P4
ویو تهیونگ
بالاخره یه رو تعطیلی. حالا میتونم یکم نفس بکشم.دلم برای جیهوپ تنگ شده بود اون توی یکی از بار ها نزدیک بیمارستان کار می کرد.
ویو نویسنده.
با لباس هایی که هیچکس فکرش رو نمیکرد.لباس های مردونه اما در حد فاک توی تن تهیونگ بود .
دو دکمه اوی پیراهنش رو باز گذاشته بود و باعث شد بدنش سیرش کمی معلوم باشه.
(علامت جیهوپ*)
*دوباره امدی اینجا و مشتری های من نمیتون از این میز دور بشن.
جیهوپ از پشت میز ویسکی برای تهیونگ آماده کرد .
تهیونگ لبخند ملایمی زد .
+امگای محبوب بودن همیچین شلوغی هام داره دیگه .
جیهوپ خندید و روی صندلی نشست.
*تو اون اعتماد به نفست.خب بگو ببینم بیمارستان چطوره؟؟خانوادت چی آخرین بار کی دیدیشون؟
تهیونگ همینطور ویسکی میخورد جواب داد
+فکر کنم ۱ ماهی میشه بهشون سر نزدم..
*اون پسره سوهیون نتونست قلب این دکتر پرستار جون رو به دست بیاره؟؟
تهیونگ خندید.
+مسخره نباش..
جیهوپ خواست چیزی بگه که فردجدیدی به میز نزدیک شد و کنار تهیونگ نشست.
تهیونگ رایحه ی تقریبا آشنایی رو حس کرد. تهیونگ آروم سرش رو چرخوند و با دیدن نیم رخ آشنای خون توی رگ هاش سرعت جا به جا می شد .
همون پدر هات جون خوشتبپ و خوش استایل تهیونگ اینا رو به خودش میگفت .
جونگکوک که همون اول متوجه رایحه ی پسر شده بود طرز باور نکردنی ای به یاد داشت.یه تماس چشمی با تهیونگ بر قرار کرد که باعث شد بدن تهیونگ مور مور بشه .
اما نگاهش رو نگرفت .تهیونگ قبرس تموم شد و بحث رو باز کرد .
+اولین بار اینجا میبنمت این نزدیکا زندگی میکنی ؟؟
تهیونگ به خودش آفرین فرستاد.
جونگ کوک سرش رو خم کرد و با آرامش به امگا خیره شد.
-اره اولین باره که اینجام.
تهیونگ لعنتی به خودش فرستاد..چقدر صداش هاته و جذابه..
+برای پدر بودن زیادی هات..نیستی ؟؟
جونگکوک نیشخندی زد و با لحن جذابی تری گفت :
-داری باهام لاس میزنی .؟امگا؟
+بیخیال کاملا مشخصه .نکن با یه تازه کاره مسیح لاس نمیزنم.
جونگ کوک ابرویی بالا انداخت.
-اینطوره؟
+ازت خوشم آمد بابای ته سان.
-هم توم چطور برای پدرت ..بودن زیادی جون نیستی ؟؟
+من پدرش نیستم .
-ولی مطمئنم خیلا دوست دارن زیرشون ددی صدات کنن.حتی با اینکه امگایی.
+تو چی ؟تو هم جزو اون دسته ها هستی ؟
-نه کوچولو.این کارا تایپ من نیست.
+اخ..مامان ته سان ناراحت میشهههه بدونه همسرش داره با سه امگا تو بار لاس میزنه .
-بهم میخوره متاهل باشم و توی بار با یه امگا لاس بزنم؟؟
ادامه دارد..
بالاخره یه رو تعطیلی. حالا میتونم یکم نفس بکشم.دلم برای جیهوپ تنگ شده بود اون توی یکی از بار ها نزدیک بیمارستان کار می کرد.
ویو نویسنده.
با لباس هایی که هیچکس فکرش رو نمیکرد.لباس های مردونه اما در حد فاک توی تن تهیونگ بود .
دو دکمه اوی پیراهنش رو باز گذاشته بود و باعث شد بدنش سیرش کمی معلوم باشه.
(علامت جیهوپ*)
*دوباره امدی اینجا و مشتری های من نمیتون از این میز دور بشن.
جیهوپ از پشت میز ویسکی برای تهیونگ آماده کرد .
تهیونگ لبخند ملایمی زد .
+امگای محبوب بودن همیچین شلوغی هام داره دیگه .
جیهوپ خندید و روی صندلی نشست.
*تو اون اعتماد به نفست.خب بگو ببینم بیمارستان چطوره؟؟خانوادت چی آخرین بار کی دیدیشون؟
تهیونگ همینطور ویسکی میخورد جواب داد
+فکر کنم ۱ ماهی میشه بهشون سر نزدم..
*اون پسره سوهیون نتونست قلب این دکتر پرستار جون رو به دست بیاره؟؟
تهیونگ خندید.
+مسخره نباش..
جیهوپ خواست چیزی بگه که فردجدیدی به میز نزدیک شد و کنار تهیونگ نشست.
تهیونگ رایحه ی تقریبا آشنایی رو حس کرد. تهیونگ آروم سرش رو چرخوند و با دیدن نیم رخ آشنای خون توی رگ هاش سرعت جا به جا می شد .
همون پدر هات جون خوشتبپ و خوش استایل تهیونگ اینا رو به خودش میگفت .
جونگکوک که همون اول متوجه رایحه ی پسر شده بود طرز باور نکردنی ای به یاد داشت.یه تماس چشمی با تهیونگ بر قرار کرد که باعث شد بدن تهیونگ مور مور بشه .
اما نگاهش رو نگرفت .تهیونگ قبرس تموم شد و بحث رو باز کرد .
+اولین بار اینجا میبنمت این نزدیکا زندگی میکنی ؟؟
تهیونگ به خودش آفرین فرستاد.
جونگ کوک سرش رو خم کرد و با آرامش به امگا خیره شد.
-اره اولین باره که اینجام.
تهیونگ لعنتی به خودش فرستاد..چقدر صداش هاته و جذابه..
+برای پدر بودن زیادی هات..نیستی ؟؟
جونگکوک نیشخندی زد و با لحن جذابی تری گفت :
-داری باهام لاس میزنی .؟امگا؟
+بیخیال کاملا مشخصه .نکن با یه تازه کاره مسیح لاس نمیزنم.
جونگ کوک ابرویی بالا انداخت.
-اینطوره؟
+ازت خوشم آمد بابای ته سان.
-هم توم چطور برای پدرت ..بودن زیادی جون نیستی ؟؟
+من پدرش نیستم .
-ولی مطمئنم خیلا دوست دارن زیرشون ددی صدات کنن.حتی با اینکه امگایی.
+تو چی ؟تو هم جزو اون دسته ها هستی ؟
-نه کوچولو.این کارا تایپ من نیست.
+اخ..مامان ته سان ناراحت میشهههه بدونه همسرش داره با سه امگا تو بار لاس میزنه .
-بهم میخوره متاهل باشم و توی بار با یه امگا لاس بزنم؟؟
ادامه دارد..
۳.۵k
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.