💠نحوه شهادت طلبه بسیجی شهید آرمان علی وردی....💠
💠نحوه شهادت طلبه بسیجی شهید آرمان علی وردی....💠
💠 شهید علیوردی ۲۱ساله، طلبه بسیجی و مربی کانون تربیتی حوزه علمیه آیتالله مجتهدی(ره) و همچنین عضو بسیجیان یگان امام رضا(ع) سپاه محمدرسولالله(ص) تهران بزرگ بود.
💠 چهارشنبه چهارم آبانماه، فرصتی برای اغتشاشگران فراهم شد تا چند نقطه از شهر را ناآرام کنند. طبق چهارشنبه هر هفته آن روز آرمان سر کلاس درسش بود. بعد از کلاس با همکلاسیها راهی مسجد محل میشود. قرار بود با بچههای مسجد درباره ناآرامیهای اخیر صحبت کنند. در همین مباحثه با دوستان بودند که خبر دادند در خیابان اکباتان آشوبگران، محدوده را ناآرام کردهاند. وقتی خبر ناآرامی در محلهها به گوشش رسید، بلافاصله از مسجد بیرون رفت و با موتور راهی اکباتان شد تا اگر کاری از دستش برآمد انجام دهد، اما نه سلاحی داشت و نه هدفی جز آرام کردن شرایط. محله شلوغ شده بود، عدهای سطل زباله آتشزده و بعضیها هم شعار میدادند.
💠 آرمان با چند نفر از بچههای بسیجی برای آرام کردن اوضاع جلو رفتند، اما تعدادی آشوبگر از پشتبام چند ساختمان به آنها سنگ و اشیای دیگر پرتاب کردند. مجبور شدند به عقب برگردند. آرمان آن روز به کلاس درس در حوزه رفته و کتاب و عمامهاش را داخل کیفش گذاشته بود. کیفش هم روی دوشش بود. بهگفته دوستانش، او خواست از بین آشوبگران عبور کند، بدون هیچ سلاح سرد یا گرمی. عدهای آشوبگر به چهره و ریش آرمان شک میکنند و جلوی او را میگیرند. یکی از آنها میگوید: بسیجی؟! و آرمان جوابی نمیدهد.
💠 دیگری دست میبرد به کیف آرمان و آن را با خودش میکشد. کیف را که باز میکنند، میبینند که کتابهای حوزه و عمامه داخل آن است. تا اینها را میبینند، داد میزنند: «آخونده! آخونده!» دور آرمان حلقه زده و تا میتوانند او را کتک میزنند. از میان آشوبگران، نوبت به نوبت جلو میآیند و هر کسی ضربه میزند، و چقدر این صحنه آشناست برای آنهایی که روضه شهدای مظلوم کربلا را شنیده باشند. تصورش هم سخت است چه برسد به اینکه بخواهی تجربهاش کنی. او را روی زمین میکشند و با خود جلوتر میبرند. لباسهایش را درآورده و باز هم به شکم و سر و صورتش میزنند. فحش میدهند و میخواهند با حرفهایشان او را تحقیر کنند. بهراستی به کدامین گناه؟! از او میخواهند به ائمهاطهار(ع)، شهدا و رهبری توهین کند با آنکه زیر شکنجه شدید و وحشیانه اغتشاشگران بود، اما لب به توهین باز نکرد.
💠 این در حالی است که دوستانش ساعتها در خیابان بهدنبالش بودند و او تلفن همراهش را جواب نمیداد کسی از او خبر نداشت و نگرانی دوستانش کمکم به خانواده هم منتقل شد و پدر و مادرش هم دستپاچه برای پیداکردن آرمان به خیابانها آمدند. کسی میگفت با بیمارستان تماس بگیرد و دیگری پلیس را پیشنهاد داد. همین کار را هم کردند. اما خبری نبود که نبود. تا اینکه حوالی شامگاه همین شب، یکی از گشتهای اطلاعاتی چیز مشکوکی کنار خیابان میبیند. روی آن پتو کشیده شده بود. وقتی پتو را کنار میزنند، جسم بدون حرکت و غرق در خون آرمان علیوردی را میبینند. آنقدر ضربه بر صورت این طلبه وارد شده بود که به راحتی قابل شناسایی نبود. در نهایت جسم کمجان او بهسختی توسط دوستانش شناسایی میشود و پس از انتقال به بیمارستان به شهادت میرسد.
💠 دوستانش میگویند آن شب بیهیچ دلیلی آرمان توسط لیدرهای آشوبگران در اطراف شهرک اکباتان ربوده شده و پس از شکنجه با شوکرهای خاص و شبهنظامی به کما رفت. حجم ضربههایی که به سر این طلبه بسیجی وارد شده، باعث ضربه مغزی او شده بود. یکی از دوستان آرمان از عشق و علاقه او به رهبر میگوید: «وقتی در فیلم دیدم که آرمان زیر آن همه شکنجه باز هم لب به توهین به مقدسات باز نکرد، تعجب نکردیم چون شک نداشتیم که محال بود او این کار را بکند! او تا لحظه آخر پای اعتقاداتش ایستاد. ما هم راه او را ادامه میدهیم و انتقام خون به ناحق ریخته آرمان و آرمانهای این ملت را میگیریم.»
