فیک کوک ۲🕷️
پارت ۲
بریم برای ادامه
@:قربان…ما خانم…سانا تعقیب…کردیم و یه چیزی…(ترسیده)
_:خب چی(بی خیال)
_:چرا آنقدر میترسی حرفتو سریع بگو(بچم عصبانی شد😐)
@:خانم سانا با یه مردی داخل کافه داشتن همو بوس میکردن
کوک:
وقتی اینو گفت خون جلوه چشمام گرفت بعد به نگهبان گفتم که اگر سانا اومد ببرینش اتاق شکنجه و نزارید بیرون بیاد تا شب تکلیفش مشخص بشه چون هرکی به اعمارت من اومد باید با قانون زندگی کنه اگر سر پیچی کنه کشته میشه
چون امروز عصابم خورد بود به اعضا گفتم که شب بریم بار
الان ساعت ۸بود منم آماده شدم که برم بار
وقتی رسیدم با اعضا رفتیم خلوت ترین جا نشستیم وقتی نشسته بودیم یه دختر خوشگل دیدم که داشت گریه میکرد(همون ا.ت میگه) ازش معلوم بود که مست کرده بودم
ولی خیلی خوشگل بود فکر کنم عاشقش شدم من الان چی گفتم کوک به خودت بیا همه ی دختر هرزه هستن
داشتیم با اعضا ویسکی میخوردیم که دیدم جیمین خیلی داره به دختر نگاه میکنه به جیمین گفتم :
(علامت جیمین:!)
_:هی جیمین داری به کی نگاه میکنی
!:کوک اون دختره میبینی چقدر خوشگله میخوام امشب مال خودم باشه
_:به نظر من همه ی دخترا هرزه هستن
!:ولی کوک به ابن دختره نمیخوره که هرزه باشه از کجا معلوم باشه که هرزه هست یا نه
_:بیا شرط ببندیم اگر من مخشو زدم یعنی هرزه هست ولی نتونستم بزنم یعنی هرزه نیست قبوله 🤨
!:باشه
ا.ت:
همچیو برای یونا تعریف کردم یونا خیلی بهم دلداری داد بعد اینکه ویسکی خوردم ولی مست نبودم ویسکی درصد پایین خورده بود ولی یونا درصد بالا خوردم نگاههای سنگینی روی خودم حس کردم ولی اهمیت ندادم
چند دقیقه بعد
داشتم میرفتم دستشویی که یکی از پشت دستمو گرفت برود داخل اتاق وقتی قیافه پسره (کوک بود)دیدم یا یوجین افتادم
و بعدش بهم گفت :
_:هی اسمت چی ؟
+:ا…اسم …م..ا.ت هست (ترسیده )
چون ترسیده بودم نمیتونستم حرف بزنم
_:میخوای امشبت با من باشی نظرت چی (با صدا بم )
+:چی واسه خودت میگی من از اون دخترای هرزه نیستم منو با اونا اشتباه نگیر اگر یه باره دیگه دستت رو بهم بزنی همین جا میکشمت (با صدای بلند)
_:خخخخخ..همه یدخترا هرزه هستن یکی مثل تو
+:هع من اصلا میدونی من دختره کی هستم (نیشخنده)
_:دختره کدوم خری هستی (یکم صدای بلند)
+:من دختر کیم جی وو بزرگترین مافیا هستم (صدای بلند)
_:چی داری شوخی میکنی منو خودم مافیا هستم تو میخوای یه مافیا خر کنی اگه راست میگی عکستو نشون بده (نیشخنده )
+:باشه بیا اینم عکس (عکسو نشون داد)
کوک:
وقتی عکسو نشون داد یه لحظه کم آوردم اون واقعا دختر کیم جی وو بود بزرگترین مافیا جهان منی کلی تلاش کردم تا نفردوم مافیا جهان شدم ولی اون باباش نفر اول جهان باید هرکاری کنم تا با دخترش ازدواج که تا همه ثروتش بالا بکشم
الان خوب موقعیتی بود تا از شانسم استفاده کنم
تا ا.ت اومد حرف بزنه کوک لباشو روی لبای نرمه ا.ت گذاشت
ا.ت :
تا اومد حرف بزنم یه چیزی نرمی روی لبام قرار گرفت اون داشت منو بوس میکردم من همراهی نمیکردم یک دفع لبمو گاز گرفت مجبور شدم که همراهیش کنم بعد از ۵دقیقه ازم جدا شد من هنوز تو شک بودم وقتی به خودم اومد دیدم رفته
با خودم گفتماین کجا رفت
بعد از اتاق اومد بیرون دیدم یونا نیست شاید رفته خونه منم از بار زدم بیرون و رفتم خونه
۱ هفته بعد
کوک:
الان یک هفته از اون بوس میگذره ولی انگاره یه حسه خاصی داشتم چون من با هر دختری که بودم همچین حسی رو نداشتم (عاشق شدی )طمع لباش مزه توت فرنگی میداد
امروز میخواستم برم شرکت (بچه ها کوک بجز مافیا شرکت لباس داره )چون یه مدل جدید داشتیم رفتم حمام بهد آماده شدم که برم شرکت
وقتی رسیدم همه بهم احترام میذاشتن رفتم داخل اتاقم تا مدل جدید بیاد
ا.ت :
الان من موقع که اون پسره (اون پسره اسم داره 😑)منو بوسید دیگه بار نرفتم چون نرسیدم
امروز صبح بیدا شدم کارامو انجام دادم که برم شرکت چون مدل جدید بودم آماده شدم (عکس لباسش گذاشتم ) رفتم شرکت و یا راست رفیتم دفتر مدیر وقتی در زدم گفت بیت داخل با کسی که نباید میدیدمش روبه رو شدم خودش بود ……..
خ
م
ا
ر
ی
🤤🤤🤤
بریم برای ادامه
@:قربان…ما خانم…سانا تعقیب…کردیم و یه چیزی…(ترسیده)
_:خب چی(بی خیال)
_:چرا آنقدر میترسی حرفتو سریع بگو(بچم عصبانی شد😐)
@:خانم سانا با یه مردی داخل کافه داشتن همو بوس میکردن
کوک:
وقتی اینو گفت خون جلوه چشمام گرفت بعد به نگهبان گفتم که اگر سانا اومد ببرینش اتاق شکنجه و نزارید بیرون بیاد تا شب تکلیفش مشخص بشه چون هرکی به اعمارت من اومد باید با قانون زندگی کنه اگر سر پیچی کنه کشته میشه
چون امروز عصابم خورد بود به اعضا گفتم که شب بریم بار
الان ساعت ۸بود منم آماده شدم که برم بار
وقتی رسیدم با اعضا رفتیم خلوت ترین جا نشستیم وقتی نشسته بودیم یه دختر خوشگل دیدم که داشت گریه میکرد(همون ا.ت میگه) ازش معلوم بود که مست کرده بودم
ولی خیلی خوشگل بود فکر کنم عاشقش شدم من الان چی گفتم کوک به خودت بیا همه ی دختر هرزه هستن
داشتیم با اعضا ویسکی میخوردیم که دیدم جیمین خیلی داره به دختر نگاه میکنه به جیمین گفتم :
(علامت جیمین:!)
