WINNER 10
کرواتشو بست و ساعتو چک کرد .. دیگه وقتش بود بره پایین
باید میرفت پیش سوآ تا با هم برن؟
تو همین فکر بود که در اتاقش به صدا در اومد
-بله؟
خدمتکار در رو باز کرد
»آقا گفتن پایین منتظرن ، زودتر تشریف ببرید
سری تکون داد و از اتاق بیرون رفت
پایین پله ها که رسید پدرش کنار دختر جوونی وایساده بود ..
با فکر کردن به اینکه اون دختر ، دختر شریکش باشه از پایین اومدن پشیمون شد ولی دیگه راه برگشتی نداشت
نزدیک رفت و لبخند مصنوعی تحویل داد
: بالاخره اومدین جناب ؟
-ببخشید بخاطر سفر خسته بودم ..
: مشکلی نیست پسرم .. میخواستم به یه نفر معرفیت کنم
به دختر کنارش نگاهی انداخت
قدش از سوآ بلند تر به نظر میومد و لبخند بزرگی داشت ، برعکس سوآ که موهای کوتاهی داشت موهای صاف دختر تا کمرش میرسید ، ظاهرش کاملا با دخترِ مورد علاقه ی مینهو در تضاد بود ، آرایش غلیظی داشت
مینهو داشت همهچیزو آنالیز میکرد که صدای پدرشو شنید
: ایشون پارک میهی هستن .. دختر پارک جهیون .. این مهمونیو من و پدر میهی برا این ترتیب دادیم که شما جوونا یکم همدیگه رو بشناسین ..
-بابا قبلا ..
کانگ مین پرید تو حرفش
: قبلا مهم نیست پسر ، امشبو خوش باشین
# همهچیز مرتبه؟
سوریون گفت و به جمعشون اضافه شد
رو به میهی خوشآمدی گفت و لبخند زد
میهی آروم تعظیم کرد و بعد از تشکر کردن دنبال مینهو که اصلا مشتاق به نظر نمیومد راه افتاد
ولی درست همین موقع سوآ رسید ..
پسر سر جاش وایساد ، میهی که از ایستادن یهوییش متعجب شده بود رد نگاهشو گرفت و به بالای پله ها رسید
سوآ همراه جونگکوک از پله ها پایین میومد
مینهو داشت به دختر که پایین میومد نگاه میکرد و به این فکر میکرد که چرا باید امشب کنار میهی باشه که صدای میهی رو شنید
! اوپاا ، کجا رو نگاه میکنی ..
این رو گفت و دستاشو دور بازوی مینهو حلقه کرد و خودشو بهش نزدیک کرد
از طرف دیگه ، سوآ که اون دوتا رو توی اون حالت دید گیج شده بود .. اون دختره دیگه کی بود؟
خود سوآ هم نمیدونست چرا از دیدنشون ناراحت شده بود ولی سعی کرد فقط ریاکشنی نشون نده و کنار جونگکوک راه بره
پایین پله ها رسیدن که مینهو سمتشون رفت ..
-سوآ ..
+اوه ..
-خوشگل شدی ..
سوآ کمی خم شد ..
+مرسی ..
چند ثانیه به هم زل زده بودند که میهی دستشو جلوی سوآ گرفت
! سلاام
سوآ گیج شده بود و فقط با شک دستشو گرفت ..
+اوه .. سلام..
! من میهیم .. و شما ؟
+سوآ ..
میهی لبخند تمسخر آمیزی زد و به سرتا پای سوآ نگاهی انداخت
! تیپت یکم برای اینجا سادست .. سوآ اونی ..
با این حرفش مینهو سمتش برگشت
سوآ لبخند فیکی زد
+آهان .. خیلی معذرت میخوام .. ولی فکر نمیکنم ازت بزرگتر باشم
! ۲۴ سالمه
+خب پس درست فکر کردم .. من ۲۳ سالمه .. اونی(پوزخند-)
نگاه سردی به مینهو انداخت
+خوشبگذره مینهو
همراه جونگکوک به سمت دیگه ی سالن رفت
که مینهو سمت میهی برگشت
- اون دیگه چه حرفی بود که زدی؟!
! ساده بودنش؟ خب مگه دروغ گفتم .. اینجور آدما چرا باید با خونواده های مثل ما رفت و آمد کنند ..
همین حرف کافی بود که مینهو نگاه ترسناکش رو به دختر کنارش بده
- اون برای زیبا بودن احتیاجی به زرق و برق نداره
جملش رو گفت و راهشو سمت دیگه ای کج کرد که میهی دنبالش دوید
!اوپاا وایسا ببینم
---
مینهو گوشه ای از سالن نشسته بود و ناچار به وراجی های دختر شریک پدرش گوش میداد
که دو نفر وسط جمعیت درحال رقص نظرش رو جلب کردند
باید میرفت پیش سوآ تا با هم برن؟
تو همین فکر بود که در اتاقش به صدا در اومد
-بله؟
خدمتکار در رو باز کرد
»آقا گفتن پایین منتظرن ، زودتر تشریف ببرید
سری تکون داد و از اتاق بیرون رفت
پایین پله ها که رسید پدرش کنار دختر جوونی وایساده بود ..
