ساکورا .....
◇ رفت
# داشتم سکته میکردم... به هر حال حرفایی که زدم یادت نره
# به هر حال من نمی تونم الان برم خونه
توی جوجوتسو کار دارم
◇ چرا اینو به من میگی ..
# خفه شو
اونور داستان ساکورا تو خونه
¤ چرا انقدر دیر کردی ؟
_ از خونه من گمشو بیرون
¤ با یه نفرینی مثل من درست حرف بزن
_ از خونه اومدم بیرون رفتم توی کوچه خوردم به یه نفر
◇ اخ بچه جون دردت گرفت
_ اون دست سرم بر نمیداره....
◇ مثل دیوونه ها این کلمه رو تکرار میکرد
◇ کی دست سرت بر نمیداره
_ اون داخل خونست
◇ رفتم داخل خونه خیلی عصبانی شدم
¤ اه گتو تو اینجا چیکار میکنی
¤ اومده بود نیم سانتی صورتم با یه چهره ترسناک نگاهم کرد و گفت : امیدواریم این دفعه آخر باشه مگه نه ماهیتو ؟
¤ چرا انقدر جوش میزنی
_ خیلی وقت بود رفته بود داخل با یه قیافه جدی اومد بیرون
◇ تو حالت خوبه ؟
_ اره .... اون
◇ من رفتم داخل چیزی نبود
_ واقعا؟ من مطمئنم یه چیزی اون داخل هست
◇ چیزی داخل نیست... بچه بیچاره خیلی ترسیده بود .. چرا نباید بترسه اون فقط ۸ سالشه
◇ برو تو خونه نگران چیزی نباش
_ رفتم داخل خونه چیزی نبود
_ صبحانه خوردم ... رفتم گل فروشی و یه دسته گل خریدم کاپ کیک ها رو هم با خودم بردم
_ رفتم جوجوتسو
_ سلام عمو مگومی بابا اینجاست؟
@ صبح بخیر ساکورا ... اره داخل دفترشه
_ ممنونم
☆ سلام بانوی جوان ... صبحت بخیر
_ صبح شما هم بخیر خاله می می
_ سلام عمو پشمک خوبی ؟
= صد بار گفتم منو عمو پشمک صدا نکن
~ سلام بچه جون
_ عمو نون سنگگ صبتون بخیر
~ ای خدا .....
_ رفتم دم در اتاق بابا و در زدم
# تو حال خودم بودم داشتم برگه های نفرين ها رو نگاه میکردم که یهو در صدا خورد
اعصاب نداشتم بدون اینکه بپرسم کیه گفتم: الان وقت ندارم ...
_ جا خوردم .... رفتم پایین و گفتم
_ مدیر یاگا هر موقع بابا وقتش آزاد شد اینا رو لطفا بهش بدین
_ یه تعظیم کوتاه کردم و رفتم
= بچه جون ... چرا خودت بهش نمیدی ؟
_ سرش شلوغ بود
= اها باشه
_ رفتم یه تاکسی گرفتم و رفتم خونه
اونور داستان گوجو ***
= نانامی ... اینا رو بده ساتورو بگو دخترش آورده
~ باشه
~ ساتورو ...
# بله بیا تو
~ اینا بگیر .... من کار دارم
# اینا رو کی گرفته ؟
~ دخترت
# جدی خودش چرا نیاورد ؟
~ مدیر گفت وقتی اومده بهت بده سرت شلوغ بوده برای همین اینا رو داده به مدیر بعدشم خودش رفته
# من که سرم شلو_____
# وسط حرفم یادم اومد کی اومده بود
# ممنونم.....
~ خواهش میکنم من رفتم
# با استرس زنگ زدم به ساکورا
_ تو خواب عمیقی بودم که با صدای موبایل خوابم پرید .... زورم میومد از جام پاشم جواب ندادم
# ای خدا .... من چیکار کردم
# با سرعت زیادی با ماشین رفتم خونه
_ متوجه شدم یه نفر با سرعت در خونه رو باز کرد و اومد خونه
# ساکورا .... اه قلبم داشت میومد تو دهنم .
حالت خوبه .... محکم بغلش کردم..
