P۲
به محض ورودتون، سروصدا هارو بیشتر از قبل حس کردی و متوجه شدی که خیلی ها دارن بهتون نگاه میکنن
باید عادی رفتار میکردی پس دست دیگه ات رو هم روی بازوی ریچارد که دور بازوت بود گذاشتی و سمت میزی رفتین که باید همه افراد مهم اونجا باشن
وقتی نزدیک شدین ، ریچارد بازوت رو ول کرد و مشغول حرف زدن با اونا شد . هیچ علاقه ای به حرف هاشون نداشتی برای همین مشغول نگاه کردن به افراد دور میز شدی . همه شون بالای ۳۰ سال بودن و ریچارد و یه نفر دیگه که بهش میخورد هم سنش باشه ، از همه افراد اونجا جوون تر بودن
یکم هم اطراف رو دید زدی . سالن عمارت سفید و طلاییه ، قسمت رقص وسط سالنه و میز و صندلی های سفید و طلایی اطرافشن . با شنیدن صدای یکی از مردایی که کنارت بود ، حواست به جمعی که بودین برگشت
《 این کارا ازت بعید بود ! ولی دختر خوبی رو تور کردی . هم خوشگل و هم جوون . فکر میکردم تا آخر عمرت از هیچ دختری خوشت نیاد ولی انگار ایشون بدجور مخت رو زده》
اصلا از طرز حرف زدنش خوشت نیومد ولی هیچ کاری هم نمیشد انجام بدی . بعد از اینکه یکم از نوشیدنی اش رو خورد ادامه داد
《 حالا خودت رو معرفی نمیکنی خانم خوشگله ؟ 》
نمی خواستی جواب بدی ولی مجبور بودی
《 من...》
به جای تو ریچارد جواب داد
《 رونیکا واتسون و ۲۸ سالشه 》
جا خوردی . چرا همچین کاری کرد؟ همون موقع آروم پشت گوشت گفت :
《 فکر نکنم بهت اجازه حرف زدن داده باشم》
اون مرده هم دوباره حرف زد :
《 اوه ! شرمنده . باید می دونستم که به جای این خانم ، از خودت بپرسم 》
این...الان توهین بود؟ به چه حقی باید همچین کاری میکرد؟ مجبور بود سر این مسئله هم قدرتش رو نشون بده؟
《 من میرم دستشویی》
این حرف رو به ریچارد گفتی و سمت طبقه پله های طبقه بالا رفتی
چند دقیقه بعد که برگشتی پایین ، تصمیم گرفتی که فعلا سمت اونا نری . پس یه گوشه دور از همه وایستادی و به اطراف نگاه کردی
《 دوست دختر رِد مَن اینجا چیکار میکنن؟ 》
باید عادی رفتار میکردی پس دست دیگه ات رو هم روی بازوی ریچارد که دور بازوت بود گذاشتی و سمت میزی رفتین که باید همه افراد مهم اونجا باشن
وقتی نزدیک شدین ، ریچارد بازوت رو ول کرد و مشغول حرف زدن با اونا شد . هیچ علاقه ای به حرف هاشون نداشتی برای همین مشغول نگاه کردن به افراد دور میز شدی . همه شون بالای ۳۰ سال بودن و ریچارد و یه نفر دیگه که بهش میخورد هم سنش باشه ، از همه افراد اونجا جوون تر بودن
یکم هم اطراف رو دید زدی . سالن عمارت سفید و طلاییه ، قسمت رقص وسط سالنه و میز و صندلی های سفید و طلایی اطرافشن . با شنیدن صدای یکی از مردایی که کنارت بود ، حواست به جمعی که بودین برگشت
《 این کارا ازت بعید بود ! ولی دختر خوبی رو تور کردی . هم خوشگل و هم جوون . فکر میکردم تا آخر عمرت از هیچ دختری خوشت نیاد ولی انگار ایشون بدجور مخت رو زده》
اصلا از طرز حرف زدنش خوشت نیومد ولی هیچ کاری هم نمیشد انجام بدی . بعد از اینکه یکم از نوشیدنی اش رو خورد ادامه داد
《 حالا خودت رو معرفی نمیکنی خانم خوشگله ؟ 》
نمی خواستی جواب بدی ولی مجبور بودی
《 من...》
به جای تو ریچارد جواب داد
《 رونیکا واتسون و ۲۸ سالشه 》
جا خوردی . چرا همچین کاری کرد؟ همون موقع آروم پشت گوشت گفت :
《 فکر نکنم بهت اجازه حرف زدن داده باشم》
اون مرده هم دوباره حرف زد :
《 اوه ! شرمنده . باید می دونستم که به جای این خانم ، از خودت بپرسم 》
این...الان توهین بود؟ به چه حقی باید همچین کاری میکرد؟ مجبور بود سر این مسئله هم قدرتش رو نشون بده؟
《 من میرم دستشویی》
این حرف رو به ریچارد گفتی و سمت طبقه پله های طبقه بالا رفتی
چند دقیقه بعد که برگشتی پایین ، تصمیم گرفتی که فعلا سمت اونا نری . پس یه گوشه دور از همه وایستادی و به اطراف نگاه کردی
《 دوست دختر رِد مَن اینجا چیکار میکنن؟ 》
۵.۳k
۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.