PART 2
که یهو دستمالی رو جلو دهنم حس کردم و سیاهی مطلق
فلش بک به ۲ ساعت پیش
ویو جین
میخواستم جونگ کوک رو شکنجه ش بدم یه فکری به سرم زد خواهرش رو بدزدم از اونجایی که خواهرش نقطه ضعفش هست
بادیگارد ها :چشم ارباب
زمان حال
ویو جین
بادیگارد شخصی جین:ارباب آوردیم ش
^ بدین ش به من(براید استایل بغلش کردن گذاشتم تو اتاقم)
(بادیگارد جین رو از این به بعد مینویسم€)
€ چشم ارباب
۳۰ مین بعد
ویو ات
بیدار شدم سر در خیلی شدیدی داشتم
_ آهای اینجا کسی نیست؟
^چه عجب بیدار شدی؟
_تو .....تو کی هستی هان(با داد وگریه)
^یکی از بزرگترین دشمن های داداشت
_دادشم!
منو ول کن من کاری نکردم به خدا گناهي نکردم
^تا وقتی که داداش مافیات بیاد نه
_م...ما..فیا
^مگه نمیدونستی که داداشت مافیاست؟
_هر چی اطلاعات داری بهم بگو
بعد از سوتی دادن کوک
حالا فهمیدی؟
آ..ر.ه
^خیل خوب
از من خوشت میاد؟
_۲درصد اره ۹۸درصد نه
من خیلی گشنمه بهم میتونی غذا بدی؟
^باش عزیزم چی دوست داری
_کیمچی
^ باش
ویو کوک
هر چه قدر بهش زنگ میزنم نیست تو یه بیا خونه اه شاید بهش اینو گفتم نیومده رستم رو به موهام کشیدم دیدم تلفنم داره زنگ میزنه سریعا جواب دادم
÷ ات ...ات حالت خوبه کجایی
^سلام جئون جونگ کوک خواهر کوچولوت دست منه عجب برادری هستی براش اصلا بهش نگفته بودی که یه مافیایی
÷خفه شو عوضی خواهر منو پس بده
^تو همون خیال باش
دینگ دینگ دینگ*
پایان مکالمه
ویو کوک
تهیونگ و جیمین رو جمع کردم رفتیم ات رو پیدا کردیم و رفتیم دنبالش
(بچه ها الان علامت تهیونگ و جیمین رو یادم نیست با اسم مینویسم)
ویو ته ته
کوک بهم گفت که ات رو پیداکرده حالا میریم بیاریم ش
ویو جین بار محض احتیاط به شوگا و نامجون و هوپ گفتم بیان
ویو ات
غذام روخوردم و به جین گفتم میرم بخوابم گفت باشه
بعد از ۱۵ مین
صدای تیراندازی میومد فهمیدم جونگ کوک اومده دنبالم و من از ترس تیراندازی رفتم زیر لحاف قایم شدم
ویو کوک
همه رو زدیم کشتیم اما یهو هوپ غیب شد حتما رفت ات رو برداره رفتم دنبالش
ویو هوپ
رفتم ات رو بردارم که یهو به دستم تیر خورد اون کوک بود و به دست راستم هم زد
ویو ات
یهو در باز شد کوک بود اومد داخل
÷ات بیا بریم
پاشدم و یه سیلی زدم بهش
_تو چطور به خواهرت اعتماد نکردی هان(با داد و گریه)
من با تو جایی نمیام حالا برو گم شو
ویو کوک
براید استایل بغلش کردم اما هی سر صدا میکرد گذاشتمش زمین و یه مشت محکمی به شکمش زدم و گفتم اگه یه بار دیگه جیغ بکشی بد ترش رو میزنم فهمیدی؟
_ا..ر..ه
بردمش تو ماشین و دیگه جنگ تموم شد(جنگ🤣🤣)
تهیونگ و جیمین رفت عمارت خودشون و من و ات رفیم عمارت سیاه(
نکته:عمارت سیاه اسم عمارت جونگ کوک هست
_ اتاقم کجاست
÷اولا اینه دوما تنها اتاق خودت نیست اتاق هردومون هست
فلش بک به ۲ ساعت پیش
ویو جین
میخواستم جونگ کوک رو شکنجه ش بدم یه فکری به سرم زد خواهرش رو بدزدم از اونجایی که خواهرش نقطه ضعفش هست
بادیگارد ها :چشم ارباب
زمان حال
ویو جین
بادیگارد شخصی جین:ارباب آوردیم ش
^ بدین ش به من(براید استایل بغلش کردن گذاشتم تو اتاقم)
(بادیگارد جین رو از این به بعد مینویسم€)
€ چشم ارباب
۳۰ مین بعد
ویو ات
بیدار شدم سر در خیلی شدیدی داشتم
_ آهای اینجا کسی نیست؟
^چه عجب بیدار شدی؟
_تو .....تو کی هستی هان(با داد وگریه)
^یکی از بزرگترین دشمن های داداشت
_دادشم!
