``فرشتم رو پیدا کردم``
``فرشتم رو پیدا کردم``
p۲۲
رفتن ی جا
آت:واقعا گشنم بود واووو خیلیییی خوبهههه
جونگکوک:😁😁همش برای تو
آت:مرسییی خب بیا ی بازی هم کنیم
جونگکوک:چه بازییه
آت:خب هر کدوم ی سوال میپرسیم باید راستش رو بگیم اگه نخواستیم هم جواب بدیم ی شات میریم بالا ببین باید سوال های جنجال بپرسیااااا
جونگکوک:باشه باشه
آت:خب من میپرسم امممم دوست داری کدوم شخص تو اکیپو ببوسی؟
ویو جونگکوک
زن آخه اینم سواره معلومه که تو
جونگکوک:خب راستش شوگا میدونی اصلا به لباش نگاه کنی ادمو وادار میکنه میدونی چی میگم اصلا اوف
آت:باشه بسه ادامه نده😂
خب تو بپرس
جونگکوک:هممم دوست داشتی با کدوم دوستت دختر تو ی خونه زندگی کنی؟
آت:همم خب ببین کارینا چون سوهی آدمه عجیبیه و معلوم نیست وقتی خوابیدم چیکار باهام کنه
جونگکوک:نکنه بخواد بکشتت
آت:نه بابااااا منظورم اینه که(نزدیک گوشش میشه)انگولم میکنه.....
جونگکوک:آها😂💔هعی بعضی موقع ته هم با من همین کار رو میکنه💔
آت:خب منم.....هی کراشت کیه😉
ویو جونگکوک
اینم سواله عزیزم معلومه تو وایسا راستش الان بهترین موقع برای اعتراف کردن خب برو بریم پسر تو میتونی
جونگکوک:راستش آت.....
سومین:آت هیییی چرا به ما نگفتی با جونگکوک شی هستی
یورا هم باهام هست
یورا:سلام ما تو راه ته هم پیدا کردیم با خودمون آوردیم
ته:اوو سلام
جونگکوک:ته حالت خوبه؟؟
ته:ا ا اره
آت:کارینا کجاست ته؟
ته:نمیدونم رفت دستشویی و هنوز نیومده
آت:چیییییی تو اونو تنها گذاشتی
ته:اِ اِ
آت: واقعا که مثلا دوستپسرشی
جونگکوک:آت چرا بزرگش میکنی الان خودش میاد
آت:کوک داری شوخی میکنی دیگه الان ما کجاییم بوسان ما هیچ از خطراتی که میتونه تهیدیمون کنه خبر ندارم و الان ما ی دختر رو تنها گذاشتیم(آت با خودش اونم دقیقا تو شهری که همه دشمن بابامن و تشنه خونه منو دوستام هستن)
جونگکوک:راست میگی ته زود باش باید بریم دنبال کارینا
همه رفتن دنبال کارینا
آت:کاریناااا کاریناااا(داد)
کارینا:او آت چیه چرا داد میزنی
آت:بالاخره پیدات کردیم خدارو شکر
ته:عزیزم خوبی(نگران)
کارینا:اره اره بعد از دستشویی آمدم فروشگاه ی چی برا خودم بگیرم...
و همه رفتن پی کارشون و آت و جونگکوک تنها شدن
جونگکوک:آت میتونم بپرسم چرا اینقدر نگران کارینا شده بودی؟
ات:کوک میدونم شما مافیا هستین
جونگکوک:چییی از کجا...
آت:خب میدونم از بچگی هم یادمه بابام با بابات راجب این چیزا حرف میزدن و خب ببین توی بوسان بابام بیشتر از هر جای زمین دشمن داره و دشمناشون هم جایگاه بابام رو میخوان و ی جور دیگه بگم تشنه به خونه منو دوستام هستن برای همین خیلی نگران شدم واقعا باید حواسمان به خودمون و اطرافیانمان باشه اگه نباشه مثل ۱۱ سال پیش....
.
.
.
.
