~~~ قتلگاه در ججو ~~~
part: 13
#جونگکوک
رفتم اتاقم و حدود نیم ساعت بعد اجوما اومد!
تق تق
_بله؟. درباز شد! ×ا.تو ندیدی؟!.
پوزخندی به این نگرانی بی موردش زدم و با بی خیالی در حالی که رو مبل لم میدادم گفتم
_چرا دیدم ، یه سوسک اومده بود اتاقم دیدم موزیه انداختمش زیر زمین.
هینی کشید و با نگرانی زیادی گفت
×چرا این کارو کردی؟.
با خونسردی در حالی که استین لباس مو تا نزدیکی آرنجم بالا تا میدادم گفتم
_بهتره از خودش بپرسی!ـ
#ا.ت
تو خودم جمع شدم عین سگ های ولگرد تو خیابونا میلرزیدم و مث موش میگرخیدم
دیگه داشتم به گوه خوردن میوفتادم و انگاری که برم التماسش کنم در بزنم بابااااا بیااا تو خوبب من گگووووه خوووردممم ، اونم میگه نوش جونت بیشتر بخور :/
با باز شدن یهویی در از ترس درجا پریدم درحال مورد عنایت بودم که دیدم بلهه اجوماعههه
اجوما تو جقد مهربونیییی دوست دارم ی عالمهه هر چی بگم بازم کمههه الهی جونگکوک فدات شهههه
+اجووومااا الهی من دورت بگردم فرشته نجاتممم.
×اینجا چیکار میکنی؟!.
یعنی اون روی خوشحالیمو ندییید که قشنگگگ تتتتر زد بهم:///
مثلا که قهر کرده باشم رومو ازش گرفتم و جواب دادم
+از اون هیولا بپرس.
×چرا رفتی اتاق جونگکوک؟.
صداش داشت نگرانیشو فریاد میزد ، الهی جونگکوک جونت برات بمیره من این ناراحتیتو نبینم دورت بگرده
شتتتت حالا چی میگفتم؟ اصلا چه گوهی میتونستم بخورم؟
عااااااا فهمیدمم
با حالت مظومانه و بچگانهای لب زدم
+اومدی منو از اینجا ببری؟👈👉.
×فعلا هنوز از دستت عصبانیه.
خشم جای شیطنتمو گرفت و نا خوادگاه داد زدم
+یعنی چی؟ میاد کارهای خارجی میکنه بعدشم پرتم میکنه اینجا؟؟.
چشماش تو دوثانیه گرد شد!
راست میگن عصبانی باشی میرینییی
ریدم بد جوریم ریدم
×صبرکن ببینم چی گفتی؟.
+عاااااممممم.
#جونگکوک
برای ناهار ترجیح دادم خون بخورم
سر میز ناهار خوری بودم که اجوما گفت
×پسرم تا کِی میخوای اونجا بدون آب و غذا نگهش داری؟.
بعد از سر کشیدن کاسه و در حالیکه دهنمو با دستمال پاک میکردم جوابشو دادم
_تا هر وقت که دلم بخواد.
×جونگکوک.
پوففف همیشه این مهربونیا و نگران شدناش اذیتم میکرد اذیت میشدم وقتی اینطوری میدیدمش
و اصلانم دوست نداشتم سرش،داد بزنم
_اوکی ، آزاده.
رفتم اتاقم تا استراحت کنم
رو تخت دراز کشیدم و چشمامو بستم و آرنج دست چپمو رو چشمام گذاشتم!
ناخوداگاه فکرم رفت سمت دردسرساز!
و سوالایی اومدن تو ذهنم که هیج جوابی براشون نداشتم!
چرا ا.تو مثل اجوما اینجا نگهش داشتم؟وقتی میتونستم سرشو بزنم من اجوما رو با دلیل اینجا نگهداشتم ولی ا.ت چی؟!.
#ا.ت
کلید اون اتاق اگه تو اتاقش نیست پس کجاست؟ ، عااا نکنه اتاق مخفی چیزی تو اتاقش داره؟!
