همه چی از اون شب شروع شد...؟!p29
(دلیل اینکه چرا دیروز نذاشتم این بود که اومدم براتون بزارم دیدم نتم تامام شوده و بعلع با هزار و صدتا التماس برام نت گرفتن...ببخشید)
_خب بگو دیگه هیونگ
جونگکوک و جیهوپ:لارا اومده...
_چ.چی اون عوضی هر*زه اینجا چیکار میکنه؟
جیهوپ:نمیدونیم گفت تا تورو نبینه نمیره...
_باش...شما برید فقط کجاست ؟(عصبی)
جونگکوک:کمی اونور تر...کنار دیوار وایساده...
_اوک...برید شما منم الان میرم پیشش ببینم چیکارم داره!😤
هوپی:جیمینا به ارامش خودتو حفظ کن...اوک؟
جیمین بدون اینکه جوابی بده رفت بیرون و این یعنی اینکه نمیتونم ارامش خودمو حفظ کنم...😐
جیمین با سرعت داشت میرفت تا لارا رو پیدا کنه...اما با چیزی که دید به سرعت به طرف لارا و اون دویید...
یونجی ویو.
داشتم میرفتم سمت استیجم پیش دخترا که دختر رو دیدم که کنار دیوار زانو هاشو بغل کرده و داره ریه میکنه...تقریبا همسن من بود...
+ببخشید...چیزی شده؟میتونم کمکتون کنم؟اگه مشکلی هست میتونید به من بگید...!(چقد بچم مهربونه🌸)از کاراموزای اینجا هستین؟
لارا:ب.بلع...شما پارک یونجی هستید؟
+بله خودم هستم...چیزی شده ؟
لارا:میخوان منو واسه چند روز هق اجاره بدن به هق به ینفر تا هق ب.براش هق هر*زگی هق کنم...هق
+عایشش اینا هنوز از این کارشون دست برنداشتن؟خودم باهاشون حرف می...
_یونجیاااا...هه هه هه(نفس نفس)یونجیا باهام بیا کارت دارم...
+عاعا سلام جیمینا...باشه...میونگا وایسا الان میام...(لارا خودشو میونگ معرفی کرده)
لارا:باش اونی
جیمین رو به لارا:همینجا وایمیستی تا بیام...فهمیدی؟(اروم و عصبانی)
لارا:باشههه
جیمین یونجی رو فرستاد دنبال نخود سیاه...و رفت پیش لارا
جیمین ویو.
لارا:اوممم ددی...دلم برات تنگ شده بود...
جیمین یکی خوابوند تو گوش لارا (اوفیشششش دلم خنک شد...😤)
_هر*زه به من نگو ددی...من ددی تو نیستم...
لارا:که بهش میگی یونجیا اره...دفعه قبلی کارمو درست نتونستم انجام بدم...دیگه واسه پاک کردنش از رو زمین کسی رو اجیر نمیکنم...خودم با دستای خودم ازت میگیرمش...
_دستت بهش بخوره زندت نمیزارم...
لارا:حالا میبینیم...ددی...(با لحن تحریک کننده)
و بعد اینکه لارا به جیمین گفت ددی،لبای جیمینو بوسید و یه مک عمیق زد و ازش جدا شد...
لارا:دلم واسه اینا تنگ شده بود...لارا-یروزی دوباره واسه خودم میشی...هه
_خفه شو هر*زه...گمشو و دیگه پیدات نشه...فهمیدی؟
لارا بدون اینکه جوابی بده یه پوزخند زد و راشو کشید رفت...(هر*زه)
جیمین رفت سمت استیج مشترک خودشو و یونجی ولی یونجی اونجا نبود...رفت سمت استیج یونجی ولی اونجا هم نبود...سمت استیج دخترا هم رفت ولی اونجا هم نبود...انگار یونجی از شده بود رفته بود تو زمین....
_پس کجاست این دختر...؟(نگران)
نمیدونست که یونجی بد موقع اومده و چیز خوبی رو ندیده(منظورم وقتیه که لارا جیمینو بوسید)
بنظرتون یونجی کجاست؟
ادامه دارد...
