Playmate p²²
تهیونگ: چان (عصبی)
چان: سلام پسرم خوش اومدی ، اتفاقی افتاده ؟
تهیونگ: چجوری میتونی ؟
چان : متوجه منظورت نمیشم
تهیونگ: پدربزرگ و مادر بزرگ کجان ؟
چان : اونا چی ان تو دستت ؟
*پدر بزرگ و مادر بزرگ تهیونگ اومدم
تیهونگ : بهبه خوبه تشریف آوردید تا کثافت کاری های پسرتون و جمع کنید..... (جدی)
چان: چی میگی نکنه سرت خورده به جای ؟ درست حرف ب...
چان: تو کی ای که باهات درست حرف بزن ها اوو یادم رفته بودم قاتل پدر و مادر و پدر مادر کوک و ا/ت و.....
چان: یقمو ول کن زده به سرت پسره احمق این اراجیف چیه بهم میبافی؟
پدر بزرگ ته: چان تهیونگ چی میگه ؟
تهیونگ : نیازی به پرسش نیست الان خودمون همه چی و میبینیم و براتون همه چی روشن میشه هه
*رفتن به اتاق کار ....
تهیونگ تموم فیلم ها و اسناد و مدارک و صدای یانگ و فیلم های دوربین مدار بسته و... به نمایش گذاشت
چان: اما اما اینا
تهیونگ: اینا چی ها د حرف بزن اینا چیههههه
مادر بزرگ تهیونگ : تهیونگ پسرم آروم باش واستا تا باهم
تهیونگ: همتون خیانت کار و قاتل اید چجوری میتونید با کار هایی به سر پدر و مادر آوردید کنار بیاید عذاب وجدان ندارید شما هاا؟
زن چان : مگه تو به خاطر کارهایی که با بقیه افراد میکنی عذاب وجدان داری ؟ به خاطر کاری که با ا/ت کردی عذاب وجدان داری ؟
تهیونگ : دهنتو ببند من حد اقل آدم نکشتم، تو قضیه ا/ت و از کجا میدونی ؟
*تو دستاش اون زن و محاصره کرده بود هر لحظه امکان داشت هر اتفاقی بیوفته که پدر بزگ ته اوتو نجات داد....
تهیونگ: ببریدشون.....
*تهیونگ رو کرده بود به مادربزرگ و پدر بزرگش...
تهیونگ: شما هم به وقتش ....
و با عصبانیت از اتاق رفت بیرون ........
کوک ویو : چند ساعتی بود کنار ا/ت بودم به دارو خواب آور و آرام بخش باعث شده بود بیهوش باشه به ا/ت که نگاه میکردم هر لحظه بیشتر از قبل از خودم متنفر میشدم نتونستم به خوبی ازش مراقبت کنم اونقدر که باید حواسم بهش نبود همش تقصیر خودم بود زخم ها و کبودی های رو بدنش باعث میشد هر لحظه فکر احمقانه ای به سرم بزنه و نسخه کیم و بپیچونم تو همین افکار بودم که دکتر صدام زد
دکتر : آقای جئون امکانش هست چند لحظه باهاتون صحبت کنم ؟
کوک: بله حتما بفرمایید
دکتر : اگر امکانش هست بریم اتاق من
کوک : ....
دکتر : با تو جه به شرایط خانوم جئون هیچ چیز نرمال نیست از یه طرف سیستم ایمنی بدنشون به شدت ضعیفه و از طرف دیگه جراحت ها و زخم های روی بدنشون و ضربه هایی که بهشون وارد شده کار و سخت میکنه با تو جه به یه سری جزئیات دیگه که بهتره بهش نپردازیم امکان هر اتفاقی هست مثل ضعف از دست دادن تعادل بهم خوردن حالات روحی و جسمی و گاهی اوقات .....
کوک :......
دکتر : تنها کاری که شما میتونید بکنید اینکه به هیچ وجه تنهامون نزارید
پرستار : آقای دکتر .....
