پارت هشتم:)
+ایییی باشه تو اصن راست میگی حالا برو تا رایدن نیومده
_هوف باشه میرم
آروم از پنجره اتاق رفت بیرون و بلند پرید که جیغی کشیدم خندید و گفت: نترس من خوب فرود میام
+دیونه[خنده]
[ات ویو]
رفتم توی آشپزخونه در یخچال و باز کردم و خوراکی برداشتم و روی کاناپه نشستم و بعدش تلویزیون رو روشن کردم
همینطور داشتم تماشا می کردم که در محکم با شتاب باز شد نگاهمو به در دادم رایدن بود که حسابی مست کرده بود
+رایدن خوبی؟
×با سولین کات کردم [خنده]
+معلومه خیلی هم ناراحتی[کنایه]
رفتم سمتش و دستاشو گرفتم به سمت اتاق خوابمون بردمش دستمو روی پیشونیش گذاشتم که بدجور داشت میسوخت دکمه های اول لباسشو باز کردم و گفتم:دراز بکش و بخواب
تا خواستم برم که دست کشیده شد
×پیشم بمون
اون مست بود پس این حتما از ته دلش نبود نشستم پیشش و گفتم: چرا آخه انقدر مست کردی
بغلم کرد و گفت: تو چرا نگران منی؟
پوزخندی زدم و گفتم: چرا فکر می کنی نگران تو شدم؟
با عصبانیت ازم جداشد و محکم انداختم روی تخت
خواستم بلندشم ولی زودتر از من اون حرکت زد و روم خیمه زد
ترس وحومو گرفته بود نکنه بازم میخواست مثل قبلا اون کارو کنه؟
زدم به سینش و گفتم: رایدن از روی من بلندشو
×چرا نمیتونی دوستم داشته باشی؟
+فقط بلند شو خواهش می کنم [ترس]
×هوففف....فایده نداره
شروع کرد به کندن لباسش
_هوف باشه میرم
آروم از پنجره اتاق رفت بیرون و بلند پرید که جیغی کشیدم خندید و گفت: نترس من خوب فرود میام
+دیونه[خنده]
[ات ویو]
رفتم توی آشپزخونه در یخچال و باز کردم و خوراکی برداشتم و روی کاناپه نشستم و بعدش تلویزیون رو روشن کردم
همینطور داشتم تماشا می کردم که در محکم با شتاب باز شد نگاهمو به در دادم رایدن بود که حسابی مست کرده بود
+رایدن خوبی؟
×با سولین کات کردم [خنده]
+معلومه خیلی هم ناراحتی[کنایه]
رفتم سمتش و دستاشو گرفتم به سمت اتاق خوابمون بردمش دستمو روی پیشونیش گذاشتم که بدجور داشت میسوخت دکمه های اول لباسشو باز کردم و گفتم:دراز بکش و بخواب
تا خواستم برم که دست کشیده شد
×پیشم بمون
اون مست بود پس این حتما از ته دلش نبود نشستم پیشش و گفتم: چرا آخه انقدر مست کردی
بغلم کرد و گفت: تو چرا نگران منی؟
پوزخندی زدم و گفتم: چرا فکر می کنی نگران تو شدم؟
با عصبانیت ازم جداشد و محکم انداختم روی تخت
خواستم بلندشم ولی زودتر از من اون حرکت زد و روم خیمه زد
ترس وحومو گرفته بود نکنه بازم میخواست مثل قبلا اون کارو کنه؟
زدم به سینش و گفتم: رایدن از روی من بلندشو
×چرا نمیتونی دوستم داشته باشی؟
+فقط بلند شو خواهش می کنم [ترس]
×هوففف....فایده نداره
شروع کرد به کندن لباسش
۱۱.۰k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.