سناریو سایه شب پارت ۴ (بخش دوم) The shadow of night
سیلام اومدم با بخش دوم پارت قبلی🗿💔
ببخشید اگه بد شد 🤧
بریم بشروعیم=>
🥕_____________________________________________🥕
ویو ا/ت :
زنگ آخر بود و همراه بچه ها داشتیم به سمت خونه میرفتیم
اونا داشتن حرف میزدن میخندیدن ولی من حواسم به گوشیم بود که یهو دیدم یه شماره ناشناس پیام داده :
سلام ا/ت چان
من مایکی ام
دیروز تو پارک باهم آشنا شدیم
اگه میشه امروز بیا به این آدرس میخوام یه چیزیو نشونت بدم😁
ی_ینی واقعا خودشهههه؟😃
سریع از بچه ها خداحافظی کردم به سمت آدرس راه افتادم
چند مین بعد *
رسیدم به آدرسی که داد ... اوم فقط یه معبده ؟ 🤨
رفتم و داخل شدم
یا دورایاکی اعظم چه خبرهههه اینهمه آدم 🙄
موضوع چیهههه؟ برگردم ؟ اشتباه اومدم؟🙎🏼♀️
*یهو مایکی از پشت میاد و دست ا/ت رو میگیره و میارتش بالا *
ا/ت با لرز: عهههه مایییکییی کون اینجا کجاستتتت ؟تو چرا اینجایییی؟ چرا اینهمه آدم اینجاستتتت؟ تشیع جنازه ست همه سیاه پوشیدنننن؟ اصن چی میخوای نشونم بدیییی
مایکی : عام ... خیلی خب یه دیقه آروم باش الان بهت میگم 😅
ا/ت : ...
مایکی انگشت اشاره شو میگیره سمت گنگ و میگه : این گنگ توکیو مانجی گنگه!توووومان !
ا/ت : چیییییییییی
بعدش مایکی با یه لبخند دندون نما همون انگشت رو به سمت خودش میگیره و میگه : این هم رئیس توکیو مانجی گنگه!
*ا/ت در حال تحلیل حرف های مایکی و پردازش اطلاعات *
مایکی اندر ذهن : یا دورایاکی اعظم بهش نمی گفتم بهتر بود نه ؟😶
ا/ت: اینننن فوقالعاده تریییین چیزی عهههه که تابحال می بینممممممم🤩
مایکی +دراکن اون پشت +تمام بچه های گنگ : 😳
ا/ت از شدت هیجان دوید بیرون و تو نصف راه برگشت به مایکی گفت : مایکی کون یادت نره برام فرم آماده کنی و دوباره به سرعت نور می دوعه😂
الان تمامی حاضران حتی اون مگس آشغالای همسایه : 😳😳😳😳😳😳😳😳
🥕_________________________________________________🥕
اینم از پایان این پارت😁
امیدوارم خوشتون اومده باشه و اگه بد شده ببخشین منو🤧💖
ممنونم که خوندین =>
ببخشید اگه بد شد 🤧
بریم بشروعیم=>
🥕_____________________________________________🥕
ویو ا/ت :
زنگ آخر بود و همراه بچه ها داشتیم به سمت خونه میرفتیم
اونا داشتن حرف میزدن میخندیدن ولی من حواسم به گوشیم بود که یهو دیدم یه شماره ناشناس پیام داده :
سلام ا/ت چان
من مایکی ام
دیروز تو پارک باهم آشنا شدیم
اگه میشه امروز بیا به این آدرس میخوام یه چیزیو نشونت بدم😁
ی_ینی واقعا خودشهههه؟😃
سریع از بچه ها خداحافظی کردم به سمت آدرس راه افتادم
چند مین بعد *
رسیدم به آدرسی که داد ... اوم فقط یه معبده ؟ 🤨
رفتم و داخل شدم
یا دورایاکی اعظم چه خبرهههه اینهمه آدم 🙄
موضوع چیهههه؟ برگردم ؟ اشتباه اومدم؟🙎🏼♀️
*یهو مایکی از پشت میاد و دست ا/ت رو میگیره و میارتش بالا *
ا/ت با لرز: عهههه مایییکییی کون اینجا کجاستتتت ؟تو چرا اینجایییی؟ چرا اینهمه آدم اینجاستتتت؟ تشیع جنازه ست همه سیاه پوشیدنننن؟ اصن چی میخوای نشونم بدیییی
مایکی : عام ... خیلی خب یه دیقه آروم باش الان بهت میگم 😅
ا/ت : ...
مایکی انگشت اشاره شو میگیره سمت گنگ و میگه : این گنگ توکیو مانجی گنگه!توووومان !
ا/ت : چیییییییییی
بعدش مایکی با یه لبخند دندون نما همون انگشت رو به سمت خودش میگیره و میگه : این هم رئیس توکیو مانجی گنگه!
*ا/ت در حال تحلیل حرف های مایکی و پردازش اطلاعات *
مایکی اندر ذهن : یا دورایاکی اعظم بهش نمی گفتم بهتر بود نه ؟😶
ا/ت: اینننن فوقالعاده تریییین چیزی عهههه که تابحال می بینممممممم🤩
مایکی +دراکن اون پشت +تمام بچه های گنگ : 😳
ا/ت از شدت هیجان دوید بیرون و تو نصف راه برگشت به مایکی گفت : مایکی کون یادت نره برام فرم آماده کنی و دوباره به سرعت نور می دوعه😂
الان تمامی حاضران حتی اون مگس آشغالای همسایه : 😳😳😳😳😳😳😳😳
🥕_________________________________________________🥕
اینم از پایان این پارت😁
امیدوارم خوشتون اومده باشه و اگه بد شده ببخشین منو🤧💖
ممنونم که خوندین =>
۲.۴k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.