چان: سلام پسرم خوش اومدی ، اتفاقی افتاده ؟
تهیونگ: چجوری میتونی ؟
چان : متوجه منظورت نمیشم
تهیونگ: پدربزرگ و مادر بزرگ کجان ؟
چان : اونا چی ان تو دستت ؟
*پدر بزرگ و مادر بزرگ تهیونگ اومدم
تیهونگ : بهبه خوبه تشریف آوردید تا کثافت کاری های پسرتون و جمع کنید..... (جدی)
چان: چی میگی نکنه سرت خورده به جای ؟ درست حرف ب...
چان: تو کی ای که باهات درست حرف بزن ها اوو یادم رفته بودم قاتل پدر و مادر و پدر مادر کوک و ا/ت و.....
چان: یقمو ول کن زده به سرت پسره احمق این اراجیف چیه بهم میبافی؟
پدر بزرگ ته: چان تهیونگ چی میگه ؟
تهیونگ : نیازی به پرسش نیست الان خودمون همه چی و میبینیم و براتون همه چی روشن میشه هه
*رفتن به اتاق کار ....
تهیونگ تموم فیلم ها و اسناد و مدارک و صدای یانگ و فیلم های دوربین مدار بسته و... به نمایش گذاشت
چان: اما اما اینا
تهیونگ: اینا چی ها د حرف بزن اینا چیههههه
مادر بزرگ تهیونگ : تهیونگ پسرم آروم باش واستا تا باهم
تهیونگ: همتون خیانت کار و قاتل اید چجوری میتونید با کار هایی به سر پدر و مادر آوردید کنار بیاید عذاب وجدان ندارید شما هاا؟
زن چان : مگه تو به خاطر کارهایی که با بقیه افراد میکنی عذاب وجدان داری ؟ به خاطر کاری که با ا/ت کردی عذاب وجدان داری ؟
تهیونگ : دهنتو ببند من حد اقل آدم نکشتم، تو قضیه ا/ت و از کجا میدونی ؟
*تو دستاش اون زن و محاصره کرده بود هر لحظه امکان داشت هر اتفاقی بیوفته که پدر بزگ ته اوتو نجات داد....
تهیونگ: ببریدشون.....
*تهیونگ رو کرده بود به مادربزرگ و پدر بزرگش...
تهیونگ: شما هم به وقتش ....
و با عصبانیت از اتاق رفت بیرون ........
کوک ویو : چند ساعتی بود کنار ا/ت بودم به دارو خواب آور و آرام بخش باعث شده بود بیهوش باشه به ا/ت که نگاه میکردم هر لحظه بیشتر از قبل از خودم متنفر میشدم نتونستم به خوبی ازش مراقبت کنم اونقدر که باید حواسم بهش نبود همش تقصیر خودم بود زخم ها و کبودی های رو بدنش باعث میشد هر لحظه فکر احمقانه ای به سرم بزنه و نسخه کیم و بپیچونم تو همین افکار بودم که دکتر صدام زد
دکتر : آقای جئون امکانش هست چند لحظه باهاتون صحبت کنم ؟
کوک: بله حتما بفرمایید
دکتر : اگر امکانش هست بریم اتاق من
کوک : ....
دکتر : با تو جه به شرایط خانوم جئون هیچ چیز نرمال نیست از یه طرف سیستم ایمنی بدنشون به شدت ضعیفه و از طرف دیگه جراحت ها و زخم های روی بدنشون و ضربه هایی که بهشون وارد شده کار و سخت میکنه با تو جه به یه سری جزئیات دیگه که بهتره بهش نپردازیم امکان هر اتفاقی هست مثل ضعف از دست دادن تعادل بهم خوردن حالات روحی و جسمی و گاهی اوقات .....
کوک :......
دکتر : تنها کاری که شما میتونید بکنید اینکه به هیچ وجه تنهامون نزارید
پرستار : آقای دکتر .....
۷.۰k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.