عشق وحشی ارباب🖤🤤🔪 پارت 13
شرط پارت بعد
47 لایک
۴٠ کامنت
علامت ا/ت +
عامت تهیونگ _
علامت کوک *
علامت سوک ~
تهیونگ ا/ت رو بغل کرده بود که سوک دید و خیلی ناراحت شد.
سوک خودشو به ا/ت نزدیک کرد و بلند گفت:
~ پخخخخخخخخخخخخ (با صدای بلند)
ا/ت خیلی ترسید.
+ خیلی بدی سوک 😒🥺😦
تهیونگ ا/ت رو به خودش چسبوند و صورتشو نزدیک صورت ا/ت کرد.
ا/ت شوکه شده بود که تهیونگ لبشو نزدیک ا/ت کرد و انگشتشو رو لب ا/ت گذاشت.
فاصله صورت ا/ت و تهیونگ کمتر از یک سانتی متر بود.
دست تهیونگ رو لب ا/ت بود و گفت:
_ هیشششش (با ارامش خاصی گفت)
ا/ت شوکه بود و میخواست از اون جا برای چند دقیقه بره.
+ من برم آب بخورم بیام.
_ میخوای باهات بیام
_ چشمات درست نمیبینه
+ نه خودم میرم
_ زود بیا
+ بش
ا/ت رفت سمت آشپزخانه و یه نفس راحت کشید.
رفت لیوان برداره آب بخوره ولی چون لامپ ها خاموش بود و چشماش درست نمیدید لیوان از دستش افتاد زمین که جیغ کشید:
+ اهههههههههههه
تهیونگ و سوک و کوک با شنیدن شکستن چیزی دویدن سمت آشپزخانه.
کوک لامپ آشپزخانه رو روشن کرد و تهیونگ دید توی پای ا/ت پُر شیشه خورده هست.
تهیونگ رفت سمت ا/ت و یه دستش رو گذاشت زیر پای ا/ت و اون دستش رو گذاشت زیر کمر ا/ت و بلندش کرد.
ا/ت چون از پاهاش خون میومد و درد داشت ناخوداگاه گریه کرد که تهیونگ بردش تو اتاقش و گذاشتش رو تخت و با سوزن شیشه ها رو در آورد.
+ درد داره نکن (با بغض)
_ زود خوب میشه تحمل کن
تهیونگ همه شیشه خورده ها رو از پای ا/ت بیرون کشید.
~ ا/ت حالت خوبه!
* ا/ت خیلی درد میکنه!
+ نه خوب نیستم (با گریه)
+ خیلی درد میکنه (با گریه)
کوک رفت سمت تخت ا/ت و کنارش دراز کشید و سر ا/ت رو گذاشت روی سینش.
* خوب میشی گریه نکن عزیزم
+ کوک
* هوم!
+ میشه داداش صدات کنم؟
😦🥺😳*
* نه نمیشه
+ چلا خو🥺
* هیششش بخواب
+ سووووووووک
سوک دوید سمتش.
~ بله
+ میشه کوک رو از من دور کنی آخه باهاش قهرم
~ کوک بیا اینجا ببینم😂😂
تهیونگ وقتی وارد اتاق شد و دید کوک ا/ت رو بغل کرده و سرش رو گذاشته روی سینش تعجب کرد و خیلی ناراحت شد. 😔
تهیونگ رفت سمت تخت.
_ کوک بلند شو
* چرا
_ گفتم پاشو
* میخوام بِیبیم رو بغل کنم مشکلیه؟
_ گمشو کنار
ا/ت خودش رو از بغل کوک کشید بیرون و به تهیونگ گفت:
+ خوب.............
خب بود؟!/•
47 لایک
۴٠ کامنت
علامت ا/ت +
عامت تهیونگ _
علامت کوک *
علامت سوک ~
تهیونگ ا/ت رو بغل کرده بود که سوک دید و خیلی ناراحت شد.
سوک خودشو به ا/ت نزدیک کرد و بلند گفت:
~ پخخخخخخخخخخخخ (با صدای بلند)
ا/ت خیلی ترسید.
+ خیلی بدی سوک 😒🥺😦
تهیونگ ا/ت رو به خودش چسبوند و صورتشو نزدیک صورت ا/ت کرد.
ا/ت شوکه شده بود که تهیونگ لبشو نزدیک ا/ت کرد و انگشتشو رو لب ا/ت گذاشت.
فاصله صورت ا/ت و تهیونگ کمتر از یک سانتی متر بود.
دست تهیونگ رو لب ا/ت بود و گفت:
_ هیشششش (با ارامش خاصی گفت)
ا/ت شوکه بود و میخواست از اون جا برای چند دقیقه بره.
+ من برم آب بخورم بیام.
_ میخوای باهات بیام
_ چشمات درست نمیبینه
+ نه خودم میرم
_ زود بیا
+ بش
ا/ت رفت سمت آشپزخانه و یه نفس راحت کشید.
رفت لیوان برداره آب بخوره ولی چون لامپ ها خاموش بود و چشماش درست نمیدید لیوان از دستش افتاد زمین که جیغ کشید:
+ اهههههههههههه
تهیونگ و سوک و کوک با شنیدن شکستن چیزی دویدن سمت آشپزخانه.
کوک لامپ آشپزخانه رو روشن کرد و تهیونگ دید توی پای ا/ت پُر شیشه خورده هست.
تهیونگ رفت سمت ا/ت و یه دستش رو گذاشت زیر پای ا/ت و اون دستش رو گذاشت زیر کمر ا/ت و بلندش کرد.
ا/ت چون از پاهاش خون میومد و درد داشت ناخوداگاه گریه کرد که تهیونگ بردش تو اتاقش و گذاشتش رو تخت و با سوزن شیشه ها رو در آورد.
+ درد داره نکن (با بغض)
_ زود خوب میشه تحمل کن
تهیونگ همه شیشه خورده ها رو از پای ا/ت بیرون کشید.
~ ا/ت حالت خوبه!
* ا/ت خیلی درد میکنه!
+ نه خوب نیستم (با گریه)
+ خیلی درد میکنه (با گریه)
کوک رفت سمت تخت ا/ت و کنارش دراز کشید و سر ا/ت رو گذاشت روی سینش.
* خوب میشی گریه نکن عزیزم
+ کوک
* هوم!
+ میشه داداش صدات کنم؟
😦🥺😳*
* نه نمیشه
+ چلا خو🥺
* هیششش بخواب
+ سووووووووک
سوک دوید سمتش.
~ بله
+ میشه کوک رو از من دور کنی آخه باهاش قهرم
~ کوک بیا اینجا ببینم😂😂
تهیونگ وقتی وارد اتاق شد و دید کوک ا/ت رو بغل کرده و سرش رو گذاشته روی سینش تعجب کرد و خیلی ناراحت شد. 😔
تهیونگ رفت سمت تخت.
_ کوک بلند شو
* چرا
_ گفتم پاشو
* میخوام بِیبیم رو بغل کنم مشکلیه؟
_ گمشو کنار
ا/ت خودش رو از بغل کوک کشید بیرون و به تهیونگ گفت:
+ خوب.............
خب بود؟!/•
۱۵۷.۶k
۱۸ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.