فیک جونگ کوک پارت ۹۶ (معشوقه) فصل ۲
یهو یه تیر توی سرش خالی کرد..برگشت سمت من و نزدیکم شد..ولی من هنوز از درد به خودم جمع شده بودم..نگران بودم که نکنه بچم سقط شده باشه..خیلی درد داشتم..
تهیونگ: و اما تو...
ا.ت: تهیونگ..باور کن من....
تهیونگ درحالی که اشک توی چشماش جمع شده داد زد..
تهیونگ: خفه شو ا.ت خفه شوووو
ا.ت: حق با توعه..من..مقصرم..منو..بکش..
یه دفعه تفنگو گذاشت روی سرم و آماده ی شلیک شد..آروم چشمامو بستم و دستمو روی دلم گذاشتم..خیلی درد میکرد..آروم قطره ی اشکی از چشمام جاری شد..منتظر شلیک بودم ولی یهو تفنگ از روی پیشونیم کنار رفت..چشمامو باز کردم..جونگ کوک تفنگ رو در حالی که توی دستای جونگ کوک بود رو دو دستی گرفته بود و روی سرش گذاشته بود!...هیچی نمیشنیدم و چسمام سیاهی میرفت..سرم خیلی سنگین شده بود..یه دفعه جیغ بلندی کشیدم..خیس شدن بین پاهام رو حس میکردم..دیگه هیچی نفهمیدم و سیاهی....
ویو جونگ کوک
واقعا درد بدی داشتم..سویون چاقو رو دقیقا توی دلم فرو برده بود..خون ریزی شدید داشتم..ولی نگران ا.ت بودم..روی زمین بود و دستش به دلش بود..نکنه اتفاقی براش افتاده...تهیونگ رفت سمتش..میخواست اونو مثل سویون و میا بکشه!..اون ا.ت رو مقصر همه ی این مسائل میدید..نمیتونستم بزارم به ا.ت آسیبی بزنه..بزور بلند شدم و سمتش رفتم..دقیقا لحظه ای میخواست شلیک کنه تنفگو کشیدم و روی پیشونیم گذاشتم..تهیونگ با چشمای گشاد شده بهم زل زد..
تهیونگ: چه غلطی میکنیییی(عربده
کوک: تو..داری..چه غلطی..میکنی؟..میخوای ا.ت ی منو..بکشی؟!
تهیونگ با چشمای اشکیش بهم زل زد و عربده کشید..
تهیونگ: تو هیچی نمیفهمی همه ی اینا تقصیر اونه..تو عاشقی هیچی نمیفهمییی(عربده
کوک: یعنی..تو نیستی؟
تهیونگ: چ..چی!
کوک: من از همون..اول فهمیدم که..تو عاشق ا.ت هستی..پس چرا این کارارو..میکنی؟!
تهیونگ: م..من..
یه دفعه با صدای جیغ ا.ت حرفشو خورد..برگشتم سمت ا.ت..بیهوش شده بود..بین پاهاش پر از خون شده بود!...نکنه بچمون مرده!..نکنه اتفاقی برای ا.ت بیوفته!..سریع رفتم سمتش و توی آغوشم کشیدم..
کوک: ا.تتتتت(عربده
یه دفعه خون بالا آوردم..دستمو روی دلم گذاشتم..
کوک:آههه..تهیونگ..ا.ت..بارداره..کمکش..کن..نزار..بمی...
یه دفعه سرم محکم روی زمین افتاد و سیاهی....(همش شد سیاهی😂😂)
ویو تهیونگ
باورم نمیشد..یعنی ا.ت از جونگ کوک حاملس!!..سریع جونگ کوک رو بلند کردم و دویدم سمت در..
تهیونگ: جیمیننن...ا.ت رو بیارررر سریع باشششش(داد
جیمین سریع ا.ت رو بلند کرد و دوید بیرون..سریع سوار ماشین شدم و روشنش کردم.....سریع راه افتادیم داخل بیمارستان..
تهیونگ: دکتر گمشو بیا اینجااااا..اینجا دو نفر دارن میمیرنننننن
دکتر: آقا این طرز صح..
