نقاب دار مشکی
𝙗𝙡𝙖𝙘𝙠 𝙢𝙖𝙨𝙠𝙚𝙙
(𝙋𝙖𝙧𝙩 24)
( بعد چند ساعت مدرسه تموم شد و همه حیاط بودن و داشتن به سمت در خروجی میرفتن.....)
امیلیا: سوجین من دارم از استرس میمیرم....
سوجین: برای چی....
امیلیا: برای فردا.... تهیونگ بلیط هامون رو داد و گفت فردا ساعت 7 باید بریم کنسرت و اونم جلوی جلوی ردیف اول وایییییی......
سوجین: وای اره..... من امشب خوابم نمیبره برای فردا خیلی هیجان دارم.....
امیلیا: منم....
سوجین: ات....
ات: هوم...؟
سوجین: میگم توعم که فردا باهامون میای شرط میبندم عاشق بی تی اس میشی ....
ات: اوکی شرط میبندی؟! ....
سوجین: اره..... اگه خوشت اومد باید با یونگی دوست بشی ..... اگه خوشت نیومد من و امیلیا میریم با جونگ کوک و تهیونگ رل میزنیم اوکی؟؟....
ات: اوکی قبوله.....
( یهو جیمین میاد سمت ات و میگه....)
جیمین: ات تو فردا کنسرت میای دیگه....
ات: اوهوم با این 3 کله پوک...
جیمین: ( میخنده)..... اوکی میبینمتون خدافظ....
ات: خدافظ.... ( با لبخند)
میرا: اووو میبینم که رفیق جون جونی شدی با جیمین....
ات: داداشمه..... هر چیه از اون عن بهتره....
میرا: یونگی میگی؟....
ات: اره....
امیلیا: بیچاره اون که کاری نکرده....
ات: تو خفه شو ها.....
پرش زمانی فردا ساعت 5
ات ویو
با گوشیم داشتم ور میرفتم که امروز کنسرت بود و بچه ها منو میخواستن بزور ببرن.... ساعت 7 باید اونجا میبودیم که میرا گفت من میام دنبال همتون.... من و امیلیا و میرا و سوجین دیروز رفتیم ناخن هامونو درست کردیم..... گوشیمو گذاشتم کنار و رفتم حموم یه دوش 20 مینی گرفتم و اومدم بیرون و رفتم سمت کمد و لباسمو انتخاب کردم..... حوله رو در اوردم و خودمو خشک کردم و نشستم و یه میکاپ ساده کردم و موهام شونه کردم و خشک کردم و چون کوتاه بود یکم مدل دادم..... لباسامو پوشیدم و عطر زدم و کیفمو برداشتم و وسایل هایی که میخواستم گذاشتم توش و ارمیبمب رو برداشتم و رفتم پایین دیدم سوجین نشسته رو مبل و منتظر من بود..... ساعت شد 6 و ربع که تا استیج نیم ساعت راه بود.....
ات: من اماده ام.... هنوز میرا نیومده؟
سوجین: نه هنوز....
( میرا زنگ زد به سوجین و گفت که جلوی در هست و سوجین همچین بدو بدو رفت که انگار یکی داشت دنبالش میکرد ..... سوار شدیم و همشون خیلی هیجان داشتن جز من.....)
امیلیا: بچه ها توروخدا اب قندی چیزی بیارید من اونجا قش میکنم.....
سوجین: هممون اب قند لازمیم جز ات....
ات: فکر کنم اونجا همچین جیغ بزنید که کلا استیج ریزش کنه تو سرمون....
سوجین: دقیقا..... وای..... دارم میمیرم
میرا: یادتون نره بلوتوث های گوشیتونو روشن کنید.....
ات: چرا؟...
میرا: اسکل چون از اونجا ارمی بمب وصل میشه به سیستم استیج و روشن میشه و سیستم رنگ هارو انتخاب می کنه....
ات: اها.....
