وقتی ازش ضربه خوردی ❦پارت𝟐𝟓❦
کوک
تلفن رو قطع کردم و از خونه زدم بیرون و سوار ماشین شدم .
راه افتادم سمت بار تا مشروب بخورم و حال و هوام عوض شه .
دستامو روی فرمون کوبیدم و راه افتادم سمت بار .
وقتی رسیدم نشستم رو یکی از صندلی ها و یه پیک خوردم .
من با یه شیشه هم مست نمیشم چه برسه با یه پیک .
گوشیمو برداشتم میخواستم دوباره به ا.ت زنگ بزنم اما پشیمون شدم .
قطره های اشکم صورتم رو خیس میکرد .
ولی من کاری نکردم که بابتش پشیمون باشم
امی خیلی دختر خوب و جذابیه ،اخخخخخخ خدا من چه غلطی کنمممم .
پشیمون شدم.....نمیخوام مست کنم.....آه خدای من ،رفتم روی کاناپه ی طبقه ی بالای بار نشستم و رفتم تو گوشیم و عکسای خودم و ا.ت رو نگاه میکردم .
مهربون ترین دختریه که تو زندگیم دیدم ولی سر امی زیادی تند رفت.....من فکر کنم امی فقط خیلی تنهاست ،همین .
اشکامو پاک کردم و روی کاناپه دراز کشیدم و به آهنگی که پخش میشد گوش میدادم .
ا.ت
سوار ماشین الکس شدیم و راه افتادیم سمت بار .
ا.ت=الکس چی شد اینجا بودی ؟کاری داشتی؟
الکس=از سرکار برمیگشتم
ا.ت=چه کاری ؟
الکس=من صاحب رستورانم
ا.ت=واوووو ،خیلی خفنی ها ،پس واسه چی دانشگاه رشتت نقاشیه ؟
الکس=چون با هنر زندگی میکنم ،رستوران مال پدرم بود .
ا.ت=میفهمم ،منم عاشق نقاشیم تنهاییامو باهاش پر میکنم
الکس=مثل من
ا.ت=مرسی که هرجا که حالم خوب نیست کنارمی ،احساس امنیت میکنم
الکس لبخندی زد و سکوت کرد
به بیرون نگاه میکردم که بلاخره رسیدیم
الکس=اینجاست
ا.ت=آره بیا بریم
الکس=بزار ماشینو پارک کنم باهم بریم
ا.ت=باشه
از ماشین پیاده شدم و با چشم ماشین الکس رو دنبال میکردم که از دیدم خارج شد ،خیلی شلوغ بود واقعا حتی جای پارک نبود .
ایگوووو
رفتم سمت بار و وارد شدم ،از نوشیدنی مورد علاقه ی خودم دوتا سفارش دادم .
پولشو حساب کردم و گارسون
گارسون=بفرمایید
ا.ت=کومائو
لیوانا رو گذاشت جلوم که یه مردی نزدیکم شد
_ببخشید خانم من خیلی از شما خوشم اومده
استایل منی میشه شمارتو داشته باشم ؟
ا.ت=ببخشید من دوست پسر دارم
_اوه ببخشید
لبخند مصنوعی ای زدم و مشکلی نیستی زیر لب گفتم
لیوانا رو برداشتم و رفتم سمت پله ها ،داشتم رو پله ها میخوردم زمین که الکس اومد و دستم رو گرفت
الکس=مواظب باش
ا.ت=چجوری همیشه از ناکجا آباد پیدات میشه ؟
الکس=اسمشو بزار شانس.......شایدم سرنوشت
لیوانو دادم دستش و از پله ها رفتیم بالا
الکس=ا.ت دستشویی کجاست ؟
ا.ت=زودتر میگفتی خب .....طبقه ی پایین
الکس=پس لیوانو بگیر من برم زود بیام
کلید ماشینو داد دستم ،لیوانو گرفتم و الکس سریع از پله ها رفت پایین .
یکم از نوشیدنیم خوردم و رفتم روی کاناپه نشستم .
لیوانا رو گذاشتم رو میز و ..........