شرطا:
۱۵ لایک
۲۰ کامنت
حمایت؟🌸🦋🌻
واییی دستمم اخخ اوییی...خیلی طولانی نوشتم ای!... ببخشید بابت تأخیر واقعا متاسفم🥺😭
_خب بگو دیگه هیونگ
جونگکوک و جیهوپ:لارا اومده...
_چ.چی اون عوضی هر*زه اینجا چیکار میکنه؟
جیهوپ:نمیدونیم گفت تا تورو نبینه نمیره...
_باش...شما برید فقط کجاست ؟(عصبی)
جونگکوک:کمی اونور تر...کنار دیوار وایساده...
_اوک...برید شما منم الان میرم پیشش ببینم چیکارم داره!😤
هوپی:جیمینا به ارامش خودتو حفظ کن...اوک؟
جیمین بدون اینکه جوابی بده رفت بیرون و این یعنی اینکه نمیتونم ارامش خودمو حفظ کنم...😐
جیمین با سرعت داشت میرفت تا لارا رو پیدا کنه...اما با چیزی که دید به سرعت به طرف لارا و اون دویید...
یونجی ویو.
داشتم میرفتم سمت استیجم پیش دخترا که دختر رو دیدم که کنار دیوار زانو هاشو بغل کرده و داره ریه میکنه...تقریبا همسن من بود...
+ببخشید...چیزی شده؟میتونم کمکتون کنم؟اگه مشکلی هست میتونید به من بگید...!(چقد بچم مهربونه🌸)از کاراموزای اینجا هستین؟
لارا:ب.بلع...شما پارک یونجی هستید؟
+بله خودم هستم...چیزی شده ؟
لارا:میخوان منو واسه چند روز هق اجاره بدن به هق به ینفر تا هق ب.براش هق هر*زگی هق کنم...هق
+عایشش اینا هنوز از این کارشون دست برنداشتن؟خودم باهاشون حرف می...
_یونجیاااا...هه هه هه(نفس نفس)یونجیا باهام بیا کارت دارم...
+عاعا سلام جیمینا...باشه...میونگا وایسا الان میام...(لارا خودشو میونگ معرفی کرده)
لارا:باش اونی
جیمین رو به لارا:همینجا وایمیستی تا بیام...فهمیدی؟(اروم و عصبانی)
لارا:باشههه
جیمین یونجی رو فرستاد دنبال نخود سیاه...و رفت پیش لارا
جیمین ویو.
لارا:اوممم ددی...دلم برات تنگ شده بود...
جیمین یکی خوابوند تو گوش لارا (اوفیشششش دلم خنک شد...😤)
_هر*زه به من نگو ددی...من ددی تو نیستم...
لارا:که بهش میگی یونجیا اره...دفعه قبلی کارمو درست نتونستم انجام بدم...دیگه واسه پاک کردنش از رو زمین کسی رو اجیر نمیکنم...خودم با دستای خودم ازت میگیرمش...
_دستت بهش بخوره زندت نمیزارم...
لارا:حالا میبینیم...ددی...(با لحن تحریک کننده)
و بعد اینکه لارا به جیمین گفت ددی،لبای جیمینو بوسید و یه مک عمیق زد و ازش جدا شد...
لارا:دلم واسه اینا تنگ شده بود...لارا-یروزی دوباره واسه خودم میشی...هه
_خفه شو هر*زه...گمشو و دیگه پیدات نشه...فهمیدی؟
لارا بدون اینکه جوابی بده یه پوزخند زد و راشو کشید رفت...(هر*زه)
جیمین رفت سمت استیج مشترک خودشو و یونجی ولی یونجی اونجا نبود...رفت سمت استیج یونجی ولی اونجا هم نبود...سمت استیج دخترا هم رفت ولی اونجا هم نبود...انگار یونجی از شده بود رفته بود تو زمین....
_پس کجاست این دختر...؟(نگران)
نمیدونست که یونجی بد موقع اومده و چیز خوبی رو ندیده(منظورم وقتیه که لارا جیمینو بوسید)
بنظرتون یونجی کجاست؟
ادامه دارد...
شرطا:
۱۵ لایک
۲۰ کامنت
حمایت؟🌸🦋🌻
واییی دستمم اخخ اوییی...خیلی طولانی نوشتم ای!... ببخشید بابت تأخیر واقعا متاسفم🥺😭
۷.۲k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.