رمان ماه من🌙🙂
part 64
دیانا:
داشتم همین طوری نگاش میکردم که حرف بزنه اما هیچی به هیچی...
من:نیکا منتظرم...
نیکا:منتظر چی!؟
من:منتظرم بگی چی شده...
نیکا:چی میخواستی بشه تو گوشی متین یه پیام از دختر دیدم بعد باهاش کات کردم رفتم پیشنهاد خواستگاری دوست ارسلان قبول کردم الان متین نگامم نمیکنه...😭
من:ازش پرسیدی پیام از کیه چیه؟
نیکا:نه خواست توضیح بده نذاشتم
من:همین الان میری از متین معذرت خواهی میکنی و ازش توضیح میخوای فهمیدی نیکا بعدشم اون نامزدی مسخره رو تموم میکنی بخاطر چرت و پرت حق نداری بقیه رو بازی بدی
نیکا:چی میگی دیانا بازی چی متین با یکی دیگه بود من اگه با یکی دیگه باشم چه مشکلی پیش میاد اون باید معذرت بخواد نه من!!!
من:نیکا خودتم خوب میدونی پژمان و دوسش نداری پس الکی بازیش نده آدم نمیتونه وقتی دلش پیش یکی دیگست از کَس دیگه ایی خوشش بیاد تو فکرت همش پر شده از متین نمیتونی هیچ وقت پژمان و دوسش داشته باشی
نیکا:میتونم حالا که متین میتونه منم میتونم 🙂
من:نیکا اول ازش توضیح بخواه حتی اگه واقعا همچین چیزی باشه نباید پژمان بدبخت و بکشی این وست
نیکا:اون پژمان از خداشه بابا
من:نیکاااا
نیکا:باشه ولی تو با متین حرف بزن من تازه باهاش بحث کردم
من:اوکی ولی اگه حق با متین بود باید ازش معذرت بخوای فهمیدی؟
نیکا:باشه بابا پاشو برو دیگه...
من:باشه دیگه رفتم...
راه افتادم سمت اتاق متین...
در زدم و در باز کردم...
من:بیام؟
متین:اره اره بیا...
لبخندی زدم و رفتم داخل...
#رمان
#عشق
#دیانا
#دیانا_رحیمی
#ارسلان
#ارسلان_کاشی
#اکیپ_سلاطین
#اکیپ_نیکا
دیانا:
داشتم همین طوری نگاش میکردم که حرف بزنه اما هیچی به هیچی...
من:نیکا منتظرم...
نیکا:منتظر چی!؟
من:منتظرم بگی چی شده...
نیکا:چی میخواستی بشه تو گوشی متین یه پیام از دختر دیدم بعد باهاش کات کردم رفتم پیشنهاد خواستگاری دوست ارسلان قبول کردم الان متین نگامم نمیکنه...😭
من:ازش پرسیدی پیام از کیه چیه؟
نیکا:نه خواست توضیح بده نذاشتم
من:همین الان میری از متین معذرت خواهی میکنی و ازش توضیح میخوای فهمیدی نیکا بعدشم اون نامزدی مسخره رو تموم میکنی بخاطر چرت و پرت حق نداری بقیه رو بازی بدی
نیکا:چی میگی دیانا بازی چی متین با یکی دیگه بود من اگه با یکی دیگه باشم چه مشکلی پیش میاد اون باید معذرت بخواد نه من!!!
من:نیکا خودتم خوب میدونی پژمان و دوسش نداری پس الکی بازیش نده آدم نمیتونه وقتی دلش پیش یکی دیگست از کَس دیگه ایی خوشش بیاد تو فکرت همش پر شده از متین نمیتونی هیچ وقت پژمان و دوسش داشته باشی
نیکا:میتونم حالا که متین میتونه منم میتونم 🙂
من:نیکا اول ازش توضیح بخواه حتی اگه واقعا همچین چیزی باشه نباید پژمان بدبخت و بکشی این وست
نیکا:اون پژمان از خداشه بابا
من:نیکاااا
نیکا:باشه ولی تو با متین حرف بزن من تازه باهاش بحث کردم
من:اوکی ولی اگه حق با متین بود باید ازش معذرت بخوای فهمیدی؟
نیکا:باشه بابا پاشو برو دیگه...
من:باشه دیگه رفتم...
راه افتادم سمت اتاق متین...
در زدم و در باز کردم...
من:بیام؟
متین:اره اره بیا...
لبخندی زدم و رفتم داخل...
#رمان
#عشق
#دیانا
#دیانا_رحیمی
#ارسلان
#ارسلان_کاشی
#اکیپ_سلاطین
#اکیپ_نیکا
۴۰.۷k
۰۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.