#جونگکوک
رفتم اتاقم و حدود نیم ساعت بعد اجوما اومد!
تق تق
_بله؟. درباز شد! ×ا.تو ندیدی؟!.
پوزخندی به این نگرانی بی موردش زدم و با بی خیالی در حالی که رو مبل لم میدادم گفتم
_چرا دیدم ، یه سوسک اومده بود اتاقم دیدم موزیه انداختمش زیر زمین.
هینی کشید و با نگرانی زیادی گفت
×چرا این کارو کردی؟.
با خونسردی در حالی که استین لباس مو تا نزدیکی آرنجم بالا تا میدادم گفتم
_بهتره از خودش بپرسی!ـ
#ا.ت
تو خودم جمع شدم عین سگ های ولگرد تو خیابونا میلرزیدم و مث موش میگرخیدم
دیگه داشتم به گوه خوردن میوفتادم و انگاری که برم التماسش کنم در بزنم بابااااا بیااا تو خوبب من گگووووه خوووردممم ، اونم میگه نوش جونت بیشتر بخور :/
با باز شدن یهویی در از ترس درجا پریدم درحال مورد عنایت بودم که دیدم بلهه اجوماعههه
اجوما تو جقد مهربونیییی دوست دارم ی عالمهه هر چی بگم بازم کمههه الهی جونگکوک فدات شهههه
+اجووومااا الهی من دورت بگردم فرشته نجاتممم.
×اینجا چیکار میکنی؟!.
یعنی اون روی خوشحالیمو ندییید که قشنگگگ تتتتر زد بهم:///
مثلا که قهر کرده باشم رومو ازش گرفتم و جواب دادم
+از اون هیولا بپرس.
×چرا رفتی اتاق جونگکوک؟.
صداش داشت نگرانیشو فریاد میزد ، الهی جونگکوک جونت برات بمیره من این ناراحتیتو نبینم دورت بگرده
شتتتت حالا چی میگفتم؟ اصلا چه گوهی میتونستم بخورم؟
عااااااا فهمیدمم
با حالت مظومانه و بچگانهای لب زدم
+اومدی منو از اینجا ببری؟👈👉.
×فعلا هنوز از دستت عصبانیه.
خشم جای شیطنتمو گرفت و نا خوادگاه داد زدم
+یعنی چی؟ میاد کارهای خارجی میکنه بعدشم پرتم میکنه اینجا؟؟.
چشماش تو دوثانیه گرد شد!
راست میگن عصبانی باشی میرینییی
ریدم بد جوریم ریدم
×صبرکن ببینم چی گفتی؟.
+عاااااممممم.
#جونگکوک
برای ناهار ترجیح دادم خون بخورم
سر میز ناهار خوری بودم که اجوما گفت
×پسرم تا کِی میخوای اونجا بدون آب و غذا نگهش داری؟.
بعد از سر کشیدن کاسه و در حالیکه دهنمو با دستمال پاک میکردم جوابشو دادم
_تا هر وقت که دلم بخواد.
×جونگکوک.
پوففف همیشه این مهربونیا و نگران شدناش اذیتم میکرد اذیت میشدم وقتی اینطوری میدیدمش
و اصلانم دوست نداشتم سرش،داد بزنم
_اوکی ، آزاده.
رفتم اتاقم تا استراحت کنم
رو تخت دراز کشیدم و چشمامو بستم و آرنج دست چپمو رو چشمام گذاشتم!
ناخوداگاه فکرم رفت سمت دردسرساز!
و سوالایی اومدن تو ذهنم که هیج جوابی براشون نداشتم!
چرا ا.تو مثل اجوما اینجا نگهش داشتم؟وقتی میتونستم سرشو بزنم من اجوما رو با دلیل اینجا نگهداشتم ولی ا.ت چی؟!.
#ا.ت
کلید اون اتاق اگه تو اتاقش نیست پس کجاست؟ ، عااا نکنه اتاق مخفی چیزی تو اتاقش داره؟!
۱.۷k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.