با فکر کردن به اینکه اون دختر ، دختر شریکش باشه از پایین اومدن پشیمون شد ولی دیگه راه برگشتی نداشت
نزدیک رفت و لبخند مصنوعی تحویل داد
: بالاخره اومدین جناب ؟
-ببخشید بخاطر سفر خسته بودم ..
: مشکلی نیست پسرم .. میخواستم به یه نفر معرفیت کنم
به دختر کنارش نگاهی انداخت
قدش از سوآ بلند تر به نظر میومد و لبخند بزرگی داشت ، برعکس سوآ که موهای کوتاهی داشت موهای صاف دختر تا کمرش میرسید ، ظاهرش کاملا با دخترِ مورد علاقه ی مینهو در تضاد بود ، آرایش غلیظی داشت
مینهو داشت همهچیزو آنالیز میکرد که صدای پدرشو شنید
: ایشون پارک میهی هستن .. دختر پارک جهیون .. این مهمونیو من و پدر میهی برا این ترتیب دادیم که شما جوونا یکم همدیگه رو بشناسین ..
-بابا قبلا ..
کانگ مین پرید تو حرفش
: قبلا مهم نیست پسر ، امشبو خوش باشین
# همهچیز مرتبه؟
سوریون گفت و به جمعشون اضافه شد
رو به میهی خوشآمدی گفت و لبخند زد
میهی آروم تعظیم کرد و بعد از تشکر کردن دنبال مینهو که اصلا مشتاق به نظر نمیومد راه افتاد
ولی درست همین موقع سوآ رسید ..
پسر سر جاش وایساد ، میهی که از ایستادن یهوییش متعجب شده بود رد نگاهشو گرفت و به بالای پله ها رسید
سوآ همراه جونگکوک از پله ها پایین میومد
مینهو داشت به دختر که پایین میومد نگاه میکرد و به این فکر میکرد که چرا باید امشب کنار میهی باشه که صدای میهی رو شنید
! اوپاا ، کجا رو نگاه میکنی ..
این رو گفت و دستاشو دور بازوی مینهو حلقه کرد و خودشو بهش نزدیک کرد
از طرف دیگه ، سوآ که اون دوتا رو توی اون حالت دید گیج شده بود .. اون دختره دیگه کی بود؟
خود سوآ هم نمیدونست چرا از دیدنشون ناراحت شده بود ولی سعی کرد فقط ریاکشنی نشون نده و کنار جونگکوک راه بره
پایین پله ها رسیدن که مینهو سمتشون رفت ..
-سوآ ..
+اوه ..
-خوشگل شدی ..
سوآ کمی خم شد ..
+مرسی ..
چند ثانیه به هم زل زده بودند که میهی دستشو جلوی سوآ گرفت
! سلاام
سوآ گیج شده بود و فقط با شک دستشو گرفت ..
+اوه .. سلام..
! من میهیم .. و شما ؟
+سوآ ..
میهی لبخند تمسخر آمیزی زد و به سرتا پای سوآ نگاهی انداخت
! تیپت یکم برای اینجا سادست .. سوآ اونی ..
با این حرفش مینهو سمتش برگشت
سوآ لبخند فیکی زد
+آهان .. خیلی معذرت میخوام .. ولی فکر نمیکنم ازت بزرگتر باشم
! ۲۴ سالمه
+خب پس درست فکر کردم .. من ۲۳ سالمه .. اونی(پوزخند-)
نگاه سردی به مینهو انداخت
+خوشبگذره مینهو
همراه جونگکوک به سمت دیگه ی سالن رفت
که مینهو سمت میهی برگشت
- اون دیگه چه حرفی بود که زدی؟!
! ساده بودنش؟ خب مگه دروغ گفتم .. اینجور آدما چرا باید با خونواده های مثل ما رفت و آمد کنند ..
همین حرف کافی بود که مینهو نگاه ترسناکش رو به دختر کنارش بده
- اون برای زیبا بودن احتیاجی به زرق و برق نداره
جملش رو گفت و راهشو سمت دیگه ای کج کرد که میهی دنبالش دوید
!اوپاا وایسا ببینم
---
مینهو گوشه ای از سالن نشسته بود و ناچار به وراجی های دختر شریک پدرش گوش میداد
که دو نفر وسط جمعیت درحال رقص نظرش رو جلب کردند
۴.۰k
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.