p1
p1
بالاخره تونستم بعد کلی سختی ای مه کشیدم تونستم به اینجا برسم به دری خیره شده بودم که هفت تا فرشته داخلشن اونا نمیدونستن که من قراره به عضوشون اضافه شم خیلی یهویی شد... با لرزش دستی که داشتم زنگ درو فشار دادم که با صدای کیم سوک جین مواجه شدم که یهو در باز شدو با لبخند نگاهی بهم انداخت
جین. عا سلام خانم کاری داشتین..
سرم پایین بود نتونست درست چهرمو ببینه که جین گفت...
جین. بچه ها چیزی سفترش دادین؟(داد)
همه. نه هیونگگگ
جین. عا پس شما چرا اینجایین نکنه آرمی هستین وچطور رات دادن داخل؟(تعجب)
سرمو بالا بردم که باوشمام خیره شد ولی من نه از سر خجالت نمیتونستم حرف بزنم که گفت...
جین. تو اهل اینجا نیستی... تو کی هستی(جدی)
که همون لحظه نامجون امد
نامجون. هیونگ اینجا چخبره؟
ات. مـ من عضو جدید بی تی اسم(آروم)
که همون لحظه جین خنده ی عصیی ای کردو گفت...
جین. یه دختر که نمیدونم واسه کجاس امده به ما میگه عضو بی تی اسم واقعا مسخرس دختر جون این حقه ها قدیمی شده اینجا رو ترک کن...
ات. من مدرک دارم
نامجون. ببینم
ات. بفرمایین
نگاهی ورقه انداختو گفت
نامجون. چطور به ما خبر ندادن هاااا(عصبی)
جین. بیا تو تا کسی ندیده
دستمو گرفتو منو به داخل خونه کشون کشون برد میتونستم نگاهایی که توش تعجب موج میزد رو حس کنم سرم پایین بودو موهای بلندم کل صورتم رو گرفته بود
کوک. این خانم اینجا چیکار میکنه؟!
جین. عضو هشتمه
همه. چییی(داد)
بخاطر دادشون ترییدمو یه قدم عقب رفتم که جین گوشیشو در آوردو به مدیر برنامشون زنگ زد...
جین. آقای.... یع دختر امده دم در خنمون میگه عضو هشتمه برگه رسمی هم داره که امضا خورده...
آقا....
جین. اما اخه بدون پذسیدن نظر ما؟(داد)
آقای....
جین. خیله خب خدافظ
قطع کردو بهم گفت..
جین. سرتو بالا کن ببینمت...
آروم سرمو بالا آوردم نگاهی به همشون که با نفرتو تعجب نگام میکردن انداختم...
جیمین. واسه اینجا نیستی اهل کجایی
ات. ا ایران
نامجون. بشین ببینم
روی کاناپه ای با اعضا فاصله بیشتری داشت نشستم
تهیونگ. خودتو معرفی کن
ات. من پارک ات هستم 22سالمه و اهل ایران هستم
جیمین. چطوری کره ای حرف میزنی؟
ات. با دیدن سریال ها و علاقه شدید بهش یاد گرفتمو کلاس رفتم
نامجون. خب مثل اینکه حالا حالا ها اینجا مونده گاری ما اینجا اتاق خالی نداریم یا باید با یکی از ما هم اتاقی شی یا روی کاناپه
من نمیتونستم با اونا هم اتاقی شم منو به قتل میرسوندن با نگاهاشون که داشت عصبانیت موج میزد نگاهی کردمو گفتم
ات. رو کاناپه میخوابم...
نامجون. لباستم میتونی بزاری داخل کمدی که تو اتاق کوک هست اون یه کمد خالی داره
ادامه دارد..
حوایت کنید🥹❤
گایز اولشه شاید چرت باشه ولی جالب میشه
بالاخره تونستم بعد کلی سختی ای مه کشیدم تونستم به اینجا برسم به دری خیره شده بودم که هفت تا فرشته داخلشن اونا نمیدونستن که من قراره به عضوشون اضافه شم خیلی یهویی شد... با لرزش دستی که داشتم زنگ درو فشار دادم که با صدای کیم سوک جین مواجه شدم که یهو در باز شدو با لبخند نگاهی بهم انداخت
جین. عا سلام خانم کاری داشتین..
سرم پایین بود نتونست درست چهرمو ببینه که جین گفت...
جین. بچه ها چیزی سفترش دادین؟(داد)
همه. نه هیونگگگ
جین. عا پس شما چرا اینجایین نکنه آرمی هستین وچطور رات دادن داخل؟(تعجب)
سرمو بالا بردم که باوشمام خیره شد ولی من نه از سر خجالت نمیتونستم حرف بزنم که گفت...
جین. تو اهل اینجا نیستی... تو کی هستی(جدی)
که همون لحظه نامجون امد
نامجون. هیونگ اینجا چخبره؟
ات. مـ من عضو جدید بی تی اسم(آروم)
که همون لحظه جین خنده ی عصیی ای کردو گفت...
جین. یه دختر که نمیدونم واسه کجاس امده به ما میگه عضو بی تی اسم واقعا مسخرس دختر جون این حقه ها قدیمی شده اینجا رو ترک کن...
ات. من مدرک دارم
نامجون. ببینم
ات. بفرمایین
نگاهی ورقه انداختو گفت
نامجون. چطور به ما خبر ندادن هاااا(عصبی)
جین. بیا تو تا کسی ندیده
دستمو گرفتو منو به داخل خونه کشون کشون برد میتونستم نگاهایی که توش تعجب موج میزد رو حس کنم سرم پایین بودو موهای بلندم کل صورتم رو گرفته بود
کوک. این خانم اینجا چیکار میکنه؟!
جین. عضو هشتمه
همه. چییی(داد)
بخاطر دادشون ترییدمو یه قدم عقب رفتم که جین گوشیشو در آوردو به مدیر برنامشون زنگ زد...
جین. آقای.... یع دختر امده دم در خنمون میگه عضو هشتمه برگه رسمی هم داره که امضا خورده...
آقا....
جین. اما اخه بدون پذسیدن نظر ما؟(داد)
آقای....
جین. خیله خب خدافظ
قطع کردو بهم گفت..
جین. سرتو بالا کن ببینمت...
آروم سرمو بالا آوردم نگاهی به همشون که با نفرتو تعجب نگام میکردن انداختم...
جیمین. واسه اینجا نیستی اهل کجایی
ات. ا ایران
نامجون. بشین ببینم
روی کاناپه ای با اعضا فاصله بیشتری داشت نشستم
تهیونگ. خودتو معرفی کن
ات. من پارک ات هستم 22سالمه و اهل ایران هستم
جیمین. چطوری کره ای حرف میزنی؟
ات. با دیدن سریال ها و علاقه شدید بهش یاد گرفتمو کلاس رفتم
نامجون. خب مثل اینکه حالا حالا ها اینجا مونده گاری ما اینجا اتاق خالی نداریم یا باید با یکی از ما هم اتاقی شی یا روی کاناپه
من نمیتونستم با اونا هم اتاقی شم منو به قتل میرسوندن با نگاهاشون که داشت عصبانیت موج میزد نگاهی کردمو گفتم
ات. رو کاناپه میخوابم...
نامجون. لباستم میتونی بزاری داخل کمدی که تو اتاق کوک هست اون یه کمد خالی داره
ادامه دارد..
حوایت کنید🥹❤
گایز اولشه شاید چرت باشه ولی جالب میشه
۵.۶k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.