عشق دردناک پارت 15
ا.ت: این....این ...دی... دیگه چیه خدایه من....
این تست حا**مله گی.... سعی کردم خوش بین باشم
ا.ت:خدایا امیدوارم از جونگکوک نباشه
گزاشتمش تو جیبم وکشو های دیگه رو باز کردم اما فقط چند تا کتاب و جواهر پیدا کردم سمت کمد دیگه رفتم که یادم نبود بگردم بازش کردم اوه اینجا یه گاو صندوق کوچیک بود
حالا اینو چطور باز کنم چند بار اعدادی نوشتم اما بازنشد تاریخ تولد جونگکوک رو زدم باز نشد
ا.ت: تاریخ تولد خودش چقدره خدایااااا
اها اون فقط یک سال از جونگکوک کوچیک تره پس میشه
٫٫1998٫٫ و در کمال ناباوری باز شد
خوشحال داخلش رو نگاه کردم چند تا پوشه و چند تا جواهرات گرانبها و یه پاکت که شبیه نامه بود توش بود و اما
ا.ت: این.....این دستبند منه ....خدای من پس این دختر دزدیده من فکر میکردم گمش کردم لع*نتی
برداشتمش گذاشتم تو جیبم پوشه رو باز کردم اما همش انگلیسی بود برش داشتم اما یک دفعه در باز شد با ترس برگشتم اما با چهره ترسیده اجوما رو به رو شدم
اجوما:خانم اقای جئون برگشتن تو حیاطن دارن میان تو زود باشید
ا.ت:باشه باشه اومم
اون پاکت نامه رو بر داشتم برگه رو از توش برداشتم در گاو صندوق و کمد رو بستم زود سمت در رفتم در رو کلید کردم دویدم تو اشپز خونه پیش اجوما که نگران منتظرم بود کلیدا رو طرفش گرفتم
ا.ت:ممنون اجوما
اجوما: خواهش میکنم دخترم موفق شدی چیزی پیدا کنی
لبخندی زدم
ا.ت:بله یه چیزایی رو پیدا کردم
لبخندی زد
صدای جونگکوک اومد که خطاب به اجوما گفت
جونگکوک:اجوما میرم حمو*م تا بر میگردم میز رو اماده کن
اجوما سریع جواب داد:چشم اقا
بعد تشکر کردن ازش به سمت اتاقم پا تند کردم رفتم تو زود نامه رو باز کردم ولی با خوندن چند خط اول تعجب کردم
«سلام جانگ هو عزیزم ببهشید این چند وقت نتونستم بهت پیام بدم باور نمیکنی اگه بگم اون جونگکوک احمق حتی گوشیم رو هم زیر نظر داره اما نگران نباش چون نقشه مون داره به خوبی اجرا میشه میخوام کل ثروتش رو ازش بگیرم و به اسم تو بکنیم بعد میتونیم با بچه مون سه تایی زندگی خوبی بسازیم و اون احمق دیگه نمیتونه با تو رقابت کنه و یعد این میشه گدای تو خیابان ها ....اه میدونی امروز دوباره با چند تا حرف ساده که ا.ت مو هام رو کشیده تونستم مغز جونگکوک رو پر کنم و الان اون احمق رفته پایین که زنش رو بز*نه اما اون دختر احمق کَنِه تر از این حرفاست با اینکه اینهمه جونگکوک عذابش میده بازم دوستش داره و نمیره
بازم همه این ها به نفع ماست داریم زندگیش زو نابود میکنیم
اه راستی دلم خیلی برات تنگ شده در اولین فرصت جونگکوک رو یه جوری دست به سر میکنم و میام پیشت چون دلم برای بغ*ل و ل*ب هات تنگ شده دوستت دارم ...
سوریون»
خدای من همه این مدت جونگکوک داشت مار تو استینش پرورش میداد قبلا چند باری وقتی با منشیش حرف میزد شنیده بودم که رقیبی به اسم جانگ هو داره
و جونگکوک داره زن جانگ هو که بچه ش رو هم حا*مله ست تو خونش نگه میداره اونبه کنار ....جانگ هو چطور زن و بچه اش رو قرستاده خونه دشمنش وقتی داره یا دشمنش میخوابه خدای من دارم دیونه میشم مگر اینکه دوست دخترش باشه درستههه......
