مافیای سختگیر فصل دوم part 13
ا.ت : چیشده
کوک : چیزی نیست فقط امروز باید برم شرکت
ا.ت : .. شر..کت
کوک : اره .. اما اگه نمیخوای نمیرم
ا.ت : نه بابا..برو
کوک : مطمئنی ا.ت .. نمیخوای بمونم
ا.ت : اره ... تو برو و به کارات برس چند وقته نرفتی شرکت
کوک : .. پس .. باشه اما اگه میخوای به میا زنگ بزنم و بگم بیاد پیشت
ا.ت : کوک .. مگه من پچم.. نه نمیخواد
کوک : .. باشه .. اما اگه خودت خواستی.. بهش بگو بیاد
ا.ت : بااااشه
کوک : ( خنده ) من دیگه میرم بالا اماده بشم
ا.ت : باشه .. برو .. ( و کوک رفت بالا داخل اتاق تا آماده بشه )
( چند مین بعد )
ا.ت ویو
کوک رفت بالا تا آماده بشه چند مین گذشت و دیدم کوک آماده شده و داره از پلهها میاد پایین رفتم سمتش و بدرقهاش کردم و اونم رفت و سوار ماشین شد و راه افتاد سمت شرکت ... خب حالا من موندم ... چیکار کنم رفتم داخل آشپزخونه و خواستم پیش اجوما یه کاری انجام بدم و خودم را سرگرم کنم ... اما آجوما نگذاشت و منم از آشپزخونه اومدم بیرون و رفتم بالا داخل اتاق که یهو گوشیم زنگ خورد میا بود ..بلههه کوک کار خودش را کرده بود گوشی را برداشتم و جواب دادم
ا.ت : الو .. سلام میا
میا : سلام ا.ت .. خوبی حالت بهتره
ا.ت : اره... خوبم نگرن نباش .. تو خوبی
میا : اره منم خوبم .. میگم ا.ت
ا.ت : بله
میا : میای بریم کافه ی همیشگی
ا.ت : ... برای چی
میا: اماده شو میام دنبالت اونجا بهت میگم ( و گوشی را قطع کرد)
ا.ت : الوو .. میا .. قطع کرد
ا.ت ویو
رفتم سمت کمد و لباسم را برداشتم و پوشیدم و موهام را باز گذاشتم و کیف و گوشیم را برداشتم و از پلهها اومدم پایین و داخل سالن منتظر میا بودم که یهو زنگ در خورده شد و در را باز کردم و دیدم میاست و با هم راه افتادیم سمت کافه... چون میدونستم کوک این کار را کرده و به میا زنگ زده ... قبول کردم و دیگه به کوک خبر ندادم چون میدونم خودش به میا گفته که بیاد دنبال من ... بعد از چند مین رسیدیم کافه و نشستیم و من گفتم
ا.ت : خب میشنوم ... چی شده
میا : .. بزار اول یه چیزی سفارش بدیم.. ( و گارسون را صدا زد)
گارسون : سلام .. چی میل دارید
میا روبه ا.ت : قهوه میخوری
ا.ت : اره
میا : پس .. لطفاً دوتا قهوه برامون بیارین
گارسون: باشه ( و رفت )
ا.ت : خب .. اینم از قهوت ... دیگه توضیح بده .. چیشده
میا : خب .. ا.ت من به کمکت نیاز دارم
ا.ت : چیشده
میا : .. با یه پسری اشنا شدم .. گفت که توی بار قرار بزاریم
ا.ت : خب .. این چیش به من مربوط میشه
میا : .. یعنی اینکه اون با دوستش میاد
ا.ت : ..خب
میا : .. خب .. که دیگه من که نمیتونم تنهایی برم
ا.ت : یعنی الان میخوای من باهات بیام
میا : اره
ا.ت : اصلا فکرشم نکن.. میا
میا : ..ا.ت لطفاً.. فقط همین یه شبه
ا.ت : ..خب .. باشه
میا : مرسیییی ا.ت
ا.ت ویو
میا خیلی اصرار میکرد و منم فکر کردم که کوک برام توی بار یه سورپرایز آماده کرده برای ..همین قبول کردم ... قهوههامون را خوردیم و از کافه اومدیم بیرون و میا گفت
میا : میگم ا.ت
ا.ت : بله
میا : بیا بریم .. پاساژ برای .. امشب لباس بخریم
ا.ت : .. باشه ( و با میا رفتند داخل یه پاساژ و برای امشب لباس خریدند و اومدند بیرون )
میا : .. خب.. ساعت هفت میام دنبالت ا.ت باشه
ا.ت : باشه ( و میا رفت و ا.ت هم رفت خونه و در را زد و اجوما در را باز کرد و ا.ت اومد داخل و ... )
پارت ۱۳ تموم شد ✨🤍
لطفاً حمایییییتتتت کنید ❤️✨
شرط
لایک: ۶۰
کامنت : ۳۰
فالور: ۴۸۵