منو ول کن من کاری نکردم به خدا گناهي نکردم
^تا وقتی که داداش مافیات بیاد نه
_م...ما..فیا
^مگه نمیدونستی که داداشت مافیاست؟
_هر چی اطلاعات داری بهم بگو
بعد از سوتی دادن کوک
حالا فهمیدی؟
آ..ر.ه
^خیل خوب
از من خوشت میاد؟
_۲درصد اره ۹۸درصد نه
من خیلی گشنمه بهم میتونی غذا بدی؟
^باش عزیزم چی دوست داری
_کیمچی
^ باش
ویو کوک
هر چه قدر بهش زنگ میزنم نیست تو یه بیا خونه اه شاید بهش اینو گفتم نیومده رستم رو به موهام کشیدم دیدم تلفنم داره زنگ میزنه سریعا جواب دادم
÷ ات ...ات حالت خوبه کجایی
^سلام جئون جونگ کوک خواهر کوچولوت دست منه عجب برادری هستی براش اصلا بهش نگفته بودی که یه مافیایی
÷خفه شو عوضی خواهر منو پس بده
^تو همون خیال باش
دینگ دینگ دینگ*
پایان مکالمه
ویو کوک
تهیونگ و جیمین رو جمع کردم رفتیم ات رو پیدا کردیم و رفتیم دنبالش
(بچه ها الان علامت تهیونگ و جیمین رو یادم نیست با اسم مینویسم)
ویو ته ته
کوک بهم گفت که ات رو پیداکرده حالا میریم بیاریم ش
ویو جین بار محض احتیاط به شوگا و نامجون و هوپ گفتم بیان
ویو ات
غذام روخوردم و به جین گفتم میرم بخوابم گفت باشه
بعد از ۱۵ مین
صدای تیراندازی میومد فهمیدم جونگ کوک اومده دنبالم و من از ترس تیراندازی رفتم زیر لحاف قایم شدم
ویو کوک
همه رو زدیم کشتیم اما یهو هوپ غیب شد حتما رفت ات رو برداره رفتم دنبالش
ویو هوپ
رفتم ات رو بردارم که یهو به دستم تیر خورد اون کوک بود و به دست راستم هم زد
ویو ات
یهو در باز شد کوک بود اومد داخل
÷ات بیا بریم
پاشدم و یه سیلی زدم بهش
_تو چطور به خواهرت اعتماد نکردی هان(با داد و گریه)
من با تو جایی نمیام حالا برو گم شو
ویو کوک
براید استایل بغلش کردم اما هی سر صدا میکرد گذاشتمش زمین و یه مشت محکمی به شکمش زدم و گفتم اگه یه بار دیگه جیغ بکشی بد ترش رو میزنم فهمیدی؟
_ا..ر..ه
بردمش تو ماشین و دیگه جنگ تموم شد(جنگ🤣🤣)
تهیونگ و جیمین رفت عمارت خودشون و من و ات رفیم عمارت سیاه(
نکته:عمارت سیاه اسم عمارت جونگ کوک هست
_ اتاقم کجاست
÷اولا اینه دوما تنها اتاق خودت نیست اتاق هردومون هست
۹۰۱
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.