از دشمن تا معشوق پارت 17

(شب میشه و ا/ت به اتاق دراکو میره و خیلی ترسیده و نمیدونه قرار چه اتفاقی بیوفته .مرده داخل اتاق و دراکو و متیو رو میبینه که اتاق رو چیدن تا ا/ت رو سوپرایز کنن)

متیو و دراکو=ولنتاینت مبارک

(ا/ت از خوشحالی گریش میگیره و جفتشون رو بغل میکنه .چشمش ناگهان به یه دختر میخوره )

ا/ت=ازتون ممنونم ...واقعا واقعا ممنونم...

متیو=معلومه لیاقت تو حتی بیشتر از ایناست

ا/ت=ممنون متیو .ممنون دراکو ..و اینکه اون دختر کیه؟

دراکو=کی؟اونجا که کسی نیست

ا/ت =اه ...هیچی...فکر کنم خیالاتی شدم

(شب به خوبی و خوشی به پایان میرسه و ا/ت از اتاق دراکو میاد بیرون و به سمت خوابگاه خودش راه میوفته)

رزا =ا/ت....ا/ت .....
(ا/ت ترسید و چوب دستیش رو بیرون اورد)
ا/ت =کی اونجاست ؟کیه؟

رزا=نترس ...تو من رو نمی بینی ...منم رزا بلک
خواهرت

ا/ت =نه ...نه....این دروغه خواهر من 10 سال پیش مرده

رزا=درسته ...خودمم...خوب گوش خواهر، متیو و دراکو توی خطر هستن....مواظب باش!