وانشات لیزکوک
وانشات لیزکوک
از زبان کوک
مثل همیشه رفتم ته کلاس و روی صندلی نشستم و منتظر لیسا شدم
یه یک ربع که گذشت دیدم لیسا اومد داخل ولی انگار حالش خوب نبود رفت روی یه صندلی تو ردیف اول نشست
رفتم پیشش و دستم رو شونش گذاشتم سرشو اورد بالا با لبخند بهم بهش مگاه کردم که جوابم رو بایه لبخند تلخ داد نشستم رو میزش
_چرا انقدر ناراحتی
لیسا_اوممم...من....ناراحتم
_اهوم
لیسا_نه اینطور نیست جونگ کوک
تعجب کردم همیشه منو کوک یا کوکی صدا میکرد
هیچ وقت اسمم رو کامل نمی گفت ...این دختر چش شده
جنی دوست صمیمیش اومد تو و با اخم بهم نگاه کرد اومد و دست لیسا رو گرفت و رفت بیرون
از روی میز لیسا پاشدم رفتم رو صندلی خودم نشستم تو فکر فرو رفتم یک ربع بعد لیسا با چشم های اشکی اومد داخل و پشت سرش جنی اومد تا رفتم حرف بزنم استاد اومد و از خواست سر جام بشینم
زنگ اخر خورد و من می خواستم برم پیش لیسا ولی ایتاد نزاشت و گفت لخاطر اینکه امتحاناتم رو کند زدم باید برای کلاس های جبرانی بمونم
اه.....لعنت به این شانس
بعد از تموم شدن کلاس ها رفتم خونه
ماشینم رو تو پارکینگ پارک کردم به سمت در رفتم در باز کردم و رفتم خودمو رو مبل پرت کردم و صدا کردم_اجوما
وقتی دیدم اتفاقی نیفتاد بلند داد زدم_اجوما
که صدای خواهرم از طبقه بالا اومد_چه خبرته ...مگه سر اوردی...اجوما امروز مرخصی گرفته نیست
_بعنی باید گشنه بمونم
خواهرم_نه می تونی بری رستوران یا غذا سفارش بدی
_برام غذا سفارش میدی
خواهرم_براچی...خب خودت سفارش بده
_من که سماره ندارم
خواهرم_اوفففففففف..... باشه...حالا چی می خوری
_مهم نی فقط غذا باشه
خواهرم_اوکی
از رو مبل بلند شدم رفتم سمت اتاقم که طبقه بالا بود
خودمو رو تخت ول کردم _یعنی لیسا چش شده بود
بعد از نیم ساعت خواهرم وارد اتاق شد
سرم رو از تو گوشیم بیرون کشیدم
_بچه جون به تو یاد ندادن در بزنی
خواهرم_نه....بیا غذات
پیتزا سفارش داده بود گوشیم رو کنار گذاشتم شروع کردم به خوردن
بعد از اینکه سیر شدم
تصمیم گرفتم یه زنگ به لیسا بزنم
دوبار بهش زنگ زدم ولی جواب نداد
گوشی رو گذاشتم تخت که بعد از پنج دقیقه زنگ خورد جواب دادم
لیسا_سلام
_سلام...خوبی...صبح حالت بد بود گفتم زنگ بزنم ببینم خوبی یا نه
لیسا_خوبم.....اگه کاری نداری برم...بای
_نه..باهات کار دارم
لیسا_چکار
_میشه باهم شب بیای شهربازی
لیسا_نه ...کار دارم
_لطفا
لیسا_اه ....باشه
_ممنون....اااا...شب میام دنبالت ادرس بفرست بای
و بدون اجازه صحبت بهش قطع کردم
ادامه پست بعد«ببخشید اگه غلط املایی زیاد داره حوصله ادیت کردن ندارن»
از زبان کوک
مثل همیشه رفتم ته کلاس و روی صندلی نشستم و منتظر لیسا شدم
یه یک ربع که گذشت دیدم لیسا اومد داخل ولی انگار حالش خوب نبود رفت روی یه صندلی تو ردیف اول نشست
رفتم پیشش و دستم رو شونش گذاشتم سرشو اورد بالا با لبخند بهم بهش مگاه کردم که جوابم رو بایه لبخند تلخ داد نشستم رو میزش
_چرا انقدر ناراحتی
لیسا_اوممم...من....ناراحتم
_اهوم
لیسا_نه اینطور نیست جونگ کوک
تعجب کردم همیشه منو کوک یا کوکی صدا میکرد
هیچ وقت اسمم رو کامل نمی گفت ...این دختر چش شده
جنی دوست صمیمیش اومد تو و با اخم بهم نگاه کرد اومد و دست لیسا رو گرفت و رفت بیرون
از روی میز لیسا پاشدم رفتم رو صندلی خودم نشستم تو فکر فرو رفتم یک ربع بعد لیسا با چشم های اشکی اومد داخل و پشت سرش جنی اومد تا رفتم حرف بزنم استاد اومد و از خواست سر جام بشینم
زنگ اخر خورد و من می خواستم برم پیش لیسا ولی ایتاد نزاشت و گفت لخاطر اینکه امتحاناتم رو کند زدم باید برای کلاس های جبرانی بمونم
اه.....لعنت به این شانس
بعد از تموم شدن کلاس ها رفتم خونه
ماشینم رو تو پارکینگ پارک کردم به سمت در رفتم در باز کردم و رفتم خودمو رو مبل پرت کردم و صدا کردم_اجوما
وقتی دیدم اتفاقی نیفتاد بلند داد زدم_اجوما
که صدای خواهرم از طبقه بالا اومد_چه خبرته ...مگه سر اوردی...اجوما امروز مرخصی گرفته نیست
_بعنی باید گشنه بمونم
خواهرم_نه می تونی بری رستوران یا غذا سفارش بدی
_برام غذا سفارش میدی
خواهرم_براچی...خب خودت سفارش بده
_من که سماره ندارم
خواهرم_اوفففففففف..... باشه...حالا چی می خوری
_مهم نی فقط غذا باشه
خواهرم_اوکی
از رو مبل بلند شدم رفتم سمت اتاقم که طبقه بالا بود
خودمو رو تخت ول کردم _یعنی لیسا چش شده بود
بعد از نیم ساعت خواهرم وارد اتاق شد
سرم رو از تو گوشیم بیرون کشیدم
_بچه جون به تو یاد ندادن در بزنی
خواهرم_نه....بیا غذات
پیتزا سفارش داده بود گوشیم رو کنار گذاشتم شروع کردم به خوردن
بعد از اینکه سیر شدم
تصمیم گرفتم یه زنگ به لیسا بزنم
دوبار بهش زنگ زدم ولی جواب نداد
گوشی رو گذاشتم تخت که بعد از پنج دقیقه زنگ خورد جواب دادم
لیسا_سلام
_سلام...خوبی...صبح حالت بد بود گفتم زنگ بزنم ببینم خوبی یا نه
لیسا_خوبم.....اگه کاری نداری برم...بای
_نه..باهات کار دارم
لیسا_چکار
_میشه باهم شب بیای شهربازی
لیسا_نه ...کار دارم
_لطفا
لیسا_اه ....باشه
_ممنون....اااا...شب میام دنبالت ادرس بفرست بای
و بدون اجازه صحبت بهش قطع کردم
ادامه پست بعد«ببخشید اگه غلط املایی زیاد داره حوصله ادیت کردن ندارن»
۲۵.۱k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.