگ کوک انگار برای همین بود ک نرفته بود! رو به رئیس گفتی ( لیا ) قبوله انتقالی رو قبول میکنم! ( رئیس ) موفق باشید خانم پارک! ( لیا ) ممنونم! / برگه رو انگشت کردی و بعد با برگه بیرون رفتی و پیش جونگ کوک وایستادی ( لیا ) کار تو بود؟؟ ( جونگ کوک ) خوشت اومد؟ حالا ک هستم و مقصدمون یکیه میای باهام؟ ( لیا ) بریم
۷۴.۹k
۰۸ مرداد ۱۴۰۰