پارت ۳۹
برش زمانی به شب:
بلند شدم و یه هودی گرم پوشیدم با توجه به سردی هوا و یه شلوار بگ و بعد کیف و گوشیمو برداشتم و کلاه هودیمو سرم گذاشتم و رفتم پایین چمدون هامون رو از قبل بادیگارد کوک برده بود کوک هم پایین منتظرم بود تا با هم بریم پله های مارپیچ عمارت رو طی کردم و رفتم پیش کوک و بعد دستمو گرفت و با هم رفتیم بیرون ماشین روشن بود و بادیگارد کنارش وایساده بود برگشتم و یه بار عمارتو کامل برانداز کردم که کوک گفت»بریم بیب ؟!
گفتم»بریم عزیزم ولی دلم برای اینجا هم تنگ میشه
اومد بغلم کرد از پشت و گفت»برمیگردیم بیب وقتی اون عوضی رو نابود کردم
گفتم»اوهوم باشه اصن بیخیال من همیشه دوس داشتم محل کارتو ببینم بیا بریم
کوک خنده تو گلویی کرد و گفت»باشه بریم
بعد با هم رفتیم و سوار شدیم و راننده حرکت کرد برای اینکه خودمو خوشحال نشون بدم هی با کوک تو ماشین عکس میگرفتیم و میخندیدم بعد ۲۰ مین رسیدیم بادیگارد درو باز کرد از ماشین پیاده شدیم واووووو چه ساختمون بزرگ و شیکی بود که دور تا دور شو بادیگارد های سیاه پوش گرفته بود و همشون یکی یه بیسیم به لباسشون بود و تا ما رو دیدن خم شدن کوک صورتش حالت جدی و سرد گرفته بود حیح دوس دارم وقتی که خوابی بادیگاردات ببیننت آقای جئون حالا واسه اینا اینجوری قیافه گرفتی بعد دستمو دور بازوش حلقه کردم و با هم رفتیم داخل سوار آسانسور شدیم که بعد چند دقیقه در اسانسور باز شد و اومدیم بیرون یه سالن برگ مشکی بادیگاردا با دیدن ما برگشتن سمتمون و بعد یه تعظیم کوچیک دوباره مشغول کاراشون شدن آروم دم گوش کوک گفتم»چقدر جذبه داری جذاب
گفت»هه کجاشو دیدی بیب
بعد دستمو گرفت و رفتیم جلو تر که یه اتاق بود و کلی بادیگارد اسلحه به دست هم کنارش وایساده بودن دوباره اونا هم تا کمر خم شدن و تعظیم کردن بعد زدن چند تا رمز در اتاق باز شد و با هم رفتیم داخل اتاق داشتم اطرافم رو انالیزم میکردم که با صدای کوک برگشتم سمتش»خب اینجا اتاق کار ددیته بیب خوشت اومد
تم سیاه و دارک داشت گفتم»اوهوم دوسش دارم
بعد داخل همون اتاق کارش یه در بود رفت سمت اون و دوباره هزار تا قفل رو زد که در باز شد و گفت»خب اینجا هم اتاقم تو دارک وب بود که الان مال هر دومونه
با تعجب و دهن باز گفتم»کوک اینجا چقدر خفن و عجیب غریبه واییی عاشقش شدم (خنده)
لبخندی زد و بعد کمرمو گرفت و به داخل اتاق حدایتم کرد ....
بلند شدم و یه هودی گرم پوشیدم با توجه به سردی هوا و یه شلوار بگ و بعد کیف و گوشیمو برداشتم و کلاه هودیمو سرم گذاشتم و رفتم پایین چمدون هامون رو از قبل بادیگارد کوک برده بود کوک هم پایین منتظرم بود تا با هم بریم پله های مارپیچ عمارت رو طی کردم و رفتم پیش کوک و بعد دستمو گرفت و با هم رفتیم بیرون ماشین روشن بود و بادیگارد کنارش وایساده بود برگشتم و یه بار عمارتو کامل برانداز کردم که کوک گفت»بریم بیب ؟!
گفتم»بریم عزیزم ولی دلم برای اینجا هم تنگ میشه
اومد بغلم کرد از پشت و گفت»برمیگردیم بیب وقتی اون عوضی رو نابود کردم
گفتم»اوهوم باشه اصن بیخیال من همیشه دوس داشتم محل کارتو ببینم بیا بریم
کوک خنده تو گلویی کرد و گفت»باشه بریم
بعد با هم رفتیم و سوار شدیم و راننده حرکت کرد برای اینکه خودمو خوشحال نشون بدم هی با کوک تو ماشین عکس میگرفتیم و میخندیدم بعد ۲۰ مین رسیدیم بادیگارد درو باز کرد از ماشین پیاده شدیم واووووو چه ساختمون بزرگ و شیکی بود که دور تا دور شو بادیگارد های سیاه پوش گرفته بود و همشون یکی یه بیسیم به لباسشون بود و تا ما رو دیدن خم شدن کوک صورتش حالت جدی و سرد گرفته بود حیح دوس دارم وقتی که خوابی بادیگاردات ببیننت آقای جئون حالا واسه اینا اینجوری قیافه گرفتی بعد دستمو دور بازوش حلقه کردم و با هم رفتیم داخل سوار آسانسور شدیم که بعد چند دقیقه در اسانسور باز شد و اومدیم بیرون یه سالن برگ مشکی بادیگاردا با دیدن ما برگشتن سمتمون و بعد یه تعظیم کوچیک دوباره مشغول کاراشون شدن آروم دم گوش کوک گفتم»چقدر جذبه داری جذاب
گفت»هه کجاشو دیدی بیب
بعد دستمو گرفت و رفتیم جلو تر که یه اتاق بود و کلی بادیگارد اسلحه به دست هم کنارش وایساده بودن دوباره اونا هم تا کمر خم شدن و تعظیم کردن بعد زدن چند تا رمز در اتاق باز شد و با هم رفتیم داخل اتاق داشتم اطرافم رو انالیزم میکردم که با صدای کوک برگشتم سمتش»خب اینجا اتاق کار ددیته بیب خوشت اومد
تم سیاه و دارک داشت گفتم»اوهوم دوسش دارم
بعد داخل همون اتاق کارش یه در بود رفت سمت اون و دوباره هزار تا قفل رو زد که در باز شد و گفت»خب اینجا هم اتاقم تو دارک وب بود که الان مال هر دومونه
با تعجب و دهن باز گفتم»کوک اینجا چقدر خفن و عجیب غریبه واییی عاشقش شدم (خنده)
لبخندی زد و بعد کمرمو گرفت و به داخل اتاق حدایتم کرد ....
۴۵.۱k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.