مافیای سختگیر part 6
کوک : باشه خودت خواستی
و کوک ا.ت را قلقلک میده تا ا.ت به تسلیم شدن بیفته
ا.ت : باشه باشه بسه دیگه
کوک : برای اینکه بس کنم شرط داره
ا.ت : چه شرط....
گوشی کوک زنگ خورد یونا بود
کوک سریع از روی ا.ت بلند شد و رفت بیرون تا با یونا حرف بزنه
ا.ت ویو
وقتی یونا زنگ زد کوک سریع از روم بلند شد و رفت بیرون تا باهاش حرف بزنه . از روی زمین پاشدم و سرو وضعم را مرتب کردم و رفتم پایین
م.ک : ما دیگه رفع زحمت کنیم
ب.ک : اره دیگه باید بریم شب هم اینجا موندیم خیلی مزاحم شدیم
م.ت : این چه حرفیه . تا نهار بمونید بعد برید
ب.ت : درسته بعد از نهار برید
م.ک ب.ک : باشه
م.ک : میگم کوک امروز سهشنبه است الانم که ما اینجاییم
به جای اینکه فردا برید خرید الان برید
م.ت : فکر خوبیه الان برید
کوک : اما
ب.ک : کوک با ا.ت همین الان برید خرید عروسی و بیاید
کوک : باشه
ا.ت : پس من میرم آماده بشم
کوک روبه مامانش : من تاکسی میگیرم میرم خونه لباس عوض کنم و با ماشین میام دنبال ا.ت
م.ک : باشه برو
کوک رفت
ا.ت ویو
قرار شد امروز بریم خرید عروسی رفتم تو اتاقم تا آماده بشم
لباس خوشگلی را انتخاب کردم و (عکسش را
می زارم ) پوشیدم و آرایش لایت کردم و رفتم پایین منتظر کوک
کوک ویو
تاکسی گرفتم و رفتم خونه اعصابم خورد بود چون یونا باهام قهر کرده و این همش تقصیر ا.ت . یه دوش ده مینی گرفتم و لباسم را پوشیدم ( عکسش را میزارم) و با ماشین رفتم دنبال ا.ت
ا.ت نشسته بود که کوک بوق زد ا.ت خداحافظی کرد و رفت
ا.ت ویو
رفتم و نشستم داخل ماشین بینمون سکوت بود که من گفتم
ا.ت : اول کجا میریم
کوک : لباس عروس بخریم (سرد )
ا.ت : چرا دوباره سرد شدی باهام
کوک : ا.ت سوال نپرس اعصابم خورده
ا.ت : اما ...
کوک : ساکت شو (داد بلند)
ا.ت : .....
ا.ت ویو
وقتی سرم داد زد دیگه هیچی نگفتم و بغض کردم .
یهو چی شد همیچی داشت درست میشد کوک داشت باهام گرم میگرفت اما چرا یهو باهام سرد شد
کوک : رسیدیم پیاده شو (سرد )
ا.ت : باشه (اروم)
کوک ویو
با ا.ت رفتیم داخل مغازه که یهو ....
پارت ۶ تمام شد
لطفاً حمایت کنید 🤍☺️🙃🌸
اسلاید اول لباس ا.ت برای بیرون
اسلاید دوم لباس کوک برای بیرون
و کوک ا.ت را قلقلک میده تا ا.ت به تسلیم شدن بیفته
ا.ت : باشه باشه بسه دیگه
کوک : برای اینکه بس کنم شرط داره
ا.ت : چه شرط....
گوشی کوک زنگ خورد یونا بود
کوک سریع از روی ا.ت بلند شد و رفت بیرون تا با یونا حرف بزنه
ا.ت ویو
وقتی یونا زنگ زد کوک سریع از روم بلند شد و رفت بیرون تا باهاش حرف بزنه . از روی زمین پاشدم و سرو وضعم را مرتب کردم و رفتم پایین
م.ک : ما دیگه رفع زحمت کنیم
ب.ک : اره دیگه باید بریم شب هم اینجا موندیم خیلی مزاحم شدیم
م.ت : این چه حرفیه . تا نهار بمونید بعد برید
ب.ت : درسته بعد از نهار برید
م.ک ب.ک : باشه
م.ک : میگم کوک امروز سهشنبه است الانم که ما اینجاییم
به جای اینکه فردا برید خرید الان برید
م.ت : فکر خوبیه الان برید
کوک : اما
ب.ک : کوک با ا.ت همین الان برید خرید عروسی و بیاید
کوک : باشه
ا.ت : پس من میرم آماده بشم
کوک روبه مامانش : من تاکسی میگیرم میرم خونه لباس عوض کنم و با ماشین میام دنبال ا.ت
م.ک : باشه برو
کوک رفت
ا.ت ویو
قرار شد امروز بریم خرید عروسی رفتم تو اتاقم تا آماده بشم
لباس خوشگلی را انتخاب کردم و (عکسش را
می زارم ) پوشیدم و آرایش لایت کردم و رفتم پایین منتظر کوک
کوک ویو
تاکسی گرفتم و رفتم خونه اعصابم خورد بود چون یونا باهام قهر کرده و این همش تقصیر ا.ت . یه دوش ده مینی گرفتم و لباسم را پوشیدم ( عکسش را میزارم) و با ماشین رفتم دنبال ا.ت
ا.ت نشسته بود که کوک بوق زد ا.ت خداحافظی کرد و رفت
ا.ت ویو
رفتم و نشستم داخل ماشین بینمون سکوت بود که من گفتم
ا.ت : اول کجا میریم
کوک : لباس عروس بخریم (سرد )
ا.ت : چرا دوباره سرد شدی باهام
کوک : ا.ت سوال نپرس اعصابم خورده
ا.ت : اما ...
کوک : ساکت شو (داد بلند)
ا.ت : .....
ا.ت ویو
وقتی سرم داد زد دیگه هیچی نگفتم و بغض کردم .
یهو چی شد همیچی داشت درست میشد کوک داشت باهام گرم میگرفت اما چرا یهو باهام سرد شد
کوک : رسیدیم پیاده شو (سرد )
ا.ت : باشه (اروم)
کوک ویو
با ا.ت رفتیم داخل مغازه که یهو ....
پارت ۶ تمام شد
لطفاً حمایت کنید 🤍☺️🙃🌸
اسلاید اول لباس ا.ت برای بیرون
اسلاید دوم لباس کوک برای بیرون
۲۳.۹k
۲۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.