چند شاتی از جونگکوک ' وقتی بهت سیلی میزنه ' part ۳
چند شاتی از جونگکوک ' وقتی بهت سیلی میزنه ' part ۳
جونگکوک تقریبا داشت با مرور اینکه شاید برخورد اتفاقی باشه خودشو اروم میکرد
- نه جونگکوک.. چیز خاصی نیست یه برخورد کوچیکه
این جمله رو مدام واسه خودش تکرار میکرد تا اروم شه و سعی داشت خودشو قانع کنه که ات بخاطر اینکه کوک مجبورش نکنه رابطشو با مینهو قطع کنه به اون دروغ نگفته و واقعا با اون در ارتباط نیست
کلافه سرشو اورد بالا و دوباره به همسرش نگاه کرد ، تصمیم داشت توی ماشین منتظر ات بمونه البته قرار نبود چیزی از عصبانیتش کم شه وفقط خودشو اروم جلوه میداد
نیم نگاهی بهشون انداخت که مینهو دست ات رو توی دستش گرفته بود و ات رو توی بغلش کشید
کوک ویو ' داشتم با اینکه دارن درمورد کارشون صحبت میکنن کنار میومدم تا موقعی که جونهو ات رو بغل کرد و اون دستا کثیفشو رو کمرش گزاشت و کم کم سمت باسنش میبرد
کنترلی روی اعصابم نداشتم ، فقط میخواستم بزنم جونهو رو با زمین یکی کنم ولی برخلاف تصورم اون دستای ات بود که متقابلن دور کمر مینهو حلقه میشد
راوی ' کوک با قدمای عصبی سمت ات میرفت و تمامن نگاهش روی دستای جونهو بود که هر لحظه پایین تر میومدن و اتی که هیچ واکنشی نشون نمیداد و بجای پس زدن اون بی حرکت استاده بود ولی اینا افکار جونگکوک بود درواقع مینهو با دیدن کوک عصبی که به سمتشون میاد ات رو بیشتر به خودش میفشورد درحدی که پس زدنای ات رو خنثا میکرد ، ولی این فقط شرایطو واسه ات بدتر میکرد
راوی « ات با دیدن چهره کوک رنگ از رخش پرید چون میدونست چقدر عصبی شده
ات ' با حلقه شدن دستی دور دستم میتونستم حدس بزنم که جونگکوکه همین باعث شد ترس تمام وجودمو بگیره ، تمام توان منو به سمت خوشد کشید
و اروم لب زد
_ خدانگهدار عاقای پارک!
نیشخندی ک مینهوو ب چهره داشت اونو بیشتر عصبی میکرد
همونطور ک دست ات رو گرفته بود اون رو دنبال خودش کشوند
انقدری دست دخترک رو محکم گرفته بود که ات احساس میکرد هرلحظه ممکنه دستش بکنه ( بکنه ؟ بشنکه ؟ از جا دربیاد ؟ نمیدونم 💔 )
+ ای.... ای جونگکوکااااا دستم
کوک بی تفاوت به اتی که صداش میکرد فقط دخترکو دنبال خودش کشید ، در ماشینو باز کرد تا ات سوار شه
نمیخاست توی محل کارش عابروی اونو ببره
عصبی درو بست و خودشم سوار شد
ات با تمام استرسی که داشت و میدونست برداشت کوک از اون بغل چیه سعی کرد با صدای لرزونش همه چیزو توضیح بده
+ ک..کوک
اهم خب میدونم دیر گذاشتم یذره درگیر امتحانا بودم پارت بعدو فردا میزارم قشنگام
جونگکوک تقریبا داشت با مرور اینکه شاید برخورد اتفاقی باشه خودشو اروم میکرد
- نه جونگکوک.. چیز خاصی نیست یه برخورد کوچیکه
این جمله رو مدام واسه خودش تکرار میکرد تا اروم شه و سعی داشت خودشو قانع کنه که ات بخاطر اینکه کوک مجبورش نکنه رابطشو با مینهو قطع کنه به اون دروغ نگفته و واقعا با اون در ارتباط نیست
کلافه سرشو اورد بالا و دوباره به همسرش نگاه کرد ، تصمیم داشت توی ماشین منتظر ات بمونه البته قرار نبود چیزی از عصبانیتش کم شه وفقط خودشو اروم جلوه میداد
نیم نگاهی بهشون انداخت که مینهو دست ات رو توی دستش گرفته بود و ات رو توی بغلش کشید
کوک ویو ' داشتم با اینکه دارن درمورد کارشون صحبت میکنن کنار میومدم تا موقعی که جونهو ات رو بغل کرد و اون دستا کثیفشو رو کمرش گزاشت و کم کم سمت باسنش میبرد
کنترلی روی اعصابم نداشتم ، فقط میخواستم بزنم جونهو رو با زمین یکی کنم ولی برخلاف تصورم اون دستای ات بود که متقابلن دور کمر مینهو حلقه میشد
راوی ' کوک با قدمای عصبی سمت ات میرفت و تمامن نگاهش روی دستای جونهو بود که هر لحظه پایین تر میومدن و اتی که هیچ واکنشی نشون نمیداد و بجای پس زدن اون بی حرکت استاده بود ولی اینا افکار جونگکوک بود درواقع مینهو با دیدن کوک عصبی که به سمتشون میاد ات رو بیشتر به خودش میفشورد درحدی که پس زدنای ات رو خنثا میکرد ، ولی این فقط شرایطو واسه ات بدتر میکرد
راوی « ات با دیدن چهره کوک رنگ از رخش پرید چون میدونست چقدر عصبی شده
ات ' با حلقه شدن دستی دور دستم میتونستم حدس بزنم که جونگکوکه همین باعث شد ترس تمام وجودمو بگیره ، تمام توان منو به سمت خوشد کشید
و اروم لب زد
_ خدانگهدار عاقای پارک!
نیشخندی ک مینهوو ب چهره داشت اونو بیشتر عصبی میکرد
همونطور ک دست ات رو گرفته بود اون رو دنبال خودش کشوند
انقدری دست دخترک رو محکم گرفته بود که ات احساس میکرد هرلحظه ممکنه دستش بکنه ( بکنه ؟ بشنکه ؟ از جا دربیاد ؟ نمیدونم 💔 )
+ ای.... ای جونگکوکااااا دستم
کوک بی تفاوت به اتی که صداش میکرد فقط دخترکو دنبال خودش کشید ، در ماشینو باز کرد تا ات سوار شه
نمیخاست توی محل کارش عابروی اونو ببره
عصبی درو بست و خودشم سوار شد
ات با تمام استرسی که داشت و میدونست برداشت کوک از اون بغل چیه سعی کرد با صدای لرزونش همه چیزو توضیح بده
+ ک..کوک
اهم خب میدونم دیر گذاشتم یذره درگیر امتحانا بودم پارت بعدو فردا میزارم قشنگام
۱۱.۰k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.