تهیونگ: خفه شو نمیبینی این دونفر دارن میمیرنننننن......
تهیونگ: و اما تو...
ا.ت: تهیونگ..باور کن من....
تهیونگ درحالی که اشک توی چشماش جمع شده داد زد..
تهیونگ: خفه شو ا.ت خفه شوووو
ا.ت: حق با توعه..من..مقصرم..منو..بکش..
یه دفعه تفنگو گذاشت روی سرم و آماده ی شلیک شد..آروم چشمامو بستم و دستمو روی دلم گذاشتم..خیلی درد میکرد..آروم قطره ی اشکی از چشمام جاری شد..منتظر شلیک بودم ولی یهو تفنگ از روی پیشونیم کنار رفت..چشمامو باز کردم..جونگ کوک تفنگ رو در حالی که توی دستای جونگ کوک بود رو دو دستی گرفته بود و روی سرش گذاشته بود!...هیچی نمیشنیدم و چسمام سیاهی میرفت..سرم خیلی سنگین شده بود..یه دفعه جیغ بلندی کشیدم..خیس شدن بین پاهام رو حس میکردم..دیگه هیچی نفهمیدم و سیاهی....
ویو جونگ کوک
واقعا درد بدی داشتم..سویون چاقو رو دقیقا توی دلم فرو برده بود..خون ریزی شدید داشتم..ولی نگران ا.ت بودم..روی زمین بود و دستش به دلش بود..نکنه اتفاقی براش افتاده...تهیونگ رفت سمتش..میخواست اونو مثل سویون و میا بکشه!..اون ا.ت رو مقصر همه ی این مسائل میدید..نمیتونستم بزارم به ا.ت آسیبی بزنه..بزور بلند شدم و سمتش رفتم..دقیقا لحظه ای میخواست شلیک کنه تنفگو کشیدم و روی پیشونیم گذاشتم..تهیونگ با چشمای گشاد شده بهم زل زد..
تهیونگ: چه غلطی میکنیییی(عربده
کوک: تو..داری..چه غلطی..میکنی؟..میخوای ا.ت ی منو..بکشی؟!
تهیونگ با چشمای اشکیش بهم زل زد و عربده کشید..
تهیونگ: تو هیچی نمیفهمی همه ی اینا تقصیر اونه..تو عاشقی هیچی نمیفهمییی(عربده
کوک: یعنی..تو نیستی؟
تهیونگ: چ..چی!
کوک: من از همون..اول فهمیدم که..تو عاشق ا.ت هستی..پس چرا این کارارو..میکنی؟!
تهیونگ: م..من..
یه دفعه با صدای جیغ ا.ت حرفشو خورد..برگشتم سمت ا.ت..بیهوش شده بود..بین پاهاش پر از خون شده بود!...نکنه بچمون مرده!..نکنه اتفاقی برای ا.ت بیوفته!..سریع رفتم سمتش و توی آغوشم کشیدم..
کوک: ا.تتتتت(عربده
یه دفعه خون بالا آوردم..دستمو روی دلم گذاشتم..
کوک:آههه..تهیونگ..ا.ت..بارداره..کمکش..کن..نزار..بمی...
یه دفعه سرم محکم روی زمین افتاد و سیاهی....(همش شد سیاهی😂😂)
ویو تهیونگ
باورم نمیشد..یعنی ا.ت از جونگ کوک حاملس!!..سریع جونگ کوک رو بلند کردم و دویدم سمت در..
تهیونگ: جیمیننن...ا.ت رو بیارررر سریع باشششش(داد
جیمین سریع ا.ت رو بلند کرد و دوید بیرون..سریع سوار ماشین شدم و روشنش کردم.....سریع راه افتادیم داخل بیمارستان..
تهیونگ: دکتر گمشو بیا اینجااااا..اینجا دو نفر دارن میمیرنننننن
دکتر: آقا این طرز صح..
تهیونگ: خفه شو نمیبینی این دونفر دارن میمیرنننننن......
۴.۷k
۱۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.