پارت14🌈✨still with me
پارت14
به پله های اخر که میرسن که نیا پاش گیر میکنه به پله و میفته روی تهیونگ و به خاطر خجالت از قرمز به صورتی تغییر رنگ میده
ته: مگه افتاب پرستی هی تغییر رنگ میدی؟ 😂
نیا: پسره ی ....... حرفش با قرار گرفتن دستای کشیده ته پشت گردنش و اوردنش سرش به جلو نصفه میمونه و تا به خودش میاد میبینه لباش به لباس ته چسبیده و ته داره لباشو محکم میمکه و اخرش با یه صدای لذت بخش جدا میشه نیا هنوز چشماش بستس و توی لذته ته داره از کیوتیش خندش میگیره و یه بوس سطحی و اروم به لباش میزنه تا نیا به خودش بیاد نیا به خودش میاد و ته که لبخند قشنگی زده رو میبینه
ته:هنوزم مزه وانیل میدی
نیا: خرس عسلیه کیوته من
ته:چ... چی
نیا:ه... هیچی
ته جاشو با نیا عوض میکنه و میاد روی نیا
ته: یه بار دیگه بگو
نیا: خ... خرس.... ع... عسلیه..... ک..... کیوته من
ته با دوباره شنیدن این حرف لباشو محکم میچسبونه به لبای نیا و با لذت و نرم میمکه و میبوسه نیا هم بدون هیچ مقاومتی چشماشو میبنده و دستاشو میبره لای موهای تهیونگ و همکاری میکنه بعدش از هم جدا میشن
ته به چشمای نیا زل میزنه و میگه
ته: خوشت میاد؟
نیا: ا... اره
ته: چرا؟
نیا: چ...... چ..... چ...... چون.......... دو....... ست.......... دارم.
ته: دوسم داری؟
نیا: ا..... اره
ته:عاشقمی؟
نیا:ا....ا....... ره
ته: دوست دخترم میشی؟
نیا:ب....بله
ته: عشقم نیاااا
نیا:چ....چی شد چرا اینجوری شد مگه چی توی اون نگاه بود که باعث شد من اینجوری حرف بزنم باعث شد احساس واقعیمو نشون بدم اما چرا من نمیخواستم اینطور شه
ته:انقد زود با همه صمیمی میشی دکتر؟
نیا: به من نگو دکتر
ته: این چیزیه که خودت گفتی
نیا: دیگه نگو
ته: چشم😂
نیا: نریم صبحونه ؟ نمیخوای از روم بلند شی؟
ته: باش بریم و باز یه بوس به لبای نیا میزنه
و نیا هنوز توی شک حرفاییه که انگار اون چشما مجبورش میکردن بزنه
ادامه دارد....
به پله های اخر که میرسن که نیا پاش گیر میکنه به پله و میفته روی تهیونگ و به خاطر خجالت از قرمز به صورتی تغییر رنگ میده
ته: مگه افتاب پرستی هی تغییر رنگ میدی؟ 😂
نیا: پسره ی ....... حرفش با قرار گرفتن دستای کشیده ته پشت گردنش و اوردنش سرش به جلو نصفه میمونه و تا به خودش میاد میبینه لباش به لباس ته چسبیده و ته داره لباشو محکم میمکه و اخرش با یه صدای لذت بخش جدا میشه نیا هنوز چشماش بستس و توی لذته ته داره از کیوتیش خندش میگیره و یه بوس سطحی و اروم به لباش میزنه تا نیا به خودش بیاد نیا به خودش میاد و ته که لبخند قشنگی زده رو میبینه
ته:هنوزم مزه وانیل میدی
نیا: خرس عسلیه کیوته من
ته:چ... چی
نیا:ه... هیچی
ته جاشو با نیا عوض میکنه و میاد روی نیا
ته: یه بار دیگه بگو
نیا: خ... خرس.... ع... عسلیه..... ک..... کیوته من
ته با دوباره شنیدن این حرف لباشو محکم میچسبونه به لبای نیا و با لذت و نرم میمکه و میبوسه نیا هم بدون هیچ مقاومتی چشماشو میبنده و دستاشو میبره لای موهای تهیونگ و همکاری میکنه بعدش از هم جدا میشن
ته به چشمای نیا زل میزنه و میگه
ته: خوشت میاد؟
نیا: ا... اره
ته: چرا؟
نیا: چ...... چ..... چ...... چون.......... دو....... ست.......... دارم.
ته: دوسم داری؟
نیا: ا..... اره
ته:عاشقمی؟
نیا:ا....ا....... ره
ته: دوست دخترم میشی؟
نیا:ب....بله
ته: عشقم نیاااا
نیا:چ....چی شد چرا اینجوری شد مگه چی توی اون نگاه بود که باعث شد من اینجوری حرف بزنم باعث شد احساس واقعیمو نشون بدم اما چرا من نمیخواستم اینطور شه
ته:انقد زود با همه صمیمی میشی دکتر؟
نیا: به من نگو دکتر
ته: این چیزیه که خودت گفتی
نیا: دیگه نگو
ته: چشم😂
نیا: نریم صبحونه ؟ نمیخوای از روم بلند شی؟
ته: باش بریم و باز یه بوس به لبای نیا میزنه
و نیا هنوز توی شک حرفاییه که انگار اون چشما مجبورش میکردن بزنه
ادامه دارد....
۳۱.۹k
۱۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.