"𝔀𝓱𝓸 𝓲𝓼 𝓶𝔂 𝓱𝓮𝓪𝓻𝓽 𝔀𝓪𝓽𝓲𝓷𝓰 𝓯𝓸𝓻?"
"𝔀𝓱𝓸 𝓲𝓼 𝓶𝔂 𝓱𝓮𝓪𝓻𝓽 𝔀𝓪𝓽𝓲𝓷𝓰 𝓯𝓸𝓻?"
قلب من منتظر کیه؟
پارت1
ا.ت ویو:
با احساس نور خورشید که از پنجره اتاقم به چشمم میخورد و احساس گرما هم بهم میداد بیدار شدم و لبخند زدم به خاطر اینکه امروز با جیمین برای اولین بار میخواستیم بریم سر قرار خیلی ذوق زده بودم از میز کنار تختم گوشیم رو برداشتم و اول ساعت رو نگاه کردم که 12:22دقیقه رو نشون میداد و بعد نوتیفیکیشن جیمین رو دیدم لبخندی زدم و رمز گوشیم رو زدم و وارد واتساپ شدم و پیامشو خونده بودم که نوشته بود:
"جیمین:لیدی زیبای من صبح بخیر،دیشب خوب خوابیدی؟امروز ساعت ۱ و نیم میبینمت💜"
ا.ت:واییی چه دلبری ای هم میکنههه*جیغ*
میا:چته تو باز؟*به در اتاقت تکیه داده*
ا.ت:هوی تو چرا اینجایی برو بیرون!
میا:ببین خواهر جونم میدونم که امروز میخوای با دوست پسرت بری بیرون اما بابا داره یه حرفای عجیبی میزنه انگار یه گندی زده..،بیا یواشکی برو گوش کن..
ا.ت:هوم؟؟اوکی..*تعجب*
یواشکی و با نوک پاهام چند تا پله رو اومدم پایین و فالگوش وایسادم و به حرف های مامان و بابام گوش دادم..
مامان ا.ت:چ..چی؟تو میخوای دخترتو به پسر آقای جئون بدی؟؟!اما ته وو..تو که میدونی دخترت با پارک جیمین قرار میزاره..اونا همدیگه رو دوست دارن..
پدر ا.ت:میدونم...میدونم...اما من یه گند خیلی بزرگ زدم که نمیشه جمعش کرد..و حالا آقای جئون ته وونگ اومده از شرایط سو استفاده کرده و گفته چون همسر پسرش نمیتونه باردار بشه میخواد یه همسر دیگه برای پسرش بگیره و گفته که دختر مارو میخواد..
اسلاید دو شخصیت های اصلی داستان✨️
شرط پارت بعد:
فالور ۲۵۰
لایک ۲۰
کامنت ۱۰
قلب من منتظر کیه؟
پارت1
ا.ت ویو:
با احساس نور خورشید که از پنجره اتاقم به چشمم میخورد و احساس گرما هم بهم میداد بیدار شدم و لبخند زدم به خاطر اینکه امروز با جیمین برای اولین بار میخواستیم بریم سر قرار خیلی ذوق زده بودم از میز کنار تختم گوشیم رو برداشتم و اول ساعت رو نگاه کردم که 12:22دقیقه رو نشون میداد و بعد نوتیفیکیشن جیمین رو دیدم لبخندی زدم و رمز گوشیم رو زدم و وارد واتساپ شدم و پیامشو خونده بودم که نوشته بود:
"جیمین:لیدی زیبای من صبح بخیر،دیشب خوب خوابیدی؟امروز ساعت ۱ و نیم میبینمت💜"
ا.ت:واییی چه دلبری ای هم میکنههه*جیغ*
میا:چته تو باز؟*به در اتاقت تکیه داده*
ا.ت:هوی تو چرا اینجایی برو بیرون!
میا:ببین خواهر جونم میدونم که امروز میخوای با دوست پسرت بری بیرون اما بابا داره یه حرفای عجیبی میزنه انگار یه گندی زده..،بیا یواشکی برو گوش کن..
ا.ت:هوم؟؟اوکی..*تعجب*
یواشکی و با نوک پاهام چند تا پله رو اومدم پایین و فالگوش وایسادم و به حرف های مامان و بابام گوش دادم..
مامان ا.ت:چ..چی؟تو میخوای دخترتو به پسر آقای جئون بدی؟؟!اما ته وو..تو که میدونی دخترت با پارک جیمین قرار میزاره..اونا همدیگه رو دوست دارن..
پدر ا.ت:میدونم...میدونم...اما من یه گند خیلی بزرگ زدم که نمیشه جمعش کرد..و حالا آقای جئون ته وونگ اومده از شرایط سو استفاده کرده و گفته چون همسر پسرش نمیتونه باردار بشه میخواد یه همسر دیگه برای پسرش بگیره و گفته که دختر مارو میخواد..
اسلاید دو شخصیت های اصلی داستان✨️
شرط پارت بعد:
فالور ۲۵۰
لایک ۲۰
کامنت ۱۰
۲۴۱
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.