cute lover
پارت ۳۴
فردا صبح
ویو مینهو
دیشب اصلا نتونستم بخوابم ، همش ذهنم درگیر جیسونگ بود. الان حالش خوبه؟ نمیترسه؟ چیزی خورده؟. دیشب تمام فکرم درگیر این حرفا بود. ساعت ۸ بود که هیونجین زنگ زد.
مینهو: الو چیشد؟
هیونجین: الو مینهو حالت خوبه؟ دیشب اصن خوابیدی؟
مینهو: نتونستم بخوابم فکرم همش درگیر جیسونگ بود.
هیونجین: درکت میکنم. اون دوستام که گفتم اوکی دادن گفتن ساعت چند و کجان؟
مینهو: گفتن ساعت ۶ ادرس هم الان برات میفرستم.
هیونجین: باشه ساعت سه بیا خونه من دوستام هم هستن تا باهم نقشه بکشیم.
مینهو: فلیکس و بینا چی؟
هیونجین: فلیکس و بینا میخوان برن تولد دوست بینا ساعت ۲ میخوان برن تا ۸.
مینهو: آها باشه
هیونجین: مینهو یکم استراحت کن و یچیزی بخور.
مینهو: هیونجین نمیتونم....اون بخاطر من الان اونجاس و دارن شکنجش میکنن چجوری استراحت کنم؟ چجوری میزی بخورم؟
دوباره گریم گرفت.
هیونجین: درکت میکنم مینهو ولی باید یکم هم به فکر خودت باشی.
مینهو: باشه بازم ممنون هیونجین.
هیونجین: خواهش میکنم ، خدافظ.
مینهو: خدافظ.
تلفن رو قطع کردم و ادرس رو برای هیونجین فرستادم. سعی کردم یکم بخوابم ولی فکرم همش درگیر جیسونگ بود.
ساعت ۳
ویو مینهو
دقیقا سر ساعت ۳ رسیدم خونه هیونجین. وقتی رسیدم دوستاش هم اومده بودن.
هیونجین: سلام مینهو. معرفی میکنم سونگمین، بنگ چان ، چانگبین و جونگین.
مینهو: سلام خوشبختم ممنونم که اومدین.
سونگمین: منم از دیدنت خوشبختم. وقتی دوست هیونجین در خطر باشه مثل این میمونه که دوست ماهم در خطره.
هیونجین: خب دیگه بریم سراغ نقشه.
فردا صبح
ویو مینهو
دیشب اصلا نتونستم بخوابم ، همش ذهنم درگیر جیسونگ بود. الان حالش خوبه؟ نمیترسه؟ چیزی خورده؟. دیشب تمام فکرم درگیر این حرفا بود. ساعت ۸ بود که هیونجین زنگ زد.
مینهو: الو چیشد؟
هیونجین: الو مینهو حالت خوبه؟ دیشب اصن خوابیدی؟
مینهو: نتونستم بخوابم فکرم همش درگیر جیسونگ بود.
هیونجین: درکت میکنم. اون دوستام که گفتم اوکی دادن گفتن ساعت چند و کجان؟
مینهو: گفتن ساعت ۶ ادرس هم الان برات میفرستم.
هیونجین: باشه ساعت سه بیا خونه من دوستام هم هستن تا باهم نقشه بکشیم.
مینهو: فلیکس و بینا چی؟
هیونجین: فلیکس و بینا میخوان برن تولد دوست بینا ساعت ۲ میخوان برن تا ۸.
مینهو: آها باشه
هیونجین: مینهو یکم استراحت کن و یچیزی بخور.
مینهو: هیونجین نمیتونم....اون بخاطر من الان اونجاس و دارن شکنجش میکنن چجوری استراحت کنم؟ چجوری میزی بخورم؟
دوباره گریم گرفت.
هیونجین: درکت میکنم مینهو ولی باید یکم هم به فکر خودت باشی.
مینهو: باشه بازم ممنون هیونجین.
هیونجین: خواهش میکنم ، خدافظ.
مینهو: خدافظ.
تلفن رو قطع کردم و ادرس رو برای هیونجین فرستادم. سعی کردم یکم بخوابم ولی فکرم همش درگیر جیسونگ بود.
ساعت ۳
ویو مینهو
دقیقا سر ساعت ۳ رسیدم خونه هیونجین. وقتی رسیدم دوستاش هم اومده بودن.
هیونجین: سلام مینهو. معرفی میکنم سونگمین، بنگ چان ، چانگبین و جونگین.
مینهو: سلام خوشبختم ممنونم که اومدین.
سونگمین: منم از دیدنت خوشبختم. وقتی دوست هیونجین در خطر باشه مثل این میمونه که دوست ماهم در خطره.
هیونجین: خب دیگه بریم سراغ نقشه.
۸.۰k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.