چشام از تعجب گشاد شد.....و بعدش اشک .......اون .......اون
تلفن رو قطع کردم و از خونه زدم بیرون و سوار ماشین شدم .
راه افتادم سمت بار تا مشروب بخورم و حال و هوام عوض شه .
دستامو روی فرمون کوبیدم و راه افتادم سمت بار .
وقتی رسیدم نشستم رو یکی از صندلی ها و یه پیک خوردم .
من با یه شیشه هم مست نمیشم چه برسه با یه پیک .
گوشیمو برداشتم میخواستم دوباره به ا.ت زنگ بزنم اما پشیمون شدم .
قطره های اشکم صورتم رو خیس میکرد .
ولی من کاری نکردم که بابتش پشیمون باشم
امی خیلی دختر خوب و جذابیه ،اخخخخخخ خدا من چه غلطی کنمممم .
پشیمون شدم.....نمیخوام مست کنم.....آه خدای من ،رفتم روی کاناپه ی طبقه ی بالای بار نشستم و رفتم تو گوشیم و عکسای خودم و ا.ت رو نگاه میکردم .
مهربون ترین دختریه که تو زندگیم دیدم ولی سر امی زیادی تند رفت.....من فکر کنم امی فقط خیلی تنهاست ،همین .
اشکامو پاک کردم و روی کاناپه دراز کشیدم و به آهنگی که پخش میشد گوش میدادم .
ا.ت
سوار ماشین الکس شدیم و راه افتادیم سمت بار .
ا.ت=الکس چی شد اینجا بودی ؟کاری داشتی؟
الکس=از سرکار برمیگشتم
ا.ت=چه کاری ؟
الکس=من صاحب رستورانم
ا.ت=واوووو ،خیلی خفنی ها ،پس واسه چی دانشگاه رشتت نقاشیه ؟
الکس=چون با هنر زندگی میکنم ،رستوران مال پدرم بود .
ا.ت=میفهمم ،منم عاشق نقاشیم تنهاییامو باهاش پر میکنم
الکس=مثل من
ا.ت=مرسی که هرجا که حالم خوب نیست کنارمی ،احساس امنیت میکنم
الکس لبخندی زد و سکوت کرد
به بیرون نگاه میکردم که بلاخره رسیدیم
الکس=اینجاست
ا.ت=آره بیا بریم
الکس=بزار ماشینو پارک کنم باهم بریم
ا.ت=باشه
از ماشین پیاده شدم و با چشم ماشین الکس رو دنبال میکردم که از دیدم خارج شد ،خیلی شلوغ بود واقعا حتی جای پارک نبود .
ایگوووو
رفتم سمت بار و وارد شدم ،از نوشیدنی مورد علاقه ی خودم دوتا سفارش دادم .
پولشو حساب کردم و گارسون
گارسون=بفرمایید
ا.ت=کومائو
لیوانا رو گذاشت جلوم که یه مردی نزدیکم شد
_ببخشید خانم من خیلی از شما خوشم اومده
استایل منی میشه شمارتو داشته باشم ؟
ا.ت=ببخشید من دوست پسر دارم
_اوه ببخشید
لبخند مصنوعی ای زدم و مشکلی نیستی زیر لب گفتم
لیوانا رو برداشتم و رفتم سمت پله ها ،داشتم رو پله ها میخوردم زمین که الکس اومد و دستم رو گرفت
الکس=مواظب باش
ا.ت=چجوری همیشه از ناکجا آباد پیدات میشه ؟
الکس=اسمشو بزار شانس.......شایدم سرنوشت
لیوانو دادم دستش و از پله ها رفتیم بالا
الکس=ا.ت دستشویی کجاست ؟
ا.ت=زودتر میگفتی خب .....طبقه ی پایین
الکس=پس لیوانو بگیر من برم زود بیام
کلید ماشینو داد دستم ،لیوانو گرفتم و الکس سریع از پله ها رفت پایین .
یکم از نوشیدنیم خوردم و رفتم روی کاناپه نشستم .
لیوانا رو گذاشتم رو میز و ..........
چشام از تعجب گشاد شد.....و بعدش اشک .......اون .......اون
۳۵.۸k
۰۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.