ات ویو : که یهو با کوک مواجه شدمو همه اتفاقا اومد جلو چشم
ات ویو : که یهو با کوک مواجه شدمو همه اتفاقا اومد جلو چشم داشتم از خجالت آب میشدم َبد جوری گند زده بودم شتتت یادم افتاد امروز روز اول دانشگاس زود رفتم ساعتو نگا کردم ساعت پنج سب بود و دو ساعت دیگه بیشتر نمونده بوددد زود لباسای خودمو پوشیدم رفتم خونه یه دوش 20 مینی گرفتم لباسامو پوشیدم (عکسش تو اسلاید دومه ) یه میکاپ لایت کردم کیفو و گوشیمو برداشتمو رفتم تو راه زنگ زدم به یونا گفتم که از کوک تشکر کنه چون خودم اصلا روم نمیشد این کارو کنم
کوک ویو : بیدار شدم دیدی ات نیس هرجا رو گشتم دیدم نیس که گوشیم زنگ خورد یونا بود برداشتم که گف ات رفته و چون خجالت میکشه ازت نمیتونه تشکر کنه گف من از طرف اون تشکر کنم
ات : رسیدم به دانشگا به لیست نگا کردمو کلاسمو پیدا کردم رفتم تو کلاس یه اکیپ اونجا بودن یکی از اون دخترای اکیپ اومد سمتمو بهم سلام کردو یکم باهم حرف زدیم اسمش بورا بود بهم گفت بچه ها ی اکیپ از تیپتو استایل خوششون اومده میخوای تو اکیپمون باشی منم گفتم اکی
بورا : بچه ها قبول کرد بیاین آشنا شین
ات رو به بچه ها : سلام من اتم
سلام من یون جو ام
سلام من هایونم
سلام من چا اون ووم
سلام منم چی چانگ ووکم
ات: خوشبختم
بچه ها : ما هم
کوک ویو : بیدار شدم دیدی ات نیس هرجا رو گشتم دیدم نیس که گوشیم زنگ خورد یونا بود برداشتم که گف ات رفته و چون خجالت میکشه ازت نمیتونه تشکر کنه گف من از طرف اون تشکر کنم
ات : رسیدم به دانشگا به لیست نگا کردمو کلاسمو پیدا کردم رفتم تو کلاس یه اکیپ اونجا بودن یکی از اون دخترای اکیپ اومد سمتمو بهم سلام کردو یکم باهم حرف زدیم اسمش بورا بود بهم گفت بچه ها ی اکیپ از تیپتو استایل خوششون اومده میخوای تو اکیپمون باشی منم گفتم اکی
بورا : بچه ها قبول کرد بیاین آشنا شین
ات رو به بچه ها : سلام من اتم
سلام من یون جو ام
سلام من هایونم
سلام من چا اون ووم
سلام منم چی چانگ ووکم
ات: خوشبختم
بچه ها : ما هم
۱۲.۷k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.