# داشتم سکته میکردم... به هر حال حرفایی که زدم یادت نره
# به هر حال من نمی تونم الان برم خونه
توی جوجوتسو کار دارم
◇ چرا اینو به من میگی ..
# خفه شو
اونور داستان ساکورا تو خونه
¤ چرا انقدر دیر کردی ؟
_ از خونه من گمشو بیرون
¤ با یه نفرینی مثل من درست حرف بزن
_ از خونه اومدم بیرون رفتم توی کوچه خوردم به یه نفر
◇ اخ بچه جون دردت گرفت
_ اون دست سرم بر نمیداره....
◇ مثل دیوونه ها این کلمه رو تکرار میکرد
◇ کی دست سرت بر نمیداره
_ اون داخل خونست
◇ رفتم داخل خونه خیلی عصبانی شدم
¤ اه گتو تو اینجا چیکار میکنی
¤ اومده بود نیم سانتی صورتم با یه چهره ترسناک نگاهم کرد و گفت : امیدواریم این دفعه آخر باشه مگه نه ماهیتو ؟
¤ چرا انقدر جوش میزنی
_ خیلی وقت بود رفته بود داخل با یه قیافه جدی اومد بیرون
◇ تو حالت خوبه ؟
_ اره .... اون
◇ من رفتم داخل چیزی نبود
_ واقعا؟ من مطمئنم یه چیزی اون داخل هست
◇ چیزی داخل نیست... بچه بیچاره خیلی ترسیده بود .. چرا نباید بترسه اون فقط ۸ سالشه
◇ برو تو خونه نگران چیزی نباش
_ رفتم داخل خونه چیزی نبود
_ صبحانه خوردم ... رفتم گل فروشی و یه دسته گل خریدم کاپ کیک ها رو هم با خودم بردم
_ رفتم جوجوتسو
_ سلام عمو مگومی بابا اینجاست؟
@ صبح بخیر ساکورا ... اره داخل دفترشه
_ ممنونم
☆ سلام بانوی جوان ... صبحت بخیر
_ صبح شما هم بخیر خاله می می
_ سلام عمو پشمک خوبی ؟
= صد بار گفتم منو عمو پشمک صدا نکن
~ سلام بچه جون
_ عمو نون سنگگ صبتون بخیر
~ ای خدا .....
_ رفتم دم در اتاق بابا و در زدم
# تو حال خودم بودم داشتم برگه های نفرين ها رو نگاه میکردم که یهو در صدا خورد
اعصاب نداشتم بدون اینکه بپرسم کیه گفتم: الان وقت ندارم ...
_ جا خوردم .... رفتم پایین و گفتم
_ مدیر یاگا هر موقع بابا وقتش آزاد شد اینا رو لطفا بهش بدین
_ یه تعظیم کوتاه کردم و رفتم
= بچه جون ... چرا خودت بهش نمیدی ؟
_ سرش شلوغ بود
= اها باشه
_ رفتم یه تاکسی گرفتم و رفتم خونه
اونور داستان گوجو ***
= نانامی ... اینا رو بده ساتورو بگو دخترش آورده
~ باشه
~ ساتورو ...
# بله بیا تو
~ اینا بگیر .... من کار دارم
# اینا رو کی گرفته ؟
~ دخترت
# جدی خودش چرا نیاورد ؟
~ مدیر گفت وقتی اومده بهت بده سرت شلوغ بوده برای همین اینا رو داده به مدیر بعدشم خودش رفته
# من که سرم شلو_____
# وسط حرفم یادم اومد کی اومده بود
# ممنونم.....
~ خواهش میکنم من رفتم
# با استرس زنگ زدم به ساکورا
_ تو خواب عمیقی بودم که با صدای موبایل خوابم پرید .... زورم میومد از جام پاشم جواب ندادم
# ای خدا .... من چیکار کردم
# با سرعت زیادی با ماشین رفتم خونه
_ متوجه شدم یه نفر با سرعت در خونه رو باز کرد و اومد خونه
# ساکورا .... اه قلبم داشت میومد تو دهنم .
حالت خوبه .... محکم بغلش کردم..
۱.۵k
۰۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.