جونگ کوک:با اولین کیس مارکی ک گذاشتم آروم شد دیگه جیغ نمی
جونگ کوک:با اولین کیس مارکی ک گذاشتم آروم شد دیگه جیغ نمیزد ولی نفس نفس میزد سرم رو اوردم بالا نگاش کردم چشماش بسته بود
ا/ت:پدر بزرگ شما؟؟اینجا؟؟
پدربزرگ:باید ی چیزی ببینی
دستم و گرفت از اون اتاق سفید گذشتیموارد ی جایی شدیم ک تیکه تیکه تصویر داشت(مثل الساوآنا توی یخ زده دو مادرش رو میبینه)
همراه پدر بزرگ وارد تکی تکی عکس ها شدیم چیزایی ک میدیدم اشک میریختم تمام خاطرات منو و بچه ها
فلش بک
جونگ کوک
درست گفتی نیام ولی خیلی بهم ریختس
ا/ت دوست دارم و اینو از من بدون
نازنین:یااا ا/تتت بده من
جیمین:دختره دیوونه چیکار میکنی
و هزارتا خاطره دیگه
پدربزرگ:میبینی خواهرت جیمین جونگ کوکهمه نگرانتن آسیب بزرگی دیدی ولی خود خدا به سزای کارش میرسونه هم مادرت هم تو باید بخندید هرجا ک باشید حالاهم برگرد
چشمام رو باز کردم جونگ کوک رو دیدم ک داره نگام میکنه
اره باید خودم رو خوب کنم نمیتونم همه رو نابود کنم به لباش خیره شدم و بعد به چشماش خود جونگ کوک اومد ستم و لب هاش رو گذاشت رو لبم همراهیش کردم ک بالاخره ول کرد
من معذرت میخوام ک اذیتت کردم
جونگ کوک:هوووم بانی من ناراحته
به من نگوووو بانییی
جونگ کوک:هستی بانی هستییی
افتادم دنبالش تا پاش گیر کرد خورد زمین منم پریدم روش
من گرگم گرررگ فهمیدی
کوکی:نچ بانی
میخوای گرگ بودنم رو نشونت بدم؟؟
کوکی:چشماش بعد حرفش درخشید توی ی حرکت برگردوندمش حالا اون زیرم بود و من روش
یه گرگی ک رام شدع اونم به دست من
لبام روگذاشتم روی لبش با ولع میخوردم لبش رو ول کردم رفتم سمت گردنش بعد از چنتا کیس مارک ولش کردم
پارت یازده فصل دو👊🔥
ا/ت:پدر بزرگ شما؟؟اینجا؟؟
پدربزرگ:باید ی چیزی ببینی
دستم و گرفت از اون اتاق سفید گذشتیموارد ی جایی شدیم ک تیکه تیکه تصویر داشت(مثل الساوآنا توی یخ زده دو مادرش رو میبینه)
همراه پدر بزرگ وارد تکی تکی عکس ها شدیم چیزایی ک میدیدم اشک میریختم تمام خاطرات منو و بچه ها
فلش بک
جونگ کوک
درست گفتی نیام ولی خیلی بهم ریختس
ا/ت دوست دارم و اینو از من بدون
نازنین:یااا ا/تتت بده من
جیمین:دختره دیوونه چیکار میکنی
و هزارتا خاطره دیگه
پدربزرگ:میبینی خواهرت جیمین جونگ کوکهمه نگرانتن آسیب بزرگی دیدی ولی خود خدا به سزای کارش میرسونه هم مادرت هم تو باید بخندید هرجا ک باشید حالاهم برگرد
چشمام رو باز کردم جونگ کوک رو دیدم ک داره نگام میکنه
اره باید خودم رو خوب کنم نمیتونم همه رو نابود کنم به لباش خیره شدم و بعد به چشماش خود جونگ کوک اومد ستم و لب هاش رو گذاشت رو لبم همراهیش کردم ک بالاخره ول کرد
من معذرت میخوام ک اذیتت کردم
جونگ کوک:هوووم بانی من ناراحته
به من نگوووو بانییی
جونگ کوک:هستی بانی هستییی
افتادم دنبالش تا پاش گیر کرد خورد زمین منم پریدم روش
من گرگم گرررگ فهمیدی
کوکی:نچ بانی
میخوای گرگ بودنم رو نشونت بدم؟؟
کوکی:چشماش بعد حرفش درخشید توی ی حرکت برگردوندمش حالا اون زیرم بود و من روش
یه گرگی ک رام شدع اونم به دست من
لبام روگذاشتم روی لبش با ولع میخوردم لبش رو ول کردم رفتم سمت گردنش بعد از چنتا کیس مارک ولش کردم
پارت یازده فصل دو👊🔥
۸.۱k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.