اون پارت ۴
اون پارت ۴
بود یادم رفت بزارمش
𝗽𝗮𝗿𝘁:5
ا.ت ویو
از اونجا خارج شدم و رفتم تو اتاقم و خوابیدم
جیمین:هی جونگکوک
جونگکوک:هوم
جیمین:اون دختره ا.ت کی بود
جونگکوک:خدمتکارم بود ولی من کلا عاشقش..... چیزه نه اهمم
تهیونگ:واد فاز
جیمین:😏😈خخ خودم فهمیدم
جونگکوک:هی فکر بد نکنین😐
تهیونگ:بسه دیگه جیمین بریم
جیمین:اوک بریم جونگکوک داش ما رفتیم خداحافظ
جونگکوک:اوک بای
ویو جونگکوک
هی خدا چقدر من خستم بسه دیگه برم بخوابم
راستی اون رفته تو کدوم اتاق بزار برم ببینم
جونگکوک:رفتم ببینم کجا خوابیده رفتم اتاق خودم نبود رفتم اون اونجا دیدمش تو اون اتاقه
هعی این دختر چرا اینقدر خوشگله
ویو جونگکوک
اینقدر مغزم در گیر شده بود که دیگه خخ
براید استایل بغلش کردم و بردمش تو اتاق خودم و خودمم رفتم از پشت بغلش کردم
ا.ت ویو صبح با دستای گرمی بلند شدم رومو برگردوندم دیدم تو اتاق جونگکوکم میخواستم برم بیرون که دستی رو کمرم حس کردم و افتادم رو تخت
جونگکوک:کجا(سرد)
ا.ت:دارم میرم بیرون صبحونه درست کنم
جونگکوک:من خودم یه صبحونه دارم بیبی😈😏
ا.ت:چی بیبی هی من بیبی تو نیستم 😑😐
جونگکوک:هستی
ا.ت:حالا ولم میکنی یا نههههه که یه بوسه طولانی رو شروع کرد
تهیونگ:هی جیمین زوددد باشش
جیمین:باشه
ویو تهیونگ
رفتیم خونه جونگکوک برا کار جانگ سو
رفتم در اتاق رو زدم که جونگکوک داره اون دختره ا.ت رو می بوسه
جیمین:تهیونگ
تهیونگ:جیمین نگا شون کن😂😂😂
ا.ت ویو دیدم همون دوتا پسر تهیونگ و جیمین هستن و دیدم چهار تا پسر دیگه هم باهاشونه زود جونگکوک رو هول دادم
جونگکوک:هی چتههه
ا.ت:اهم اهم آقای جونگکوک اون ور رو نگا کنید 🤨بعدش همه چی رو تقصیر من ننداز
نامجون جین شوگا جیهوپ جیمین تهیونگ:😐😐😐😐همه باهم گفتن واد فازز
جونگ کوک:شما ها چتونه اونجور نگا میکنید
تهیونگ: هیچی
ا.ت:😑😑😑
بود یادم رفت بزارمش
𝗽𝗮𝗿𝘁:5
ا.ت ویو
از اونجا خارج شدم و رفتم تو اتاقم و خوابیدم
جیمین:هی جونگکوک
جونگکوک:هوم
جیمین:اون دختره ا.ت کی بود
جونگکوک:خدمتکارم بود ولی من کلا عاشقش..... چیزه نه اهمم
تهیونگ:واد فاز
جیمین:😏😈خخ خودم فهمیدم
جونگکوک:هی فکر بد نکنین😐
تهیونگ:بسه دیگه جیمین بریم
جیمین:اوک بریم جونگکوک داش ما رفتیم خداحافظ
جونگکوک:اوک بای
ویو جونگکوک
هی خدا چقدر من خستم بسه دیگه برم بخوابم
راستی اون رفته تو کدوم اتاق بزار برم ببینم
جونگکوک:رفتم ببینم کجا خوابیده رفتم اتاق خودم نبود رفتم اون اونجا دیدمش تو اون اتاقه
هعی این دختر چرا اینقدر خوشگله
ویو جونگکوک
اینقدر مغزم در گیر شده بود که دیگه خخ
براید استایل بغلش کردم و بردمش تو اتاق خودم و خودمم رفتم از پشت بغلش کردم
ا.ت ویو صبح با دستای گرمی بلند شدم رومو برگردوندم دیدم تو اتاق جونگکوکم میخواستم برم بیرون که دستی رو کمرم حس کردم و افتادم رو تخت
جونگکوک:کجا(سرد)
ا.ت:دارم میرم بیرون صبحونه درست کنم
جونگکوک:من خودم یه صبحونه دارم بیبی😈😏
ا.ت:چی بیبی هی من بیبی تو نیستم 😑😐
جونگکوک:هستی
ا.ت:حالا ولم میکنی یا نههههه که یه بوسه طولانی رو شروع کرد
تهیونگ:هی جیمین زوددد باشش
جیمین:باشه
ویو تهیونگ
رفتیم خونه جونگکوک برا کار جانگ سو
رفتم در اتاق رو زدم که جونگکوک داره اون دختره ا.ت رو می بوسه
جیمین:تهیونگ
تهیونگ:جیمین نگا شون کن😂😂😂
ا.ت ویو دیدم همون دوتا پسر تهیونگ و جیمین هستن و دیدم چهار تا پسر دیگه هم باهاشونه زود جونگکوک رو هول دادم
جونگکوک:هی چتههه
ا.ت:اهم اهم آقای جونگکوک اون ور رو نگا کنید 🤨بعدش همه چی رو تقصیر من ننداز
نامجون جین شوگا جیهوپ جیمین تهیونگ:😐😐😐😐همه باهم گفتن واد فازز
جونگ کوک:شما ها چتونه اونجور نگا میکنید
تهیونگ: هیچی
ا.ت:😑😑😑
۲۳۱
۰۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.