عشق ناپایدار 💔 ■Part 38■
[پرش زمانی به چهار ماه بعد]
الان شیش روزه که بچههام بدنیا اومدن و خونه مامان بابام میمونم تا ازم خوب مراقبت کنن و بهم کمک کنن
نایون: مامان دستش نشکنه
دایون: نترس پیرهنش رو بکن تنش دیگه بچه یخ زد
نایون: آخه میترسم
دایون: واااایییی بده به من
مامانم مثل آب خوردن لباس رو تن بچه کرد
نایون: به همین سادگی!
دایون: آره دیگه پس چی فکر کردی میخوای قله قاف رو فتح کنی
نایون: آخه خیلی کوچولوعن میترسم یه چیزشون بشه
دایون: اینا استخوان هاشون نرمه انقدر ترسو نباش
نایون: سعیمو میکنم
دایون: خوبه حالا دخترتون بردار بریم پایین
نایون: باشه
بچهارو برداشتیم رفتیم طبقه پایین پیش آقایون و بچه هارو گذاشتیم سر جای مخصوصشون
نامجون: شما چرا انقدر طولش دادین؟
دایون: تقصیر دخترته میترسه بچه دستش بشکنه لباس رو نمیتونه تنش بکنه
همه از حرف مامانم زدن زیر خنده ولی من خجالت کشیدم
مین هو: باورم نمیشه بچه که استخوان هاش نرمه راحت تره لباس پوشوندنش
جونگی: حالا عادت میکنه فعلا اولشه
دایون: آره بابا من خودمم اولش سر نایون خیلی حساس بودم
نامجون: حساس بودی! تو پدر منو در آوردی
دایون: یااا
نایون: خب حالا دعوا نکنین
نامجون: دعوا نمیکنیم که بحث میکنیم
نایون: خب فرقی نداره که
نامجون: اکی بیاین به حرف معمولیمون برسیم
مین هو: خب پس برای نامزدی من آماده باشین
نایون: نامزدی!؟ به این زودی!!
مین هو: آره دوست دارم زودتر ازدواج کنم
نایون: اکی ولی من باید ببینمش اگر پسندیدم اونوقت اکیه به هرحال داداش به این جذابی رو نباید راحت داد به کسی
دایون: نترس دختره خیلی خوشگل و خانومیه من چند بار دیدمش
نایون: عکسشو داری؟
مین هو: مگه میشه نداشته باشم بیا
عکس رو گرفتم و نگاه کردم ، واقعا دختر خوشگلی بود
نایون: خب حالا اسمش چیه؟
مین هو: مینی
نایون: خب پس حله خوشم اومد
مین هو: خب خواهرشوهر رضایت داد
همه زدن زیر خنده و تا خود شب با هم کلییی حرف زدیم ، زندگی ما بالاخره با کلی اتقاق به خوشی رسید و ما بچه هامون رو با عشق بزرگ کردیم و مین هو و مینی هم بعد از دو سال صاحب یه دختر زیبا شدن و در کنار هم زندگی زیبایی رو ساختن
کپی ممنوع ❌️
___________________°پایان°_____________________
امیدوارم از این فیک لذت برده باشید💔
نظرتون درباره این فیک چیه؟؟
الان شیش روزه که بچههام بدنیا اومدن و خونه مامان بابام میمونم تا ازم خوب مراقبت کنن و بهم کمک کنن
نایون: مامان دستش نشکنه
دایون: نترس پیرهنش رو بکن تنش دیگه بچه یخ زد
نایون: آخه میترسم
دایون: واااایییی بده به من
مامانم مثل آب خوردن لباس رو تن بچه کرد
نایون: به همین سادگی!
دایون: آره دیگه پس چی فکر کردی میخوای قله قاف رو فتح کنی
نایون: آخه خیلی کوچولوعن میترسم یه چیزشون بشه
دایون: اینا استخوان هاشون نرمه انقدر ترسو نباش
نایون: سعیمو میکنم
دایون: خوبه حالا دخترتون بردار بریم پایین
نایون: باشه
بچهارو برداشتیم رفتیم طبقه پایین پیش آقایون و بچه هارو گذاشتیم سر جای مخصوصشون
نامجون: شما چرا انقدر طولش دادین؟
دایون: تقصیر دخترته میترسه بچه دستش بشکنه لباس رو نمیتونه تنش بکنه
همه از حرف مامانم زدن زیر خنده ولی من خجالت کشیدم
مین هو: باورم نمیشه بچه که استخوان هاش نرمه راحت تره لباس پوشوندنش
جونگی: حالا عادت میکنه فعلا اولشه
دایون: آره بابا من خودمم اولش سر نایون خیلی حساس بودم
نامجون: حساس بودی! تو پدر منو در آوردی
دایون: یااا
نایون: خب حالا دعوا نکنین
نامجون: دعوا نمیکنیم که بحث میکنیم
نایون: خب فرقی نداره که
نامجون: اکی بیاین به حرف معمولیمون برسیم
مین هو: خب پس برای نامزدی من آماده باشین
نایون: نامزدی!؟ به این زودی!!
مین هو: آره دوست دارم زودتر ازدواج کنم
نایون: اکی ولی من باید ببینمش اگر پسندیدم اونوقت اکیه به هرحال داداش به این جذابی رو نباید راحت داد به کسی
دایون: نترس دختره خیلی خوشگل و خانومیه من چند بار دیدمش
نایون: عکسشو داری؟
مین هو: مگه میشه نداشته باشم بیا
عکس رو گرفتم و نگاه کردم ، واقعا دختر خوشگلی بود
نایون: خب حالا اسمش چیه؟
مین هو: مینی
نایون: خب پس حله خوشم اومد
مین هو: خب خواهرشوهر رضایت داد
همه زدن زیر خنده و تا خود شب با هم کلییی حرف زدیم ، زندگی ما بالاخره با کلی اتقاق به خوشی رسید و ما بچه هامون رو با عشق بزرگ کردیم و مین هو و مینی هم بعد از دو سال صاحب یه دختر زیبا شدن و در کنار هم زندگی زیبایی رو ساختن
کپی ممنوع ❌️
___________________°پایان°_____________________
امیدوارم از این فیک لذت برده باشید💔
نظرتون درباره این فیک چیه؟؟
۱۸۶.۰k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۸۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.