فیک جونگ کوک پارت ۴۴ (معشوقه) فشل ۲
برگشتم عمارت ظاهرا بخیه هاش تموم شده بود و به هوش اومده بود...روی تخت نشسته بود...بعضی وقتا حس میکنم که اون آدم نیست...آخه چطور ممکنه وقتی اونجور داشت میمرد الان انقد سرحاله و انگار هیچ اتفاقی براش نیوفتاده!...رفتم سمتش...
ارباب:ا.ت کجاس؟
تهیونگ:اممم..حالت خوبه؟
ارباب:گفتم ا.ت کجاس!(داد)
تهیونگ:خبببب...راستش..
ارباب:نکنه داخل عمارت نبود؟
یهو فکری به سرم زد...
تهیونگ:آره همه جارو گشتم ولی اثری از ا.ت نبود!
ارباب:لعنتی! ببینم چه اتفاقی برای سویون افتاد؟
تهیونگ:مرد..
ارباب:واقعا!
تهیونگ:آره ولی نمیتونی باندش رو بگیری..
ارباب:چرا؟
تهیونگ:پلیسا ریختن اونجا..
ارباب:چیییی؟!
تهیونگ:حالا چیکار کنیم؟
ارباب:هیچ کاری از دست ما برنمیاد...حیف شد اگه باند اونو با باند خودم یکی میکردم خیلی قوی تر میشدم!.....بیخیال این حرفا افراد رو بفرست دنبال ا.ت سریع تر پیداش کنید..من باید برم چند تا جنس هایی که تازه به انبار رسیدن رو جابه جا کنم...
تهیونگ:ولی تو هنوز...
ارباب:من خوبم تو برو ا.ت رو پیدا کن..راستی دیگه به اون زندگی فیک نیازی ندارم...جمعش کن..
تهیونگ:برای چی؟
ارباب:دیگه سویون وجود نداره باندم هم به اندازه ی کافی قوی شده که دیگه نیازی به اون زندگی ندارم..
تهیونگ:یعنی ما هم..
ارباب:آره شما هم دیگه لازم نیست به اون زندگی مسخره ادامه بدین..
ویو ارباب:
لعنتی یعنی ا.ت کجاست؟!...مطمئنم که تهیونگ میتونه پیداش کنه....رفتم که محموله حالا رو جابه جا کنم...وقتی کارم تموم شد رفتم داخل اتاقم به اون دختر داخل خوابم فکر میکردم...یعنی میشه که اونو پیدا کنم؟!...ولی اون فقط یه خوابه...ولی این چند روز خیلی برام واضح تر شده قیافش رو میبینم ولی وقتی بیدار میشم کلا اونو یادم میره...واقعا دیگه گیج شدم نمیدونم باید چیکار کنم!...این از ا.ت و کاراش اونم از اون دختر داخل خوابم...
بچه ها شرمنده که این پارت کمه الان که نگاه کردم دیدم ناقص نوشتمش😔ولی شنبه قول میدم ۴ تا پارت بزارم🥰
ارباب:ا.ت کجاس؟
تهیونگ:اممم..حالت خوبه؟
ارباب:گفتم ا.ت کجاس!(داد)
تهیونگ:خبببب...راستش..
ارباب:نکنه داخل عمارت نبود؟
یهو فکری به سرم زد...
تهیونگ:آره همه جارو گشتم ولی اثری از ا.ت نبود!
ارباب:لعنتی! ببینم چه اتفاقی برای سویون افتاد؟
تهیونگ:مرد..
ارباب:واقعا!
تهیونگ:آره ولی نمیتونی باندش رو بگیری..
ارباب:چرا؟
تهیونگ:پلیسا ریختن اونجا..
ارباب:چیییی؟!
تهیونگ:حالا چیکار کنیم؟
ارباب:هیچ کاری از دست ما برنمیاد...حیف شد اگه باند اونو با باند خودم یکی میکردم خیلی قوی تر میشدم!.....بیخیال این حرفا افراد رو بفرست دنبال ا.ت سریع تر پیداش کنید..من باید برم چند تا جنس هایی که تازه به انبار رسیدن رو جابه جا کنم...
تهیونگ:ولی تو هنوز...
ارباب:من خوبم تو برو ا.ت رو پیدا کن..راستی دیگه به اون زندگی فیک نیازی ندارم...جمعش کن..
تهیونگ:برای چی؟
ارباب:دیگه سویون وجود نداره باندم هم به اندازه ی کافی قوی شده که دیگه نیازی به اون زندگی ندارم..
تهیونگ:یعنی ما هم..
ارباب:آره شما هم دیگه لازم نیست به اون زندگی مسخره ادامه بدین..
ویو ارباب:
لعنتی یعنی ا.ت کجاست؟!...مطمئنم که تهیونگ میتونه پیداش کنه....رفتم که محموله حالا رو جابه جا کنم...وقتی کارم تموم شد رفتم داخل اتاقم به اون دختر داخل خوابم فکر میکردم...یعنی میشه که اونو پیدا کنم؟!...ولی اون فقط یه خوابه...ولی این چند روز خیلی برام واضح تر شده قیافش رو میبینم ولی وقتی بیدار میشم کلا اونو یادم میره...واقعا دیگه گیج شدم نمیدونم باید چیکار کنم!...این از ا.ت و کاراش اونم از اون دختر داخل خوابم...
بچه ها شرمنده که این پارت کمه الان که نگاه کردم دیدم ناقص نوشتمش😔ولی شنبه قول میدم ۴ تا پارت بزارم🥰
۹.۴k
۱۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.