🌷روحش شاد و یادش جاویدان و راهش پر رهرو باد🌷
💠 شهید علیوردی ۲۱ساله، طلبه بسیجی و مربی کانون تربیتی حوزه علمیه آیتالله مجتهدی(ره) و همچنین عضو بسیجیان یگان امام رضا(ع) سپاه محمدرسولالله(ص) تهران بزرگ بود.
💠 چهارشنبه چهارم آبانماه، فرصتی برای اغتشاشگران فراهم شد تا چند نقطه از شهر را ناآرام کنند. طبق چهارشنبه هر هفته آن روز آرمان سر کلاس درسش بود. بعد از کلاس با همکلاسیها راهی مسجد محل میشود. قرار بود با بچههای مسجد درباره ناآرامیهای اخیر صحبت کنند. در همین مباحثه با دوستان بودند که خبر دادند در خیابان اکباتان آشوبگران، محدوده را ناآرام کردهاند. وقتی خبر ناآرامی در محلهها به گوشش رسید، بلافاصله از مسجد بیرون رفت و با موتور راهی اکباتان شد تا اگر کاری از دستش برآمد انجام دهد، اما نه سلاحی داشت و نه هدفی جز آرام کردن شرایط. محله شلوغ شده بود، عدهای سطل زباله آتشزده و بعضیها هم شعار میدادند.
💠 آرمان با چند نفر از بچههای بسیجی برای آرام کردن اوضاع جلو رفتند، اما تعدادی آشوبگر از پشتبام چند ساختمان به آنها سنگ و اشیای دیگر پرتاب کردند. مجبور شدند به عقب برگردند. آرمان آن روز به کلاس درس در حوزه رفته و کتاب و عمامهاش را داخل کیفش گذاشته بود. کیفش هم روی دوشش بود. بهگفته دوستانش، او خواست از بین آشوبگران عبور کند، بدون هیچ سلاح سرد یا گرمی. عدهای آشوبگر به چهره و ریش آرمان شک میکنند و جلوی او را میگیرند. یکی از آنها میگوید: بسیجی؟! و آرمان جوابی نمیدهد.
💠 دیگری دست میبرد به کیف آرمان و آن را با خودش میکشد. کیف را که باز میکنند، میبینند که کتابهای حوزه و عمامه داخل آن است. تا اینها را میبینند، داد میزنند: «آخونده! آخونده!» دور آرمان حلقه زده و تا میتوانند او را کتک میزنند. از میان آشوبگران، نوبت به نوبت جلو میآیند و هر کسی ضربه میزند، و چقدر این صحنه آشناست برای آنهایی که روضه شهدای مظلوم کربلا را شنیده باشند. تصورش هم سخت است چه برسد به اینکه بخواهی تجربهاش کنی. او را روی زمین میکشند و با خود جلوتر میبرند. لباسهایش را درآورده و باز هم به شکم و سر و صورتش میزنند. فحش میدهند و میخواهند با حرفهایشان او را تحقیر کنند. بهراستی به کدامین گناه؟! از او میخواهند به ائمهاطهار(ع)، شهدا و رهبری توهین کند با آنکه زیر شکنجه شدید و وحشیانه اغتشاشگران بود، اما لب به توهین باز نکرد.
💠 این در حالی است که دوستانش ساعتها در خیابان بهدنبالش بودند و او تلفن همراهش را جواب نمیداد کسی از او خبر نداشت و نگرانی دوستانش کمکم به خانواده هم منتقل شد و پدر و مادرش هم دستپاچه برای پیداکردن آرمان به خیابانها آمدند. کسی میگفت با بیمارستان تماس بگیرد و دیگری پلیس را پیشنهاد داد. همین کار را هم کردند. اما خبری نبود که نبود. تا اینکه حوالی شامگاه همین شب، یکی از گشتهای اطلاعاتی چیز مشکوکی کنار خیابان میبیند. روی آن پتو کشیده شده بود. وقتی پتو را کنار میزنند، جسم بدون حرکت و غرق در خون آرمان علیوردی را میبینند. آنقدر ضربه بر صورت این طلبه وارد شده بود که به راحتی قابل شناسایی نبود. در نهایت جسم کمجان او بهسختی توسط دوستانش شناسایی میشود و پس از انتقال به بیمارستان به شهادت میرسد.
💠 دوستانش میگویند آن شب بیهیچ دلیلی آرمان توسط لیدرهای آشوبگران در اطراف شهرک اکباتان ربوده شده و پس از شکنجه با شوکرهای خاص و شبهنظامی به کما رفت. حجم ضربههایی که به سر این طلبه بسیجی وارد شده، باعث ضربه مغزی او شده بود. یکی از دوستان آرمان از عشق و علاقه او به رهبر میگوید: «وقتی در فیلم دیدم که آرمان زیر آن همه شکنجه باز هم لب به توهین به مقدسات باز نکرد، تعجب نکردیم چون شک نداشتیم که محال بود او این کار را بکند! او تا لحظه آخر پای اعتقاداتش ایستاد. ما هم راه او را ادامه میدهیم و انتقام خون به ناحق ریخته آرمان و آرمانهای این ملت را میگیریم.»
🌷روحش شاد و یادش جاویدان و راهش پر رهرو باد🌷
۵.۶k
۰۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.