این تست حا**مله گی.... سعی کردم خوش بین باشم
ا.ت:خدایا امیدوارم از جونگکوک نباشه
گزاشتمش تو جیبم وکشو های دیگه رو باز کردم اما فقط چند تا کتاب و جواهر پیدا کردم سمت کمد دیگه رفتم که یادم نبود بگردم بازش کردم اوه اینجا یه گاو صندوق کوچیک بود
حالا اینو چطور باز کنم چند بار اعدادی نوشتم اما بازنشد تاریخ تولد جونگکوک رو زدم باز نشد
ا.ت: تاریخ تولد خودش چقدره خدایااااا
اها اون فقط یک سال از جونگکوک کوچیک تره پس میشه
٫٫1998٫٫ و در کمال ناباوری باز شد
خوشحال داخلش رو نگاه کردم چند تا پوشه و چند تا جواهرات گرانبها و یه پاکت که شبیه نامه بود توش بود و اما
ا.ت: این.....این دستبند منه ....خدای من پس این دختر دزدیده من فکر میکردم گمش کردم لع*نتی
برداشتمش گذاشتم تو جیبم پوشه رو باز کردم اما همش انگلیسی بود برش داشتم اما یک دفعه در باز شد با ترس برگشتم اما با چهره ترسیده اجوما رو به رو شدم
اجوما:خانم اقای جئون برگشتن تو حیاطن دارن میان تو زود باشید
ا.ت:باشه باشه اومم
اون پاکت نامه رو بر داشتم برگه رو از توش برداشتم در گاو صندوق و کمد رو بستم زود سمت در رفتم در رو کلید کردم دویدم تو اشپز خونه پیش اجوما که نگران منتظرم بود کلیدا رو طرفش گرفتم
ا.ت:ممنون اجوما
اجوما: خواهش میکنم دخترم موفق شدی چیزی پیدا کنی
لبخندی زدم
ا.ت:بله یه چیزایی رو پیدا کردم
لبخندی زد
صدای جونگکوک اومد که خطاب به اجوما گفت
جونگکوک:اجوما میرم حمو*م تا بر میگردم میز رو اماده کن
اجوما سریع جواب داد:چشم اقا
بعد تشکر کردن ازش به سمت اتاقم پا تند کردم رفتم تو زود نامه رو باز کردم ولی با خوندن چند خط اول تعجب کردم
«سلام جانگ هو عزیزم ببهشید این چند وقت نتونستم بهت پیام بدم باور نمیکنی اگه بگم اون جونگکوک احمق حتی گوشیم رو هم زیر نظر داره اما نگران نباش چون نقشه مون داره به خوبی اجرا میشه میخوام کل ثروتش رو ازش بگیرم و به اسم تو بکنیم بعد میتونیم با بچه مون سه تایی زندگی خوبی بسازیم و اون احمق دیگه نمیتونه با تو رقابت کنه و یعد این میشه گدای تو خیابان ها ....اه میدونی امروز دوباره با چند تا حرف ساده که ا.ت مو هام رو کشیده تونستم مغز جونگکوک رو پر کنم و الان اون احمق رفته پایین که زنش رو بز*نه اما اون دختر احمق کَنِه تر از این حرفاست با اینکه اینهمه جونگکوک عذابش میده بازم دوستش داره و نمیره
بازم همه این ها به نفع ماست داریم زندگیش زو نابود میکنیم
اه راستی دلم خیلی برات تنگ شده در اولین فرصت جونگکوک رو یه جوری دست به سر میکنم و میام پیشت چون دلم برای بغ*ل و ل*ب هات تنگ شده دوستت دارم ...
سوریون»
خدای من همه این مدت جونگکوک داشت مار تو استینش پرورش میداد قبلا چند باری وقتی با منشیش حرف میزد شنیده بودم که رقیبی به اسم جانگ هو داره
و جونگکوک داره زن جانگ هو که بچه ش رو هم حا*مله ست تو خونش نگه میداره اونبه کنار ....جانگ هو چطور زن و بچه اش رو قرستاده خونه دشمنش وقتی داره یا دشمنش میخوابه خدای من دارم دیونه میشم مگر اینکه دوست دخترش باشه درستههه......
۳۳.۵k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.