۱۳
و زن جوونی که نگرانی تو چهرش بود اما سعی میکرد جدی باشه ، دوتا مرد رفتن بیرون ، حالا ات مونده بود و دوتا زن ! فکر فرار به سرش زد اما چجوری ؟ اون رمقی حتی برای راه رفتن نداشت ، چند ساعت شده بود هیچی نخورده بود ! قلب دردش شدت گرفت خودشو رو مبل صاف کرد دستش و روی قلبش گذاشت و فشار داد .
صدای نسبتا کلفت و مردانه و پر از غرور پیرزن در اومد : خب باید زود تر کار این دختره و تموم کنیم ،
نگاهش سمت ات بود اما منظور حرفاش به زن جوون کنارش بود . به بازو زن جوون زد : خب برو بیارش توی حموم ! من تا وقته میرم ابو گرم کنم .
پیرزن رفت تو حموم و فقط زن جوون و ات بود . زن جوون که خیلی منتظر بود پیرزن بره با نگرانی سرش و چرخوند تو مطمئن بشه اون پیرزن رفته و بعد با شتاب رفت پایین مبل زانو زد درست پایین پای ات و دستای یخزده لرزونش و روی زانوهای ات گذاشت ، ات که نمیدونست داستان از چه قراره فقط نگرانی زن مقابلش و میدید چشماش متعجب شد و فقط به زن جوون زلزده بود . زن جوون تند تند نگاهش بین ات و درحمام میگذشت و استرس نفس کشیدن و ازش گرفته بود شروع کرد به لب زدن و با صدای لرزون و پاره پاره: تو اتی درسته ؟
ات سرشو به علامت مثبت تکون داد اما هنوز گیج و مبهت زده نگاه به اون زن میکرد
زن ادامه داد : بب..ین..با.ید چی..زی.. و .بهت ..بگم.. خی..لی ..مه..م...
حرف اون زن توسط صدای بلند و کلفت و چندش اور پیرزن که از توی حمام میپیچید قطع شد : کجایی پس ؟ بیارش دیگه ..،
زن جوون ترسیده بلند شد و با صدای ارومی گفت : بعدا.. بهت.. میگم ..
دست ات و گرفت و بلندش کرد و به سمت حموم تند تند رفت رو به روی زن پیر وایستاد و ات و کنار خودش اورد : اوردمش .
پیرزن : خوبه ، جولی حالا بزار بشینه روی صندلی،
زن جوون پس جولی نام داشت و اون پیرِخرفت جولِن !
جولی ات و گذاشت رو صندلی و اروم سعی کرد لباساشو دریاره .. وقتی لباساشو در اورد متوجه بدن بی نقص ات شد ، ات با لخت شدنش لرزه ای به بدنش اومد که جولی که به نظر نگران به نظر میرسید گفت
جولی؛ الان دستگاه گرما و روشن میکنم .. پیرزن که انگار از ات خوشش نمیومد غرشی کرد و با پارچ اب سردی روی سر و بدن ات خالی کرد . بدن ات شروع به لرزیدن کرد و نگاه خمار و وحشتناک ات به پیرزن باعث شد جولن منظورشو بفهمه
جولن؛ اوه سرد بود ؟ این یکی و حواسم و جمع میکنم .
*بعدحمام*
حوله به بدن ات پیچید و اوردش بیرون و جلوی میز ارایش بزرگی ات و گذاشت
ات و ارایش کردن به معنای واقعی خیلی خوشگل شده بود ، خوشگل بود ، ولی خوشگل تر ... جولی به زیبایی ات اعتراف کرد :
جولی؛ تو این چند سال هیچ دختر قشنگ تری از ات ندیده بودم ! اقای جئون حتما شگفت زده خواهن شد !
لایکابالاباشهبعدیوهمینامروزمیزارم.
صدای نسبتا کلفت و مردانه و پر از غرور پیرزن در اومد : خب باید زود تر کار این دختره و تموم کنیم ،
نگاهش سمت ات بود اما منظور حرفاش به زن جوون کنارش بود . به بازو زن جوون زد : خب برو بیارش توی حموم ! من تا وقته میرم ابو گرم کنم .
پیرزن رفت تو حموم و فقط زن جوون و ات بود . زن جوون که خیلی منتظر بود پیرزن بره با نگرانی سرش و چرخوند تو مطمئن بشه اون پیرزن رفته و بعد با شتاب رفت پایین مبل زانو زد درست پایین پای ات و دستای یخزده لرزونش و روی زانوهای ات گذاشت ، ات که نمیدونست داستان از چه قراره فقط نگرانی زن مقابلش و میدید چشماش متعجب شد و فقط به زن جوون زلزده بود . زن جوون تند تند نگاهش بین ات و درحمام میگذشت و استرس نفس کشیدن و ازش گرفته بود شروع کرد به لب زدن و با صدای لرزون و پاره پاره: تو اتی درسته ؟
ات سرشو به علامت مثبت تکون داد اما هنوز گیج و مبهت زده نگاه به اون زن میکرد
زن ادامه داد : بب..ین..با.ید چی..زی.. و .بهت ..بگم.. خی..لی ..مه..م...
حرف اون زن توسط صدای بلند و کلفت و چندش اور پیرزن که از توی حمام میپیچید قطع شد : کجایی پس ؟ بیارش دیگه ..،
زن جوون ترسیده بلند شد و با صدای ارومی گفت : بعدا.. بهت.. میگم ..
دست ات و گرفت و بلندش کرد و به سمت حموم تند تند رفت رو به روی زن پیر وایستاد و ات و کنار خودش اورد : اوردمش .
پیرزن : خوبه ، جولی حالا بزار بشینه روی صندلی،
زن جوون پس جولی نام داشت و اون پیرِخرفت جولِن !
جولی ات و گذاشت رو صندلی و اروم سعی کرد لباساشو دریاره .. وقتی لباساشو در اورد متوجه بدن بی نقص ات شد ، ات با لخت شدنش لرزه ای به بدنش اومد که جولی که به نظر نگران به نظر میرسید گفت
جولی؛ الان دستگاه گرما و روشن میکنم .. پیرزن که انگار از ات خوشش نمیومد غرشی کرد و با پارچ اب سردی روی سر و بدن ات خالی کرد . بدن ات شروع به لرزیدن کرد و نگاه خمار و وحشتناک ات به پیرزن باعث شد جولن منظورشو بفهمه
جولن؛ اوه سرد بود ؟ این یکی و حواسم و جمع میکنم .
*بعدحمام*
حوله به بدن ات پیچید و اوردش بیرون و جلوی میز ارایش بزرگی ات و گذاشت
ات و ارایش کردن به معنای واقعی خیلی خوشگل شده بود ، خوشگل بود ، ولی خوشگل تر ... جولی به زیبایی ات اعتراف کرد :
جولی؛ تو این چند سال هیچ دختر قشنگ تری از ات ندیده بودم ! اقای جئون حتما شگفت زده خواهن شد !
لایکابالاباشهبعدیوهمینامروزمیزارم.
۸.۸k
۱۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.