کوک : چیزی نیست فقط امروز باید برم شرکت
ا.ت : .. شر..کت
کوک : اره .. اما اگه نمیخوای نمیرم
ا.ت : نه بابا..برو
کوک : مطمئنی ا.ت .. نمیخوای بمونم
ا.ت : اره ... تو برو و به کارات برس چند وقته نرفتی شرکت
کوک : .. پس .. باشه اما اگه میخوای به میا زنگ بزنم و بگم بیاد پیشت
ا.ت : کوک .. مگه من پچم.. نه نمیخواد
کوک : .. باشه .. اما اگه خودت خواستی.. بهش بگو بیاد
ا.ت : بااااشه
کوک : ( خنده ) من دیگه میرم بالا اماده بشم
ا.ت : باشه .. برو .. ( و کوک رفت بالا داخل اتاق تا آماده بشه )
( چند مین بعد )
ا.ت ویو
کوک رفت بالا تا آماده بشه چند مین گذشت و دیدم کوک آماده شده و داره از پلهها میاد پایین رفتم سمتش و بدرقهاش کردم و اونم رفت و سوار ماشین شد و راه افتاد سمت شرکت ... خب حالا من موندم ... چیکار کنم رفتم داخل آشپزخونه و خواستم پیش اجوما یه کاری انجام بدم و خودم را سرگرم کنم ... اما آجوما نگذاشت و منم از آشپزخونه اومدم بیرون و رفتم بالا داخل اتاق که یهو گوشیم زنگ خورد میا بود ..بلههه کوک کار خودش را کرده بود گوشی را برداشتم و جواب دادم
ا.ت : الو .. سلام میا
میا : سلام ا.ت .. خوبی حالت بهتره
ا.ت : اره... خوبم نگرن نباش .. تو خوبی
میا : اره منم خوبم .. میگم ا.ت
ا.ت : بله
میا : میای بریم کافه ی همیشگی
ا.ت : ... برای چی
میا: اماده شو میام دنبالت اونجا بهت میگم ( و گوشی را قطع کرد)
ا.ت : الوو .. میا .. قطع کرد
ا.ت ویو
رفتم سمت کمد و لباسم را برداشتم و پوشیدم و موهام را باز گذاشتم و کیف و گوشیم را برداشتم و از پلهها اومدم پایین و داخل سالن منتظر میا بودم که یهو زنگ در خورده شد و در را باز کردم و دیدم میاست و با هم راه افتادیم سمت کافه... چون میدونستم کوک این کار را کرده و به میا زنگ زده ... قبول کردم و دیگه به کوک خبر ندادم چون میدونم خودش به میا گفته که بیاد دنبال من ... بعد از چند مین رسیدیم کافه و نشستیم و من گفتم
ا.ت : خب میشنوم ... چی شده
میا : .. بزار اول یه چیزی سفارش بدیم.. ( و گارسون را صدا زد)
گارسون : سلام .. چی میل دارید
میا روبه ا.ت : قهوه میخوری
ا.ت : اره
میا : پس .. لطفاً دوتا قهوه برامون بیارین
گارسون: باشه ( و رفت )
ا.ت : خب .. اینم از قهوت ... دیگه توضیح بده .. چیشده
میا : خب .. ا.ت من به کمکت نیاز دارم
ا.ت : چیشده
میا : .. با یه پسری اشنا شدم .. گفت که توی بار قرار بزاریم
ا.ت : خب .. این چیش به من مربوط میشه
میا : .. یعنی اینکه اون با دوستش میاد
ا.ت : ..خب
میا : .. خب .. که دیگه من که نمیتونم تنهایی برم
ا.ت : یعنی الان میخوای من باهات بیام
میا : اره
ا.ت : اصلا فکرشم نکن.. میا
میا : ..ا.ت لطفاً.. فقط همین یه شبه
ا.ت : ..خب .. باشه
میا : مرسیییی ا.ت
ا.ت ویو
میا خیلی اصرار میکرد و منم فکر کردم که کوک برام توی بار یه سورپرایز آماده کرده برای ..همین قبول کردم ... قهوههامون را خوردیم و از کافه اومدیم بیرون و میا گفت
میا : میگم ا.ت
ا.ت : بله
میا : بیا بریم .. پاساژ برای .. امشب لباس بخریم
ا.ت : .. باشه ( و با میا رفتند داخل یه پاساژ و برای امشب لباس خریدند و اومدند بیرون )
میا : .. خب.. ساعت هفت میام دنبالت ا.ت باشه
ا.ت : باشه ( و میا رفت و ا.ت هم رفت خونه و در را زد و اجوما در را باز کرد و ا.ت اومد داخل و ... )
پارت ۱۳ تموم شد ✨🤍
لطفاً حمایییییتتتت کنید ❤️✨
شرط
لایک: ۶۰
کامنت : ۳۰
فالور: ۴۸۵
۴۱.۲k
۰۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.