که دیدم یکی جلو راهمو گرفته صورتش واضح نبود رفتم رد شم که
که دیدم یکی جلو راهمو گرفته صورتش واضح نبود رفتم رد شم که یک آن یک چیزی جلو دهنم گرفته بود که بی هوش شدم
چند ساعت بعد....
بیدار شدم دیدم تو اتاقی هستم و دستام د پاهام به صندلی بسته بود خواستم جیغ بزنم که یکی اومد داخل گفت:
ساکت
ات. تو دیگه کیی؟
ناسناس: به ت ربطی نداره
ات. منو آزاد کن
ناشناس: نه باهات کار دارم
ات: چیکار ؟
یک آن بازم کرد بغلم کرد برد تو یک تخت گذاشت گفت:
قراره همو ببوسیم
اینو که گفت یکی از در وارد شد اومد داخل زد تو سرش اون کسی نبود جز ته ، ته دستمو گرفت و گفت:
خوبی؟ کار بدی که نکرد باهات
ات: نه به موقع رسیدی
من ته بغل کردم گریه کردم اونم منو بغل کرد و گفت:
تموم شد دیگه گریه نکن ، بهتره بری خونتون
من میرسونمت
چند ساعت بعد....
بیدار شدم دیدم تو اتاقی هستم و دستام د پاهام به صندلی بسته بود خواستم جیغ بزنم که یکی اومد داخل گفت:
ساکت
ات. تو دیگه کیی؟
ناسناس: به ت ربطی نداره
ات. منو آزاد کن
ناشناس: نه باهات کار دارم
ات: چیکار ؟
یک آن بازم کرد بغلم کرد برد تو یک تخت گذاشت گفت:
قراره همو ببوسیم
اینو که گفت یکی از در وارد شد اومد داخل زد تو سرش اون کسی نبود جز ته ، ته دستمو گرفت و گفت:
خوبی؟ کار بدی که نکرد باهات
ات: نه به موقع رسیدی
من ته بغل کردم گریه کردم اونم منو بغل کرد و گفت:
تموم شد دیگه گریه نکن ، بهتره بری خونتون
من میرسونمت
۲.۵k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.