( عکس استایل همشون میزارم)
ادامه اش تو کامنتا.....
(𝙋𝙖𝙧𝙩 24)
( بعد چند ساعت مدرسه تموم شد و همه حیاط بودن و داشتن به سمت در خروجی میرفتن.....)
امیلیا: سوجین من دارم از استرس میمیرم....
سوجین: برای چی....
امیلیا: برای فردا.... تهیونگ بلیط هامون رو داد و گفت فردا ساعت 7 باید بریم کنسرت و اونم جلوی جلوی ردیف اول وایییییی......
سوجین: وای اره..... من امشب خوابم نمیبره برای فردا خیلی هیجان دارم.....
امیلیا: منم....
سوجین: ات....
ات: هوم...؟
سوجین: میگم توعم که فردا باهامون میای شرط میبندم عاشق بی تی اس میشی ....
ات: اوکی شرط میبندی؟! ....
سوجین: اره..... اگه خوشت اومد باید با یونگی دوست بشی ..... اگه خوشت نیومد من و امیلیا میریم با جونگ کوک و تهیونگ رل میزنیم اوکی؟؟....
ات: اوکی قبوله.....
( یهو جیمین میاد سمت ات و میگه....)
جیمین: ات تو فردا کنسرت میای دیگه....
ات: اوهوم با این 3 کله پوک...
جیمین: ( میخنده)..... اوکی میبینمتون خدافظ....
ات: خدافظ.... ( با لبخند)
میرا: اووو میبینم که رفیق جون جونی شدی با جیمین....
ات: داداشمه..... هر چیه از اون عن بهتره....
میرا: یونگی میگی؟....
ات: اره....
امیلیا: بیچاره اون که کاری نکرده....
ات: تو خفه شو ها.....
پرش زمانی فردا ساعت 5
ات ویو
با گوشیم داشتم ور میرفتم که امروز کنسرت بود و بچه ها منو میخواستن بزور ببرن.... ساعت 7 باید اونجا میبودیم که میرا گفت من میام دنبال همتون.... من و امیلیا و میرا و سوجین دیروز رفتیم ناخن هامونو درست کردیم..... گوشیمو گذاشتم کنار و رفتم حموم یه دوش 20 مینی گرفتم و اومدم بیرون و رفتم سمت کمد و لباسمو انتخاب کردم..... حوله رو در اوردم و خودمو خشک کردم و نشستم و یه میکاپ ساده کردم و موهام شونه کردم و خشک کردم و چون کوتاه بود یکم مدل دادم..... لباسامو پوشیدم و عطر زدم و کیفمو برداشتم و وسایل هایی که میخواستم گذاشتم توش و ارمیبمب رو برداشتم و رفتم پایین دیدم سوجین نشسته رو مبل و منتظر من بود..... ساعت شد 6 و ربع که تا استیج نیم ساعت راه بود.....
ات: من اماده ام.... هنوز میرا نیومده؟
سوجین: نه هنوز....
( میرا زنگ زد به سوجین و گفت که جلوی در هست و سوجین همچین بدو بدو رفت که انگار یکی داشت دنبالش میکرد ..... سوار شدیم و همشون خیلی هیجان داشتن جز من.....)
امیلیا: بچه ها توروخدا اب قندی چیزی بیارید من اونجا قش میکنم.....
سوجین: هممون اب قند لازمیم جز ات....
ات: فکر کنم اونجا همچین جیغ بزنید که کلا استیج ریزش کنه تو سرمون....
سوجین: دقیقا..... وای..... دارم میمیرم
میرا: یادتون نره بلوتوث های گوشیتونو روشن کنید.....
ات: چرا؟...
میرا: اسکل چون از اونجا ارمی بمب وصل میشه به سیستم استیج و روشن میشه و سیستم رنگ هارو انتخاب می کنه....
ات: اها.....
( عکس استایل همشون میزارم)
ادامه اش تو کامنتا.....
۸.۴k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.