وقتی میری بار پارت ۲۲

*کوک ویو *
از طرف یکی یه عکس گرفتم که ا.ت با یکی بیرون بوده و من فکر کردن خیانت کرده و رفتم دنبال کار های طلاق و تو این چند وقت خیلی باهاش حرف نزدم . امروز وقتی داشتم میومدم خونه دیدم ماشین همه فیلیکس و هیون و تهیونگ جلو درن تعجب کردم . رفتم داخل دیدم همه جا تزئین شده و ا.ت یهو با یک کیک اومد که روش عکس سونوگرافی بود . چشمام پر از اشک شد . من چطور به اون شک کردم . چرا من اینطوری شدم ؟ سریع ازش عذرخواهی کردم . تصمیم گرفتم برای اینکه منو ببخشه ببرمش بیرون . وقتی همه رفتن بهش گفتم
_ فردا بریم یه جایی
+کجا؟
_ حالا یه جایی
+ باشهههه ( خوشحال )
+ قل بده بهم شک نکنی خب؟ راستییی باید فردا باباهامون رو دعوت کنیم و بهشون بگیممممممممم
_ فردا وقتی برگشتیم بهشون میگم بیان و باید ازشون تشکر کنم
+ ما باید ازشون تشکر کنیم؟ من درد کشیدم اون شب نه اونا
_ ولی اونا تو نوشیدنی یه چیزی ریختن
+ اها بی ادب
_ اگه اونا مجبورمون نمی کردن ما باهم ازدواج کنیم آلام تورو نمی‌شناختم بیب
+ ( بغلش می کنه)
_ ( متقابل بغلش می کنه )
_ تا ۹ ماه نمیتونم حست کنم ؟
++ جانکوکککککک ( داد)
_ چیهه
+ خیلی بی ادبی
_ باشه بابا حالا بیا بریم بخوابیم فردا روز بزرگیه
.............................................................................
هعی جانکوک تا ۹ ماه خبری از ... نیست 💔😂