پارت اوردممم
پارت ¹³:
برایه راحتر خوندن *
×نورا /اسرانجائیل /فرشته مغرب
-سیک /فرشته نابودگر
+هابیل/فرشته
گذشته *
مکان:نامعلوم*
×/+«چقدر یخ زده و ناتوان شدم
من نمردم و زنده نماندم
من به زنجیر دور مچ پام بسته شده ام
که با هر قدم سنگین تر و عذاب اور تر میشوند
و حماقتم... میراث من خواهد بود
در تاریک ترین کابوس من... »
+چیز هایی هست که نمیتونم ببینم و به یاد بیارم
پاسخ هم محو میشوند و در نهایت عذاب باقی میماند...
׫پدرم، سرافیم ها، فرمان هایه انها، تصمیم ها، قانون شکنی و شکستنش، طرد شدن،محکوم شدن،فرار کردن، گم شدن، شکنجه، جنون، اندوه...
میتونه این باشه؟ شاید واقعا اتفاق افتاد؟!
درود سرم زمزمه میکنه... بعضی وقتا میشنوم دارن میان.... باور، ایمان ، قدرت... »
+×این چیه؟ نمیتونه خودش باشه!
+×کی هستی؟ میشناسمت؟
+×این رو نمیخوای؟ شاید دوستش داشته باشی...
-منو به وجد بیار منو غافلگیر کن!
+×همه اینا رو از برم، بیا جلو و بجنگ.
همه اینا رو دیدم
+×منظورم اینه که....
«-قدرت تو دیگه تموم شده تو ناتوان شدی( اشاره به هابیل)
-تو فراموش شدی
-تو خسته و ناپاک شدی
-من اینجام تا تکلیف جدیدی بهت بدم
-شیوه هایه من بی نقصه عزیزم»
-من دوباره برگشتم! ( اشاره به نورا)
+تو سوگندت رو با خدا شکوندی.
+تو قول و قرارت رو مانند اب نوشیدی( منظورش قولی که به پدر داده بود تا از دخترش محافظت کنه)
-ماموریت من مقدسه
-من دوباره برگشتم!
+×تاریکی من را بلعیده!
من....میترسم
+×نفس زدن*
حال*
نورا به سمت در میره و از سیک خدافظی میکنه *
نورا دوچرخه شو ورمیداره و به سمت کلاسش میره، احساس خوشحالی میکرد*
سیک به رفتن نورا نگاه میکرد و احساس گرمی تو بدنش داشت، همیشه دوست داشت مثل اون باشه... قدرتمند... باشکوه... زیبا...
دستی به موهاش میکشه *
پدر بهم گفت باید برگرده و عذرخواهی کنه... سرا زیاد ازش خوشش نمیاد... ولی میدونم بردار اش منتظرشن!...اون فرشته عشق و دوست داشتنه... ولی خیلی قدرتمنده...
طرف راه پله میرم*
اون بیشتر تو جنگ ها شرکت میکنه قدرتش از برادر بزرگش هم بیشتره ، بیشتر مواقع تو امنیت بهشت کار میکنه...
کاشکی مثل اون بودم... اون دختر سر سختیه و لجبازیه ولی با مسئولیت
الان که تو بهشت نیست بهشت بدجور بهم ریخته...
مطمنم بهش نیاز پیدا میکنن ولی به رویه خودشون نمیارن!
به اخرین پله میرسم... *
نفس عمیق میکشم *
(سوم شخص)
او نزدیک در میشود*
سیک :قراره دومرتبه با این بحث کنم اه
در رو باز میکنه و تنها چیزی که میبینه یه جوجه اردک زشت و سیاهه( اشاره به هابیل )
سیک :اوه شت
ادامه دارد....