فعلا🎀
ادامه دارد....
p۲۲
رفتن ی جا
آت:واقعا گشنم بود واووو خیلیییی خوبهههه
جونگکوک:😁😁همش برای تو
آت:مرسییی خب بیا ی بازی هم کنیم
جونگکوک:چه بازییه
آت:خب هر کدوم ی سوال میپرسیم باید راستش رو بگیم اگه نخواستیم هم جواب بدیم ی شات میریم بالا ببین باید سوال های جنجال بپرسیااااا
جونگکوک:باشه باشه
آت:خب من میپرسم امممم دوست داری کدوم شخص تو اکیپو ببوسی؟
ویو جونگکوک
زن آخه اینم سواره معلومه که تو
جونگکوک:خب راستش شوگا میدونی اصلا به لباش نگاه کنی ادمو وادار میکنه میدونی چی میگم اصلا اوف
آت:باشه بسه ادامه نده😂
خب تو بپرس
جونگکوک:هممم دوست داشتی با کدوم دوستت دختر تو ی خونه زندگی کنی؟
آت:همم خب ببین کارینا چون سوهی آدمه عجیبیه و معلوم نیست وقتی خوابیدم چیکار باهام کنه
جونگکوک:نکنه بخواد بکشتت
آت:نه بابااااا منظورم اینه که(نزدیک گوشش میشه)انگولم میکنه.....
جونگکوک:آها😂💔هعی بعضی موقع ته هم با من همین کار رو میکنه💔
آت:خب منم.....هی کراشت کیه😉
ویو جونگکوک
اینم سواله عزیزم معلومه تو وایسا راستش الان بهترین موقع برای اعتراف کردن خب برو بریم پسر تو میتونی
جونگکوک:راستش آت.....
سومین:آت هیییی چرا به ما نگفتی با جونگکوک شی هستی
یورا هم باهام هست
یورا:سلام ما تو راه ته هم پیدا کردیم با خودمون آوردیم
ته:اوو سلام
جونگکوک:ته حالت خوبه؟؟
ته:ا ا اره
آت:کارینا کجاست ته؟
ته:نمیدونم رفت دستشویی و هنوز نیومده
آت:چیییییی تو اونو تنها گذاشتی
ته:اِ اِ
آت: واقعا که مثلا دوستپسرشی
جونگکوک:آت چرا بزرگش میکنی الان خودش میاد
آت:کوک داری شوخی میکنی دیگه الان ما کجاییم بوسان ما هیچ از خطراتی که میتونه تهیدیمون کنه خبر ندارم و الان ما ی دختر رو تنها گذاشتیم(آت با خودش اونم دقیقا تو شهری که همه دشمن بابامن و تشنه خونه منو دوستام هستن)
جونگکوک:راست میگی ته زود باش باید بریم دنبال کارینا
همه رفتن دنبال کارینا
آت:کاریناااا کاریناااا(داد)
کارینا:او آت چیه چرا داد میزنی
آت:بالاخره پیدات کردیم خدارو شکر
ته:عزیزم خوبی(نگران)
کارینا:اره اره بعد از دستشویی آمدم فروشگاه ی چی برا خودم بگیرم...
و همه رفتن پی کارشون و آت و جونگکوک تنها شدن
جونگکوک:آت میتونم بپرسم چرا اینقدر نگران کارینا شده بودی؟
ات:کوک میدونم شما مافیا هستین
جونگکوک:چییی از کجا...
آت:خب میدونم از بچگی هم یادمه بابام با بابات راجب این چیزا حرف میزدن و خب ببین توی بوسان بابام بیشتر از هر جای زمین دشمن داره و دشمناشون هم جایگاه بابام رو میخوان و ی جور دیگه بگم تشنه به خونه منو دوستام هستن برای همین خیلی نگران شدم واقعا باید حواسمان به خودمون و اطرافیانمان باشه اگه نباشه مثل ۱۱ سال پیش....
.
.
.
.
فعلا🎀
ادامه دارد....
۱.۵k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.