عشق سخت
پارت ۲۶
جیمین ویو
جیمین: ا/ت و کوک بلخره باهم قرار گذاشتن ولی ا/ت نمیخواد من بدونم چون فکر میکنه بهشون گیر میدم که باهم قرار گذاشتن *بی حوصله
اخه من این همه کار کردم که شما به هم نزدیک شین حالا نمیخوای به من بگی *عصبی و بلند
جین: خب تو از کجا فهمیدی
جیمین: وقتی رسیدم دیدم این دوتا.... ایش... ای چندشا... دارن همو.... میبوسن
تهیونگ: واقعا (بدبخت شکست عشقی خورد 😂)
جیمین: آره بعدش نرفتم پیششون و حرفاشون رو گوش دادم و ا/ت اینو گفت
شوگا: چه جالب حالا میشه بخوابیم *بی حال
جی هوپ: شوگا الان میخوای بخوابی این دو تا بلخره به هم رسیدن *ذوق
جیمین: ولی خواهشا دفعه بعدی که دیدیمشون ضایع بازی در نیارید و جوری وانمود کنید که انگار نمیدونید تا خودشون بهمون بگن
بقیه: اوکی
...
روز بعد
ا/ت ویو
همه اکیپمون دور هم جمع شده بودیم و مشغول حرف زدن و خندیدن بودیم
یهو دیدم گوشیم داره زنگ میخوره
نگاه کردم ببینم کیه
دیدم کوکه
سولی یه نگاهی تو گوشیم انداخت و گفت
سولی: بچه ها جونگ کوکه معلوم نیست باهاش چیکار داره
بهم نگاه کرد
سولی: چیکار داره*نگاه منحرفانه
ا/ت: اینقدر چرت نگو میرم تو اتاق جواب میدم میام
رفتم تو اتاقم و گوشی رو جواب دادم
ا/ت: کوک چیه دوستام اینجان چیکار داری
کوک: زنگ زدم احوالت رو بپرسم
ا/ت: اوه مرسی خوبم تو خوبی
کوک: آره خوبم دلم برات تنگ شده
ا/ت: منم دلم برات تنگ شده *بامزه
کوک:...
ا/ت:....
قطع کردم رفتم بیرون
تا رفتم پیش بچه ها همشون صداشون رفت هوا
یونا: ا/ت تو با جونگ کوک قرار میزاری
جک: وای چطوری تونستی مخ همچین ادمی رو بزنی
رز: واقعا چطوری ا/ت
سولی: خودم حرفاتون رو شنیدم باهم قرار میزارین وای خدا
ا/ت: ما قرار نمیزاریم
سولی: میزارین
میزارین
بقیه: میزارین. میزارین. میزارین. میزارین.
ا/ت: بسه *داد
اصلا قرار میزاریم به شما چه
یونا: یعنی قرار میزارین؟
ا/ت: آره ولی خواهش میکنم به کسی نگین نمیخوایم کسی بفهمه اوکی.
سولی: نگران نباش به کسی نمیگیم فقط میخواستم ثابت کنم شما قرار میزارین
اومد نزدیکم
سولی: فقط چطوری مخش رو زدی و چه اتفاقی بینتون افتاد
نشستم همه چیز رو براشون توضیح دادم
....
همه رفتین و فقط سولی مونده بود
سولی: راستی ا/ت میای هفته دیگه بریم بار
ا/ت: نه بعد اون اتفاق که کوک منو برد بهش قول دادم دیگه نرم بار و اگه هم برم با خودش برم
سولی: این یعنی از همون موقع دوست داشته و بهت نگفته تو چقدر خر شانسی
ا/ت: خودم هم همین حسو دارم
سولی: من میرم بای
ا/ت: باشه بای
بعد اینکه سولی رفت به کوک زنگ زدم و گفتم دوستام فهمیدن
کوک: خب به کسی نمیگن
ا/ت: نه راز نگه دران و بهم هم قل دادن به کسی نگن
کوک: خب اگه به کسی نگن مشکلی پیش نمیاد
ا/ت: باشه بعدا زهت زنگ میزنم بای
قطع کردم
خوابم نمیومد نشستم یخورده فیلم دیدم بعد خوابیدم
.....
ادامه توی پارت بعد.....