_:هی جیمین داری به کی نگاه میکنی
!:کوک اون دختره میبینی چقدر خوشگله میخوام امشب مال خودم باشه
_:به نظر من همه ی دخترا هرزه هستن
!:ولی کوک به ابن دختره نمیخوره که هرزه باشه از کجا معلوم باشه که هرزه هست یا نه
_:بیا شرط ببندیم اگر من مخشو زدم یعنی هرزه هست ولی نتونستم بزنم یعنی هرزه نیست قبوله 🤨
!:باشه
ا.ت:
همچیو برای یونا تعریف کردم یونا خیلی بهم دلداری داد بعد اینکه ویسکی خوردم ولی مست نبودم ویسکی درصد پایین خورده بود ولی یونا درصد بالا خوردم نگاههای سنگینی روی خودم حس کردم ولی اهمیت ندادم
چند دقیقه بعد
داشتم میرفتم دستشویی که یکی از پشت دستمو گرفت برود داخل اتاق وقتی قیافه پسره (کوک بود)دیدم یا یوجین افتادم
و بعدش بهم گفت :
_:هی اسمت چی ؟
+:ا…اسم …م..ا.ت هست (ترسیده )
چون ترسیده بودم نمیتونستم حرف بزنم
_:میخوای امشبت با من باشی نظرت چی (با صدا بم )
+:چی واسه خودت میگی من از اون دخترای هرزه نیستم منو با اونا اشتباه نگیر اگر یه باره دیگه دستت رو بهم بزنی همین جا میکشمت (با صدای بلند)
_:خخخخخ..همه یدخترا هرزه هستن یکی مثل تو
+:هع من اصلا میدونی من دختره کی هستم (نیشخنده)
_:دختره کدوم خری هستی (یکم صدای بلند)
+:من دختر کیم جی وو بزرگترین مافیا هستم (صدای بلند)
_:چی داری شوخی میکنی منو خودم مافیا هستم تو میخوای یه مافیا خر کنی اگه راست میگی عکستو نشون بده (نیشخنده )
+:باشه بیا اینم عکس (عکسو نشون داد)
کوک:
وقتی عکسو نشون داد یه لحظه کم آوردم اون واقعا دختر کیم جی وو بود بزرگترین مافیا جهان منی کلی تلاش کردم تا نفردوم مافیا جهان شدم ولی اون باباش نفر اول جهان باید هرکاری کنم تا با دخترش ازدواج که تا همه ثروتش بالا بکشم
الان خوب موقعیتی بود تا از شانسم استفاده کنم
تا ا.ت اومد حرف بزنه کوک لباشو روی لبای نرمه ا.ت گذاشت
ا.ت :
تا اومد حرف بزنم یه چیزی نرمی روی لبام قرار گرفت اون داشت منو بوس میکردم من همراهی نمیکردم یک دفع لبمو گاز گرفت مجبور شدم که همراهیش کنم بعد از ۵دقیقه ازم جدا شد من هنوز تو شک بودم وقتی به خودم اومد دیدم رفته
با خودم گفتماین کجا رفت
بعد از اتاق اومد بیرون دیدم یونا نیست شاید رفته خونه منم از بار زدم بیرون و رفتم خونه
۱ هفته بعد
کوک:
الان یک هفته از اون بوس میگذره ولی انگاره یه حسه خاصی داشتم چون من با هر دختری که بودم همچین حسی رو نداشتم (عاشق شدی )طمع لباش مزه توت فرنگی میداد
امروز میخواستم برم شرکت (بچه ها کوک بجز مافیا شرکت لباس داره )چون یه مدل جدید داشتیم رفتم حمام بهد آماده شدم که برم شرکت
وقتی رسیدم همه بهم احترام میذاشتن رفتم داخل اتاقم تا مدل جدید بیاد
ا.ت :
الان من موقع که اون پسره (اون پسره اسم داره 😑)منو بوسید دیگه بار نرفتم چون نرسیدم
امروز صبح بیدا شدم کارامو انجام دادم که برم شرکت چون مدل جدید بودم آماده شدم (عکس لباسش گذاشتم ) رفتم شرکت و یا راست رفیتم دفتر مدیر وقتی در زدم گفت بیت داخل با کسی که نباید میدیدمش روبه رو شدم خودش بود ……..
خ
م
ا
ر
ی
🤤🤤🤤
۱۳.۳k
۲۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.