☆.。.:* .。.:*☆ 🎸 #Story ☆.。.:* .。.:*☆
꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚
https://splus.ir/httpssplusirCreepyPasta1990
꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚૮꒰˵•ᵜ•˵꒱ა‧₊˚꒷︶꒷꒥꒷
#طراحی #هنر #انیمه #عاشقانه #نقاشی_دیجیتال
برایه راحتر خوندن *
×نورا /اسرانجائیل /فرشته مغرب
-سیک /فرشته نابودگر
+هابیل/فرشته
گذشته *
مکان:نامعلوم*
×/+«چقدر یخ زده و ناتوان شدم
من نمردم و زنده نماندم
من به زنجیر دور مچ پام بسته شده ام
که با هر قدم سنگین تر و عذاب اور تر میشوند
و حماقتم... میراث من خواهد بود
در تاریک ترین کابوس من... »
+چیز هایی هست که نمیتونم ببینم و به یاد بیارم
پاسخ هم محو میشوند و در نهایت عذاب باقی میماند...
׫پدرم، سرافیم ها، فرمان هایه انها، تصمیم ها، قانون شکنی و شکستنش، طرد شدن،محکوم شدن،فرار کردن، گم شدن، شکنجه، جنون، اندوه...
میتونه این باشه؟ شاید واقعا اتفاق افتاد؟!
درود سرم زمزمه میکنه... بعضی وقتا میشنوم دارن میان.... باور، ایمان ، قدرت... »
+×این چیه؟ نمیتونه خودش باشه!
+×کی هستی؟ میشناسمت؟
+×این رو نمیخوای؟ شاید دوستش داشته باشی...
-منو به وجد بیار منو غافلگیر کن!
+×همه اینا رو از برم، بیا جلو و بجنگ.
همه اینا رو دیدم
+×منظورم اینه که....
«-قدرت تو دیگه تموم شده تو ناتوان شدی( اشاره به هابیل)
-تو فراموش شدی
-تو خسته و ناپاک شدی
-من اینجام تا تکلیف جدیدی بهت بدم
-شیوه هایه من بی نقصه عزیزم»
-من دوباره برگشتم! ( اشاره به نورا)
+تو سوگندت رو با خدا شکوندی.
+تو قول و قرارت رو مانند اب نوشیدی( منظورش قولی که به پدر داده بود تا از دخترش محافظت کنه)
-ماموریت من مقدسه
-من دوباره برگشتم!
+×تاریکی من را بلعیده!
من....میترسم
+×نفس زدن*
حال*
نورا به سمت در میره و از سیک خدافظی میکنه *
نورا دوچرخه شو ورمیداره و به سمت کلاسش میره، احساس خوشحالی میکرد*
سیک به رفتن نورا نگاه میکرد و احساس گرمی تو بدنش داشت، همیشه دوست داشت مثل اون باشه... قدرتمند... باشکوه... زیبا...
دستی به موهاش میکشه *
پدر بهم گفت باید برگرده و عذرخواهی کنه... سرا زیاد ازش خوشش نمیاد... ولی میدونم بردار اش منتظرشن!...اون فرشته عشق و دوست داشتنه... ولی خیلی قدرتمنده...
طرف راه پله میرم*
اون بیشتر تو جنگ ها شرکت میکنه قدرتش از برادر بزرگش هم بیشتره ، بیشتر مواقع تو امنیت بهشت کار میکنه...
کاشکی مثل اون بودم... اون دختر سر سختیه و لجبازیه ولی با مسئولیت
الان که تو بهشت نیست بهشت بدجور بهم ریخته...
مطمنم بهش نیاز پیدا میکنن ولی به رویه خودشون نمیارن!
به اخرین پله میرسم... *
نفس عمیق میکشم *
(سوم شخص)
او نزدیک در میشود*
سیک :قراره دومرتبه با این بحث کنم اه
در رو باز میکنه و تنها چیزی که میبینه یه جوجه اردک زشت و سیاهه( اشاره به هابیل )
سیک :اوه شت
ادامه دارد....
☆.。.:* .。.:*☆ 🎸 #Story ☆.。.:* .。.:*☆
꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚
https://splus.ir/httpssplusirCreepyPasta1990
꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚૮꒰˵•ᵜ•˵꒱ა‧₊˚꒷︶꒷꒥꒷
#طراحی #هنر #انیمه #عاشقانه #نقاشی_دیجیتال
۳.۷k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.