_____________________________________________________
جیمین ویو
جیمین: ا/ت و کوک بلخره باهم قرار گذاشتن ولی ا/ت نمیخواد من بدونم چون فکر میکنه بهشون گیر میدم که باهم قرار گذاشتن *بی حوصله
اخه من این همه کار کردم که شما به هم نزدیک شین حالا نمیخوای به من بگی *عصبی و بلند
جین: خب تو از کجا فهمیدی
جیمین: وقتی رسیدم دیدم این دوتا.... ایش... ای چندشا... دارن همو.... میبوسن
تهیونگ: واقعا (بدبخت شکست عشقی خورد 😂)
جیمین: آره بعدش نرفتم پیششون و حرفاشون رو گوش دادم و ا/ت اینو گفت
شوگا: چه جالب حالا میشه بخوابیم *بی حال
جی هوپ: شوگا الان میخوای بخوابی این دو تا بلخره به هم رسیدن *ذوق
جیمین: ولی خواهشا دفعه بعدی که دیدیمشون ضایع بازی در نیارید و جوری وانمود کنید که انگار نمیدونید تا خودشون بهمون بگن
بقیه: اوکی
...
روز بعد
ا/ت ویو
همه اکیپمون دور هم جمع شده بودیم و مشغول حرف زدن و خندیدن بودیم
یهو دیدم گوشیم داره زنگ میخوره
نگاه کردم ببینم کیه
دیدم کوکه
سولی یه نگاهی تو گوشیم انداخت و گفت
سولی: بچه ها جونگ کوکه معلوم نیست باهاش چیکار داره
بهم نگاه کرد
سولی: چیکار داره*نگاه منحرفانه
ا/ت: اینقدر چرت نگو میرم تو اتاق جواب میدم میام
رفتم تو اتاقم و گوشی رو جواب دادم
ا/ت: کوک چیه دوستام اینجان چیکار داری
کوک: زنگ زدم احوالت رو بپرسم
ا/ت: اوه مرسی خوبم تو خوبی
کوک: آره خوبم دلم برات تنگ شده
ا/ت: منم دلم برات تنگ شده *بامزه
کوک:...
ا/ت:....
قطع کردم رفتم بیرون
تا رفتم پیش بچه ها همشون صداشون رفت هوا
یونا: ا/ت تو با جونگ کوک قرار میزاری
جک: وای چطوری تونستی مخ همچین ادمی رو بزنی
رز: واقعا چطوری ا/ت
سولی: خودم حرفاتون رو شنیدم باهم قرار میزارین وای خدا
ا/ت: ما قرار نمیزاریم
سولی: میزارین
میزارین
بقیه: میزارین. میزارین. میزارین. میزارین.
ا/ت: بسه *داد
اصلا قرار میزاریم به شما چه
یونا: یعنی قرار میزارین؟
ا/ت: آره ولی خواهش میکنم به کسی نگین نمیخوایم کسی بفهمه اوکی.
سولی: نگران نباش به کسی نمیگیم فقط میخواستم ثابت کنم شما قرار میزارین
اومد نزدیکم
سولی: فقط چطوری مخش رو زدی و چه اتفاقی بینتون افتاد
نشستم همه چیز رو براشون توضیح دادم
....
همه رفتین و فقط سولی مونده بود
سولی: راستی ا/ت میای هفته دیگه بریم بار
ا/ت: نه بعد اون اتفاق که کوک منو برد بهش قول دادم دیگه نرم بار و اگه هم برم با خودش برم
سولی: این یعنی از همون موقع دوست داشته و بهت نگفته تو چقدر خر شانسی
ا/ت: خودم هم همین حسو دارم
سولی: من میرم بای
ا/ت: باشه بای
بعد اینکه سولی رفت به کوک زنگ زدم و گفتم دوستام فهمیدن
کوک: خب به کسی نمیگن
ا/ت: نه راز نگه دران و بهم هم قل دادن به کسی نگن
کوک: خب اگه به کسی نگن مشکلی پیش نمیاد
ا/ت: باشه بعدا زهت زنگ میزنم بای
قطع کردم
خوابم نمیومد نشستم یخورده فیلم دیدم بعد خوابیدم
.....
ادامه توی پارت بعد.....
_____________________________________________________
۸.۱k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.